• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5420 -
  • ۱۴۰۱ دوشنبه ۱۷ بهمن

از دعوا خوشم نمي‌آيد

حسين معصومي همداني

در مقالات كتاب حاضر، باتوجه به دو زيستي بودن خودم يعني اينكه هم پايي در علوم انساني دارم و هم با تاريخ علوم طبيعي آشنايي دارم، نگاه متفاوتي به مقولاتي چون نوشتن و فن ترجمه و ويرايش دارم. ما به بركت فضاي مجازي به سمتي مي‌رويم كه عده زيادي مي‌نويسند و نوع نگرش و نگارش آنها از مقتضيات فضاي خاصي كه در آن مي‌نويسند، متاثر است، درنتيجه به سمت تشتتي مي‌رويم كه يكي از جلوه‌هايش رواج شكسته‌نويسي است كه قبلا يا نبود يا محدود به فضاهاي خاص مثل نشريات طنزآميز يا رمان‌ها بود. مطالب كتاب اين نويسندگان را به تبعات فرازباني اين كار آگاه مي‌كند. همچنين برخي اطلاعات اين كتاب قديمي شده، اما مساله‌هاي اصلي طرح‌شده همچنان به قوت خودش باقي است. 
نكته ديگر اينكه با گسترش مقالات علمي - پژوهشي در حوزه‌هاي به اصطلاح «جدي»، به زبان آدميزاد نوشتن به امر منسوخي بدل شده است. من در اين مقالات تلاش كرده‌ام به زبان آدميزاد، يعني به زباني بنويسم كه همه بفهمند، اگرچه مي‌شد همين مطالب را به زباني پيچيده و با ارجاعات فراوان بنويسم. مثلا مقاله «دفاع از ژورناليسم فرهنگي» نتيجه نگراني من راجع به سرنوشت مجلات جدي در ايران است. به نظر من اينها روز به روز از حالت مجله بودن درمي‌آيند و دامنه مخاطبان‌شان محدود مي‌شود و به مرور پايه زباني كه پايه هر ژورناليسم در آن است، ضعيف و ضعيف‌تر مي‌شود و آن آموزش و تربيتي كه براي كار ژورناليسم (عمومي يا فرهنگي) لازم است، در حال اضمحلال است. 
در اين كتاب به دو علت مثال نياورده‌ام؛ يكي اينكه اهل فيش‌برداري و يادداشت كردن و... نيستم و الان متوجه شده‌ام كه اين كار بد است، زيرا در جواني حافظه‌ام خوب بود، اما الان به عنوان يكي از معمرين ويراستاران كه با متون فراواني سر و كار داشته، فكر مي‌كنم كاش نكات را يادداشت مي‌كردم، دوم اينكه نگرانم مثال آوردن مقدمه يك دعوايي بشود، مثلا معتقدم با گذاشتن «گفتمان» در مقابل «ديسكور» هيچ اتفاق خاصي در عالم خلقت رخ نداده است، اما به هر حال از دعوا خوشم نمي‌آيد. ما جماعت نويسنده و مترجم و ويراستار به بعضي چيزها تعصب داريم و گويي آنها را جزو هويت خودمان حساب مي‌كنيم. كافي است كسي مخالف آنها باشد، نتيجه در گرفتن دعوا است. مثلا من در مقاله چند نكته درباره ترجمه متون فلسفي، معتقدم بي‌اهميت‌ترين مساله در عالم علم و فلسفه، اصطلاح است، زيرا اصطلاح به خودي خود، هيچ چيزي نيست و كوته‌نوشت است، مهم اين است كه پشت آن چيست. در حالي كه عده زيادي در اينجا تمام هم و غم‌شان آن است كه يك نفر را به خاطر انتخاب برابرهايي براي مثلا «سوژه» و «ابژه» سكه يك پول كنند. خلاصه اگر مثال مي‌آوردم، خودم را گرفتار مي‌كردم. اما در آن بخش‌هايي كه فكر مي‌كنم «آموزشي»تر و عملي‌تر است، مثال‌هايي آورده‌ام، مثل مقاله بيماري‌هاي ويراستاري. 
هر نوشته‌اي جنبه «اتوبيوگرافيك» دارد، يعني يك چيزي از خود نويسنده در آن هست. شايد بخشي از انتقادات به كتاب هم به شخص من باز مي‌گردد كه به چيزهايي بي‌توجه هستم و به برخي امور بيشتر توجه مي‌كنم. اما به هر حال اين كتاب منتشر شده و اميدوارم براي جواناني كه در حوزه‌هاي نوشتن و ويرايش و ترجمه به صورت حرفه‌اي كار مي‌كنند، ارزش فكر كردن داشته باشد. من قدرت شخصي اين را ندارم كه نظريه‌پردازي كنم و بهتر است مفسر افكار ديگران باشم تا اينكه افكار خيلي مشعشع خودم را بيان كنم. بنابراين نمي‌توانم بگويم اين كتاب نظريه‌اي آورده، اما ممكن است در آن نكته‌هايي باشد كه اميدوارم به بعضي تاملات نظري ميدان بدهد، به شرط اينكه اين تاملات نظري تبديل به مقالات علمي- پژوهشي نشوند. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها