امريكاييها و چينيهاي سياتل، روايتي از قرن نوزدهم
مرتضي ميرحسيني
تاريخ تنشهاي بين چينيها و امريكاييها به جنگ تجاري دهههاي اخير يا كشمكش در شبهجزيره كره محدود نميشود و آنان حداقل دو قرني است كه باهم سر و كار دارند. از دهه 1840 كه كشف طلا در خاك ايالات متحده امريكا از ماجراجوييهاي عدهاي خاص فراتر رفت و به راهي پرطرفدار براي ثروتمند شدن تبديل شد، شمار زيادي از چينيها نيز به اين سرزمين سرازير شدند.
بسياري از آنان دنبال طلا و بعد بازگشت به چين بودند، اما درنهايت به كارگري رضايت ميدادند و در گوشهاي از امريكا مقيم ميشدند، چون امريكا به نيروي كار نياز داشت، اين مهاجران را با آغوش باز ميپذيرفت و از اينرو شمار چينيها در امريكا سال به سال بيشتر ميشد. اغلب اين مهاجران در ايالتهاي شمالي و در معادن يا راهآهن مشغول به كار ميشدند و در قياس با كارگران امريكايي بيشتر و بهتر كار ميكردند و هم دستمزد كمتري ميگرفتند. طبيعي بود كه صاحبان سرمايه در ايالات متحده اين كارگران مهاجر را به «هموطنان» خودشان ترجيح بدهند. در چنين شرايطي، نفرت از چينيها در لايههايي از جامعه امريكا بالا گرفت و در گذر از دهه 1860 ميلادي به خشونتهاي ضدچينيها منجر شد. برخي اتحاديههاي كارگري امريكا ميكوشيدند تا از راههاي قانوني سيل مهاجرت چينيها را سد كنند و مانع بهكارگيري آنان - در مشاغلي كه «حق» امريكاييها ميديدند - شوند، اما كوششهاي آنان به نتيجه نرسيد. اتحاديهها نه حريف سرمايهداران بودند و نه استدلال محكمي در ترغيب شركتها به استفاده از كارگر امريكايي به جاي كارگري چيني داشتند. حتي چند اعتصاب بزرگ كارگران معادن، با جايگزيني كارگران چيني فرو شكست و خشم و نفرت موجود را بيشتر كرد. مثلا در وايومينگ، كارگراني كه اعتصابشان ناكام مانده بود به محله چينيها يورش بردند و خانههاي آنان را آتش زدند و حداقل 28 چيني را كشتند. اين خشونت با دخالت دولت ايالاتمتحده و پرداخت 150 هزار دلار غرامت به حكومت چين (و نه به چينيهاي آسيبديده مقيم امريكا) به پايان رسيد. ناگفته نماند كه حتي يك نفر از مهاجمان نيز مجازات نشد. در واشنگتن، اوضاع از اين هم بدتر و پيچيدهتر بود. در آن ايالت، چينيها نه فقط در معادن و راهآهن، كه در برخي شغلهاي شهري هم مشغول به كار بودند و تعدادي از آنان كم و بيش مثل شهروندان امريكايي زندگي ميكردند. از اينرو اين ذهنيت براي بسياري از امريكاييها ايجاد شد كه اين مهاجران به مرور همه چيز را تصاحب ميكنند و با تنزل معيارهاي طبقه متوسط، سبك زندگي جامعه را نيز تغيير ميدهند. همچنين خيليها باور داشتند كه با ادامه اين روند، ثروت ايالاتمتحده كم و كمتر ميشود، چون اغلب كارگران چيني، دستمزدشان را به چين ميفرستادند. خصومت فزايندهاي كه وجود داشت در فعاليتهاي يكي از اتحاديههاي كارگري، موسوم به شواليههاي كار مجال بروز يافت. اين اتحاديه با ادعاي حل مشكل - و با حمايت تعدادي از مقامات محلي- اعلاميهاي حاوي اين اتمام حجت صادر كرد كه همه چينيهاي مقيم سياتل بايد تا پايان اكتبر 1885 اين ناحيه را ترك كنند.
تهديد چنان جدي بود كه چندصد نفر از جمعيت چند هزار چيني ساكن سياتل از آنجا گريختند و فرماندار ايالت مجبور به دخالت شد. او با پشتيباني رييسجمهور گروور كليولند موقتا بر اوضاع مسلط شد، اما چندي بعد (اوايل زمستان 1885) شواليههاي كار اعلاميه ديگري منتشر كردند و گفتند يا چينيها خودشان ميروند يا ما به زور بيرونشان ميكنيم.
چينيهايي كه تا آن زمان از سياتل نرفته بودند، با اين تهديد نيز تصميمشان را تغيير ندادند و ماندند. شماري از اعضاي اتحاديه كه از قبل آماده شده بودند نيز در واكنش به اين بياعتنايي، دست به شورش زدند و به محله چينيها ريختند و آنان را از خانههايشان بيرون كشيدند و سوار بر گاري به اسكله بردند. روز نخست 350 چيني را به بندر بردند. بعد كلانتر و به دنبال او فرماندار ايالت در حمايت از چينيها (يا در واقع اجراي قانون) در ماجرا مداخله كردند و به كمك شبهنظاميان محلي به مواجهه با شورشيان رفتند. كار به درگيري كشيد و چند نفر به شدت زخمي شدند.
فرماندار، حكومت نظامي اعلام كرد، اما نيروي كافي براي اعمال قدرت نداشت. باز از رييسجمهور كمك گرفت و كليولند نيز نيروهاي دولتي را براي برقراري نظم به سياتل فرستاد. قواي دولتي در چنين روزي از فوريه 1886 نظم را برقرار كردند و به شورش خاتمه دادند. چند نفر از سران شورش را نيز به دادگاه بردند، اما كسي را محكوم يا مجازات نكردند. بعدتر هم - متاثر از اين شورش و حوادث مشابه ديگر- قوانين تازهاي در محدوديت اقامت و اشتغال چينيها وضع شد كه شمار چينيهاي امريكا را سال به سال كمتر كرد.