• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5507 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۴ خرداد

در چالش ماندگاري و حقيقت

عباس عبدی

گروه سياسي

مهم‌ترين چالش‌هاي پيش روي فعاليت‌هاي روزنامه‌ها در ايران كدامند؟ چرا روزنامه‌ها و حكومت در ايران هنوز به درك مشتركي نرسيده‌اند؟ چگونه مي‌توان ميان ماندگاري روزنامه‌ها و بيان حقيقت مسير معقولي را پيدا كرد؟ آيا روزنامه‌هاي ايران در حال سياه‌نمايي هستند يا واقعيت‌هاي جامعه را بازتاب مي‌دهند؟ پاسخ اين پرسش‌ها و پرسش‌هاي ديگري از اين دست، از يك طرف براي كساني كه فعاليت رسانه‌اي مي‌كنند و از سوي ديگر، براي مخاطبان، نظام حكمراني و جامعه حياتي است. عباس عبدي يكي از چهره‌هايي است كه از دهه 60خورشيدي تا به امروز از نزديك در بطن فعاليت‌هاي روزنامه‌نگاري كشور قرار داشته است. انتشار هزاران يادداشت و مقاله و گفت‌وگو ماحصل اين حضور رسانه‌اي بوده است. در سالگرد 21سالگي «اعتماد»، فرصتي دست داد تا با عباس عبدي در تحريريه روزنامه ديداري تازه كنيم. اين روزنامه‌نگار باسابقه، دستان يك يك اهالي تحريريه را فشرد و به آنها خسته نباشي گفت. نهايتا هم فرصتي دست داد تا درباب روزنامه‌نگاري، جامعه و حقيقت گپ و گفتي داشته باشيم. 

  براي 21سالگي يك روزنامه چه اظهارنظري مي‌توان مطرح كرد؟ اساسا مهم است كه عمر يك روزنامه بالا برود؟
در زندگي عادي، وقتي فردي 90 سال عمر مي‌كند، اطرافيان مي‌گويند چه خوب كه زياد عمر كرده است، اما وقتي انساني در 20سالگي فوت كند، مي‌گويند كه جوانمرگ شده است. اين گزاره در رسانه‌هاي ايران معكوس است. يعني وقتي روزنامه‌اي 20سال عمر مي‌كند همه از طول عمر بالاي اين روزنامه تعجب كرده و اظهار خوشحالي مي‌كنند. به اين معنا كه اين روزنامه از گزند حوادث و دشواري‌هاي فزاينده به دور مانده است. مانند فردي كه در محيط‌هاي خطرناك، جنگل، آتش و جنگ و حوادث دهشتناك بدون اسلحه و حفاظ و سنگر قرار داشته و عمر طولاني داشته باشد. يك چنين فردي احتمالا بايد شانس زيادي داشته باشد كه جان سالم از مهلكه‌ها به درببرد. روزنامه سلام 8سال عمر كرد، ساير روزنامه‌ها در دوران اصلاحات مانند صبح امروز، خرداد و... عمري به مراتب كمتر داشتند.
  اما چرا اينگونه است؟ چرا 10سال و 20سال و 30سال براي روزنامه‌هاي ايران، عمري طولاني محسوب مي‌شود اما براي روزنامه‌ها در ساير كشورها اينگونه نيست و شاهديم كه روزنامه‌ها در ساير كشورهاي توسعه‌يافته، 200 الي 300سال عمر مي‌كنند.
ريشه اين موضوع در تلقي حكومت از اين نهاد باز مي‌گردد. حاكميت تصور مي‌كند اگر روزنامه‌ها مشكلات جامعه را منعكس كنند، واقعيت‌ها را بگويند و تصويري حقيقي از جامعه بازتاب دهند، سياه‌نمايي كرده و مشكلات را تاييد مي‌كنند! در حالي كه سيستم نمي‌داند اگر اين مشكلات بازتاب پيدا نكنند، هرگز حل نمي‌شوند. قبل از گفت‌وگو با شما با يكي از دوستان درباره ازدواج سفيد صحبت مي‌كرديم. يكي از موضوعاتي كه در ايران تابو است و اجازه طرح آن داده نمي‌شود. اما در بطن جامعه وجود دارد. اساسا يكي از دلايل گسترش اين موضوعات آن است كه در رسانه‌ها طرح نمي‌شوند. نمونه بارز از اين دست موارد مثالي، تغييرات فيزيكي در بدن است. فردي كه دچار مشكلات جسمي مي‌شود و دردي در نقطه‌اي از بدن احساس مي‌كند به پزشك مراجعه كند، بلافاصله براي او آزمايش نوشته مي‌شود. اگر پير باشد، آزمايش‌هاي سرطان براي او تجويز مي‌شود. از ميان بيماران ممكن است 5الي 10درصد مشكلات جدي داشته باشند، اما پزشك درخواست انجام آزمايش مي‌كند. عدم مراجعه به پزشك و انجام آزمايش‌هاي لازم، باعث افزايش تلفات در جامعه مي‌شود. نقش روزنامه در جامعه مانند همان آزمايش‌هاي پزشكي است. اگر به پاسخ‌هاي آزمايش توجه نشود، باعث بروز مشكلات و ناهنجاري‌هاي جدي مي‌شود. اين روند در خصوص مشكلات نسل جديد به عينه قابل مشاهده است. كساني كه در اواسط دهه 60 و 70 و بالاتر به دنيا آمده‌اند، به نظر مي‌رسد ارتباط خود را با سيستم و جامعه از دست داده‌اند و توسط حكومت به رسميت شناخته نشده‌اند. اتفاقا يكي از دلايل جدا شدن نسل‌هاي جوان از جامعه، اين است كه جامعه و سيستم آنها را نپذيرفته؛ نه اينكه اين نسل، نخواهد در جامعه حضور فعال داشته باشد، بلكه توسط جامعه به رسميت شناخته نشده است. اين موضوع ريشه بحران مطبوعات ما هم هست. حكومت و دولت مدام اصرار مي‌كند كه اخبار منفي منتشر نشود و سياه‌نمايي نشود! اين در حالي است كه مردم در جامعه با واقعيت‌ها سر و كار دارند و با گوشت و پوست خود واقعيت‌ها را حس مي‌كنند.
  منشأ اصلي بحران در واقع در روايت‌هاست. درست متوجه شدم؟
 سياست روايت و حاكميت روايت‌محور در ايران منشأ اصلي بحران است. تا وقتي سياست روايت‌محور (به جاي سياست حقيقت‌محور) حاكم باشد، رسانه نمي‌تواند جايگاه خود را پيدا كند. در صورتي كه به اين واقعيت‌ها توجه نشود، رسانه‌ها نقش واقعي خود را پيدا نمي‌كنند. «اعتماد» و برخي روزنامه‌هاي انگشت‌شمار ديگر در ايران تلاش كرده‌اند تبديل به بوق نشوند و خوشبختانه موفقيت‌هاي خوبي هم داشته‌اند. اساسا اينكه 21 سال است كه زنده مانده و تلاش كرده‌اند، خودش يك موفقيت است، اما اينكه اين حضور همراه با تلاش براي انعكاس حقيقت بوده است، قابل توجه است.
  يك پرسش مهم ديگر، رسيدن به يك درك مشترك ميان حاكميت و روزنامه‌هاست. اساسا آيا نمي‌توان توقع داشت كه رسانه‌ها به يك نقطه مشترك با حاكميت برسند؟
معتقدم بهينه‌سازي بين ماندگاري و حقيقت موضوعي است كه رسانه‌ها در ايران آرام‌آرام به آن دست پيدا كرده‌اند. من خودم براي «اعتماد» يادداشت مي‌نويسم. در يادداشت‌هايي كه مي‌نويسم، تلاش كرده‌ام به اين بهينه‌سازي توجه كنم. اما در برخي موارد هم يادداشت‌هايم چاپ نشده‌اند. نهايت اين است كه مديران مسوول در ايران بايد پاسخگوي مشكلات و شكايت‌ها عليه روزنامه باشند. بنابراين بايد اختيار هم داشته باشند. اگر روزنامه‌نگاري نمي‌تواند با سياست‌هاي يك رسانه و سردبير كار كند، كنار مي‌كشد و رسانه ديگري را پيدا مي‌كند. معتقدم بچه‌هاي روزنامه‌نگار وقتي چارچوب روزنامه را شناختند، مي‌توانند از بيان حقيقت دفاع كنند. به‌طور كلي شخصا خوشحالم كه در «اعتماد» مي‌نويسم و اميدوارم كه اهداف مديران و صاحبان «اعتماد» براي اثرگذاري بيشتر محقق شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون