« بمباران شيميايي» سردشت در تئاتر قطب الدين صادقي
پيام رضايي/ قطبالدين صادقي همزمان با سالروز بمباران سردشت نمايشي را با همين موضوع در سردشت به صحنه برد. حالا در ادامه اين اتفاق قرار است اين اثر در ديگر شهرهاي بمباران شده هم به روي صحنه برود. بر همين اساس«بي تو بهتر» 29 تيرماه نيز در مهاباد اجرا ميشود. در آن سالها علاوه بر سردشت، مريوان، بانه، پيرانشهر، روستاي نودشه و جاهاي ديگري هم بمباران شد. تجربهاي تلخ كه اثري عميق بر جان و جهان اين مردم گذاشت. زخمي كه تا امروز هم چركين است و خونابه از آن بيرون ميآيد. «در مورد فاجعهاي به اين بزرگي هيچ عكسالعملي جدي در دنياي فرهنگ و هنر ايران رخ نداده است. نه در دنياي تئاتر، نه سينما، نه رمان نه حتي شعر. به راستي اثري در اين قد و قواره آفريده نشده است كه بتواند عمق اين فاجعه و تاثير منفي كه بر زندگي و انديشه و احساس و جهان بيني مردم از خود باقي گذاشته را نشان دهد. وظيفه اخلاقي و ملي خودم ميدانستم كه نسبت به سرنوشت غمانگيز آن هفت هشت هزار نفري كه جان و مال و هستيشان را از دست دادند واكنش نشان بدهم». اين حرفهاي صادقي است در توضيح اينكه چرا دست به چنين اجراهايي زده است. حالا پس از سردشت قرار است اين نمايش در شنو، مريوان، سقز و بوكان هم اجرا شود. همه اين شهرها مستقيم يا غيرمستقيم درگير اين مصايب بزرگ بودند و صادقي درباره انگيزهاش ميگويد: «اصلا از اول قصدم اين بود نمايشنامه را در آن مكان در آن روز در آن ساعت و به آن مناسبت اجرا كنم. اين كار موجب برانگيختن افكار عمومي و حساس كردن انديشه و عواطف مردمان است. در جهان زياد از اين اتفاقات رخ ميدهد. از مراسم هيروشيما و ناكازاكي بگيريد تا مراسم در آتش سوزاندن ژاندارك در فرانسه. هر سال در همان مكان همان روز همان ساعت برگزار ميكنند تا به شكل تصوير هميشگي در ناخودآگاه قومي آنها حك شود و از آن درس بگيرند. به يك الگوي فكري اخلاقي و حسي براي نسلهاي بعد تبديل شود. تئاتر ايران فقط به چهارراه وليعصر و پارك ايرانشهر محدود و منحصر نشده است و تنها تعريف ما از تئاتر، تئاتر تجاري نيست. تئاتر ما مربوط به كل كشور و در ارتباط با همه مسائل بزرگ و سرنوشت ساز آن است». در حاليكه بيشتر آثار در پايتخت اجرا ميشوند اين كارگردان تئاتر راهي سرزمين آبا و اجدادي شده تا هنرش را براي همزبانان خود نيز اجرا كند. اما اجرا در چنين شهرهايي به دليل دوري از مركز و نبود امكانات اغلب مشكلات خاص خود را دارد. به ويژه براي كساني كه در پايتخت بودهاند. قطبالدين صادقي اما معتقد است بيش از هر چيز مشكلات تئاتر در شهرستان به نگاه مديريتي برميگردد. «مشكل اصلي بينش مديران است. آنها هنوز فرهنگ را يك ضرورت نميبينند. در حد يك رفع تكليف اداري تعريف ميكنند. بر مبناي همين رفع تكليف هيچ برنامه مدوني درباره فرهنگ و هنر ندارند. در حالي كه فرهنگ و هنر يك امر دراز مدت است و بايد استراتژي داشته باشد. اما حتي تاكتيكي هم براي آن وجود ندارد. بر مبناي همين، نيروهايي هم كه جمع ميشوند و كار ميكنند كمابيش داراي همين تعريف هستند. به نظر من از طرف هنرمندان انديشه، احساس و حسن نظر هست اما مثلا نظم نيست. يك تعريف منظم پيوسته مداوم و يك ارتباط منسجم فرهنگ و هنر ميان مردم و آنها نيست. در اينجا تئاتر يك اتفاق است، يك جريان نيست. تك نورهايي است كه در اين شب ميدرخشد. بايد يك برنامه مدون داشته باشند اما اينطور نيست. بعضي افراد به شكل فردي رنج ميبرند و تلاش ميكنند تا اتفاقي بيفتد و تا اتفاق بعدي خدا ميداند چه شرايط مثبت يا منفي پيش بيايد تا اينها بتوانند كاري بكنند يا نكنند. » كارگردان «سحوري » و «مويه جم» تفاوتهاي تئاتر مركز و شهرستان را فاحش ميداند. « بخش بزرگي از تئاتر تهران، تئاتر تجاري است. چه به شكل آزاد، لالهزاري، چه به شكل اين تئاترهاي شبه تجربي شبهخارجي كه با هنرپيشههاي تلويزيون اجرا ميكنند تا اينها بيايند و پول بدهند وبرخي هم تجارت كنند. بخشي هم تئاتر دانشجويي است. بخشي تئاتر حرفهاي است، بخشي هم تئاتر تجربي. در شهرستان هيچكدام از اينها نيست. حداقل كاش تئاتر تجاري بود؛ سالم وسرگرمكننده. همهچيز اتفاقي است، تنها در پرتو يك مناسبتي رخ ميدهد. در تهران حتي الان تئاترهاي كوچكي پيدا شدند كه در روز دوتا تئاتر اجرا ميكنند. تلاشي ميكنند و اندكي تماشاگر براي خودشان دست و پا ميكنند. اينجا چنين چيزي وجود ندارد. نه سالن مناسب هست، نه نور نه ميز صدا هست. نه كارگاه دكور هست، نه حتي يك آرشيو. هيچ چيز منظم نيست. همهچيز اتفاقي و روي هواست. يك نفر ميآيد تلاشي ميكند نوري برافروخته ميشود و بعد هم تاريك ميشود. نبود برنامه منظم و نبود پشتوانه مالي از همه بدتر بزرگترين عيبهاي تئاتر در شهرستانهاست.» اما اين مدرس، نويسنده و كارگردان تئاتر به طور كلي هم نسبت به وضعيت تئاتر خوشبين نيست. چنان كه خودش ميگويد: «وضعيت تئاتر در ايران بد است. تئاتر از آن هنرهايي است كه دولت بايد براي رشد و شكوفايي انديشه و احساسات مردمان يك دوره روي آن سرمايهگذاري كند و نگذارد اين چراغ خاموش شود. الان دولت پول ندارد. نه تنها هزينه نميكند بلكه يك پولي هم برداشت ميكند و 20 درصد فروشها را برميدارد. در نتيجه طرفدار آثاري است كه بتواند با طبقهاي كه هزينه ميكند ارتباط برقرار كند و به هر قيمتي بفروشند.» به گفته او كيفيت، سبك و محتوا مهم نيست بلكه « مهم اين است كه چهارتا چهره باشند كه به بهانه ديدن اينها مردم بيايند بليت بخرند و اگر چيزي هم نفهمند اهميت ندارد. در نتيجه جريان تئاتري ما از يك جريان فرهنگي و حرفهاي و هنري به يك جريان تجاري و تفنني تبديل شده است.» قطبالدين صادقي اين روند را در دراز مدت خطرناك ميداند زيرا مخاطبان واقعي را از تئاتر دور ميكند. مخاطبان واقعي تئاتر- من تحقيق كردهام -يك قشر تحصيلكرده دانشگاهي يا دانشجو هستند. كساني هستند كه با هنر نمايش مساله دارند. با هنر نمايشي و محتويات آثار نمايشي ميانديشند و بحرانها را فرموله ميكنند، راهحلها را پيدا ميكنند. اينها كمك فكري ميكند براي گشايش مشكلاتشان. الان اين مخاطب كمپول شده و پا پس كشيده، يكسري به ميدان آمدهاند به عنوان مخاطبين اصلي كه انديشه ندارند هيچ تعريف درستي از تحولات جامعه ندارند. مسائل اصلي آنها را به تئاتر نميكشد. فقط ميآيند سرگرم شوند، لباسهاي شيك بپوشند و بعد بروند در مهمانيها پز بدهند فلان شخص بازيگر تلويزيوني يا سينمايي را از نزديك ديديم. الان وضع بحراني است. بزرگترين بحران كه رخ داده اين است كه دولت حمايت فرهنگي و هنري نميكند و مخاطبان هم به كل عوض شدند و هنرمندان واقعي هم كم كم پا پس كشيدند».
با همه اين حرفها اما هر چه باشد شهرستانها از ضرورتي به نام تئاتر بازماندهاند. اتفاقي فرهنگي كه تاثيري انكارناپذير بر رشد و توسعه فرهنگي دارد. در حالي كه بسياري از بزرگان و چهرههاي برجسته اين هنر از حاشيه به مركز آمدهاند حاشيه همچنان تئاتر را تنها يك اتفاق ميداند. از همين رو كار صادقي فارغ از امر كيفي دو سوي مثبت خواهد داشت. يكي اجراي تئاتر در شهرستانها به ويژه با حضور خودش به عنوان يكي از افراد شاخص اين حوزه و ديگري تلاش او در پيوند هنر تئاتر با واقعيت تاريخي و اجتماعي چنين شهرهايي. فراخواندن يك تاريخ و پيش چشمآوردنش به يادآوري گذشتهاي است كه خيلي وقتها مثل نوري بر آينده ميتابد.