• 1404 چهارشنبه 18 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6072 -
  • 1404 پنج‌شنبه 29 خرداد

چگونه موسيقي و جنگ بر يكديگر تاثير متقابل مي‌گذارند؟

ضرباهنگ نبرد و نواي اندوه

اين نوشتار كوشيده است به اين پرسش پاسخ دهد كه موسيقي در شرايط جنگي و متاثر از مصايب آن چگونه عمل مي‌كند

 عليرضا    اميني

در مقدمه اين مطلب با موضوع تاثير متقابل جنگ و موسيقي بر هم، در ابتدا و پيش از آنكه وارد اين موضوع شوم، بايد عنوان كنم كه وقتي مي‌خواهيم درباره موسيقي و انواع مختلف آن صحبت كنيم، به‌ طور معمول به آن برچسب موسيقي مي‌زنيم اما اغلب، عامل واسط و رابط را فراموش مي‌كنيم. براي مثال از عناويني مانند موسيقي جنگ، موسيقي عاشقانه، موسيقي كودك، موسيقي تين‌ايج يا نوجوان و... استفاده مي‌كنيم؛ اما نبايد فراموش كرد كه «ادبيات» در اين ميان، نقش كليدي و مهمي ايفا مي‌كند. يعني ما نمي‌توانيم در موسيقي، جنگ را صرفا با صدا نشان دهيم اگرچه براي انتقال دادن يك‌سري احساسات به مخاطب ممكن است گاهي برخي سازها يا صداها اثرگذار بر مخاطب باشند كه در ادامه همين مطلب به آن اشاره خواهم داشت اما موسيقي فرم و شكل انتزاعي دارد و اغلب به تنهايي گوياي يك محتواي خاص نمي‌تواند باشد.

در ادامه هم لازم است اشاره كنم كه موسيقي كلاسيك در جهان، خيلي وقت‌ها ديناميك‌محور است. براي مثال يك آهنگساز معروف در يكي از قطعاتي كه ساخته به نام «آخرين ساختمان فلزي»، از صفحه‌اي فلزي استفاده مي‌كند كه چندين كارگر آن را با زنجير بالا نگه مي‌دارند و در لحظه خاصي از موسيقي، با اشاره رهبر اركستر، آن را رها مي‌كنند تا صداي مهيبي توليد شود و احساس وحشت يا هيجان بر مخاطب القا شود. اين يك مدل از آثار موسيقي كلاسيك دنيا براي بهره‌گيري از ديناميك در موسيقي است. در موسيقي كلاسيك ايراني، ما كمتر بااين ديناميك مواجه هستيم و براي ما اين موضوعات يعني القاي يك حس، مفهومي در رنگ‌‌آميزي يا كنترپوان دارد نه در هارموني. موسيقي ما ملودي محور است.
 
ملودي و ادبيات، ميانجي موسيقي و جنگ
با توضيحاتي كه در بالا و مقدمه آوردم به راحتي مي‌توان توضيح داد كه به همين دلايل است كه وقتي بناست حس يا محتوايي همچون شور انقلابي، هيجان، جنگ يا حماسه را به مخاطب القا كرد، واسط ما در موسيقي نه ديناميك بلكه اغلب همان ملودي است و بيش از آن، ادبيات؛ پيوند عميق ادبيات و موسيقي در كشور ما چيزي است كه بارها درباره آن صحبت شده است و خود موضوعي جداگانه و بسيار مهم برشمرده مي‌شود. حالا در اين باره مثالي مي‌زنم و از اين موضوع گذر مي‌كنم تا براي مخاطب ملموس‌تر باشد. وقتي استاد لطفي قطعه‌ «كاروان شهيد» را مي‌سازد، با مطلعِ «مي‌گذرد كاروان، روي گل ارغوان/ قافله ‌سالار آن، سرو شهيد جوان» بيش از همه اين حس و حال شعر است كه بر مخاطب تاثيرگذار است و با تغيير دادن شعر به يك شعر مثلا عاشقانه، مي‌توان به همين ملودي يك حس متفاوت از كار قبلي و در اينجا حس عاشقانه داد. براي مثال من مي‌توانم في‌البداهه در وزن آن ملودي بگويم: «جان من است در گذر، دلبر من در سفر...» همان‌طور كه مي‌بينيد شعر حالتي به اصطلاح عاشقانه با اين كلام پيدا مي‌كند در نتيجه ادبيات و كلام در موسيقي ما بسيار مهم است، از طرفي نبايد از تاثير سازبندي و تنظيم هم غافل شويم چون مي‌توان تنظيم را در راستاي محتوا به خدمت گرفت كه در اين رابطه به ويژه استفاده از شكل‌هايي خاص را در بخش‌هاي بعدي خواهم ‌آورد. در اينجا به‌ طور خاص تاثير كلام را اگر بخواهم تاكيد داشته باشم اين است كه در همايشي، يك ملودي را براي مخاطبان به پنج شكل اجرا كردم و روي آن كلام كودكانه، كلام پند و اندرز، كلام جنگ و حماسه، كلام عاشقانه و كلامي متناسب با قشر نوجوان گذاشتم؛ در آن همايش ملودي يكي بود، اما ادبيات و كلام كاملا متفاوت.
از اين مدخل من وارد بحث شدم تا بگويم بهتر است به جاي استفاده از اصطلاح «موسيقي جنگ» يا مثلا «موسيقي عاشقانه» و...، به مفهوم آن توجه كنيم؛ موسيقي با خاصيت انتزاعي كه دارد، خود را متناسب با آن محتوا مي‌كند حالا يا با ديناميك يا با ادبيات يا در نحوه به كارگيري تنظيم و استفاده از برخي سازها.

درباره مارش‌هاي ايراني
من پروژه‌اي را از سال ۱۴۰۲ كليد زدم كه سال‌ها دغدغه من بود. در اين پروژه مجموعه‌اي از سرودهاي ملي ايران را گردآوري كرده‌ام كه متاسفانه بسياري از آنها شنيده نشده‌اند. حدود بيست مارش معروف كه با تعدادي آثار نظامي در مجموع حدود سي مارش معرفي مي‌شوند. اين مجموعه را طي سال‌ها جمع‌آوري كرده‌ام، اما بعد از پايان پروژه «اذان‌هاي ايراني» كه در اوايل سال ۱۴۰۳ اجرا شد، تمركز خود را گذاشته‌ام روي مارش‌هاي ايراني و بنا دارم اين مجموعه را با عنوان «مارشي براي يك عشق» منتشر كنم. عشق در اينجا «وطن» است. اين اشاره را به اين منظور داشتم تا بگويم ما سرچشمه اي از اين شكل موسيقي را داريم و در اين بحث همان‌طور كه پيش‌تر اشاره كردم برخي سازها ممكن است گاهي حس و حال صدادهي‌شان به تهييج و القاي حسي خاص مانند حماسه و جنگ بيشتر كمك كند يا حتي برخي از انواع موسيقي. در ادامه اشاره‌اي به مارش و تاريخچه‌اش در ايران خواهم داشت.
مارش، چيزي است كه در همه جاي دنيا وجود دارد و استفاده مي‌شود. يك تحقيق و پژوهش در اين زمينه دارم كه بازه‌اي صد ساله را از سال ۱۲۵۰ تا ۱۳۵۰ در برمي‌گيرد.
در اين صد سال، مارش‌هايي توليد و خلق شده‌اند كه به‌طور كامل رنگ و بوي ملي ‌ميهني دارند؛ چه مارش‌هاي دوره مشروطه، چه آنهايي كه در دربار شكل گرفتند. براي مثال استاد جواد بديع‌زاده با درك خود از محتواي موسيقي حماسي، در كنار ساير مارش‌ها و سرودهايش سه نوع مارش خاص مي‌سازد يعني در يك مجموعه او مي‌بينيم و مي‌شنويم كه «مارش دولت» با «مارش ملت» و «مارش پرچم» هر كدام با يكديگر متفاوت هستند. مارش دولت براي مراسم رسمي دولتي و مهمانان خارجي اجرا مي‌شود. مارش ملت مربوط به موقعيت‌هايي است كه مردم در مراسم دربار قرار مي‌گيرند. مارش پرچم هم مختص مراسم نظامي بوده است، هنگامي كه پرچم بالا مي‌رفته و نيروهاي نظامي به آن احترام نظامي مي‌گذاشتند. مارش يكي از همان انواع موسيقي است كه در آثار موسيقايي‌اي كه مي‌خواهند محتواي جنگ، حماسه يا نظامي را القا كنند، موثر واقع مي‌شود. به خاطر اهميت اين نوع موسيقي، براي هر نيروي نظامي مارش خاصي وجود دارد؛ مارش نيروي دريايي، مارش نيروي هوايي، مارش نيروي زميني، مارش سواره نظام، مارش پياده نظام، مارش رژه، مارش سلام، مارش گشايش، مارش خجسته، مارش پايكوبي و غيره. تمام اينها مارش‌هايي هستند كه براي مناسبت‌هاي مختلف و در جاي خود اجرا مي‌شوند و هيچ‌كدام كلام ندارند اما تاثير خود را مي‌گذارند.
 
موسيقي و هم‌سويي با وقايع جامعه
يكي از نخستين مارش‌هايي كه مي‌توان در ايران از آن ياد كرد، كاري بود كه در آن، استاد بيژن ترقي روي مارش لومر شعر گذاشت و آن را به يك سرود با كلام تبديل كرد كه خود من هم كلامي ديگر براي آن و نيز براي مارش ايراني اشتراوس سروده‌ام، مثل بسياري از سرودها و مارش‌هاي ملي كه بعدها كلام پيدا كردند. در واقع مي‌توان گفت كه مارش، مي‌تواند يك گونه حماسي در موسيقي هر ملت و فرهنگ باشد و اگر‌چه خيلي وقت‌ها در موقعيت جنگي هم از آن استفاده مي‌شود ولي لزوما مختص جنگ نيست.
وقتي ما وارد جنگ تحميلي با عراق شديم، سرودهايي ساخته شد كه در شب‌هاي عمليات اجرا مي‌شدند تا شور و هيجان ايجاد كنند، مثل سرودهاي سنگر؛ يا براي مثال همان مارش‌هايي كه در زمان انقلاب 57 ساخته يا تنظيم شدند. سرودهايي مثل «ايران، ايران، ايران، رگبار مسلسل‌ها» كه نقش آنها در عمل به نوعي هم‌سويي با اتفاقات آن روزها و حتي همراهي و يا ايجاد هيجان اجتماعي بود.
 
تاثير متقابل موسيقي و جنگ
اينكه موسيقي چه تاثيري بر جامعه دارد، به ‌طور طبيعي برمي‌گردد به شرايطي كه در آن قرار داريم؛ واقعيت اين است كه يك مارش قوي مي‌تواند آن‌چنان تاثيرگذار باشد كه به صداي يك گروه و حتي يك ملت تبديل شود.
 مثال ديگري كه اخيرا با آن مواجه بوديم حوادث اجتماعي سال‌هاي ۱۴۰۱ با اثرِ «براي...» اتفاق افتاد. چرا اين موسيقي اين‌قدر مهم شد و بارها در فضاي مجازي بازنشر شد و خيلي‌ها آن را شنيدند، اين همان تاثيري است كه موسيقي با همراهي كلام يا گاه بدون آن در شرايط خاصي كه از آن صحبت كردم، مي‌تواند بسيار تاثيرگذار باشد.
در جمع‌بندي اين موارد لازم مي‌دانم بگويم كه در واقع «موسيقي جنگ»، يا «موسيقي و جنگ»، يا «جنگ و موسيقي»، هر كدام از اين اصطلاحات مي‌توانند تفسير و تحليل خاص خود را داشته باشند اما مساله اصلي اين است كه تاثير اينها يعني تاثير جنگ بر موسيقي و موسيقي بر جنگ، بر هم متقابل است و مرز آن هم به‌طور كامل پيدا و آشكار نيست. گاهي تاثيرگذاري يك اثر است كه موجب تهييج جامعه مي‌شود و گاهي شرايط جامعه است كه برايش تعريف ايجاد مي‌كند. براي مثال مارش‌ها نوعي موسيقي هستند كه مي‌توانند در زمان جنگ يا با رويكردهاي مختلف مورد استفاده قرار بگيرند. نغمه‌هاي سنگر يا نوحه‌هايي كه در شب‌هاي عمليات خوانده مي‌شدند، نمي‌توانند مارش تلقي شوند چون قابليت مارش بودن هم ندارند و تنها براي همان شب عمليات ساخته شده بودند و البته كه اثرگذار هم بودند و احساساتي از‌جمله همدلي، وحدت و گذشت را به رزمندگان منتقل مي‌كردند.
 
مارش‌هاي ما قابليت بالايي دارند

من به عنوان يك آهنگساز و كسي كه در حوزه موسيقي‌شناسي تحقيق و پژوهش مي‌كند و كسي كه سال‌هاست موضوع بوم‌‌شناسي موسيقي پاپيولار را در ايران كار مي‌كنم و همچنين تحقيقات و پژوهش‌هايم ايجاب كرده كه وارد حوزه عاميانگي و مردمي موسيقي ايران هم بشوم به جرات مي‌توانم بگويم كه ما مي‌توانيم مارش‌ها و آثاري بسازيم كه علاوه‌ بر اثرگذاري‌هاي آني بتوانند ماندگار شوند و حتي اركسترهاي مختلف بتوانند آنها را اجرا كنند و با كمي ممارست و حمايت در سطح جهاني معرفي شوند.
مساله اين است كه ما نبايد فقط به سفارشي‌سازي موسيقي فكر كنيم. آثاري درذهن مردم باقي مي‌مانند و اثر طولاني مدت روي مخاطب دارند كه از دل جامعه بر مي‌خيزند،  مستقل كار مي‌شوند و البته اگر اين آثار مورد حمايت قرار بگيرند به‌ طور طبيعي مي‌توانند در ذائقه‌سازي و تربيت گوش موسيقايي مخاطب هم موثر واقع شوند؛ وگرنه چه بسيار آثاري كه با تبليغات زياد يا با صرف بودجه‌هاي فراوان ساخته شدند ولي پس از چند بار اجرا و بازنشر و... به راحتي به دست فراموشي سپرده شدند. درنهايت اينكه در روزگار كنوني كه هيچ‌كس «جنگ» را دوست ندارد و حامي آن نيست، حتي اگر شعار باشد، بايد باور كنيم كه اين فرهنگ و هنر است كه بزرگ‌ترين سلاح ماست. هنرمند با موسيقي خود، با شعرش با هر اثري كه مي‌سازد مي‌تواند بر جامعه اثر بگذارد و البته كه اين اثر متقابل است و جامعه و شرايط آن هم بر يك هنرمند تاثيرگذار است به‌طوري كه او (يعني هنرمند) با الهام از آن شرايط اثري مي‌سازد و خلق مي‌كند و آن اثر را به جامعه ارايه مي‌دهد. هر‌قدركه اين اثر قوي‌تر باشد، تاثيرش عميق‌تر خواهد بود و به ‌طور طبيعي ماندگارتر هم خواهد شد. حضور انواع موسيقي‌ها و اهميت به انواع آن از جمله مارش، مي‌تواند اين‌ گونه‌ها را بيش از پيش در جامعه خودمان معرفي كند و پس از آن، چنين آثاري را به دنيا ارايه كند. هر نوع موسيقي در راستاي تمايلات و پاسخ به يك‌سري احساسات انساني پديد آمده‌اند و قادر هستند در مواقع مختلف براي جامعه و مخاطب ارزشمند و اثرگذار باشند. اين است كه بايد به تمام گونه‌هاي موسيقي توجه داشته باشيم و تاثيرات متقابل هنر و جامعه را بر هم پيش‌بيني كرده و اين موضوعات مهم را از ياد نبريم.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها