رماني در آستانه انقلاب ايران
اسدالله امرايي
۱۹۷۹ نوشته كريستيان كراخت با ترجمه حسين تهراني در انتشارات مرواريد منتشر شده. در بحبوحه سال ۱۳۵۷ و حوادث انقلاب، مرد آلماني جواني كه فردي گوشهگير و كمحرف است، همراه دوستش كريستوفر به ايران سفر ميكند تا در جشن خصوصي يك فرد ايراني شركت كند. مهمانان اين جشن جمعي آدم ثروتمند و لاقيد از سراسر دنيا هستند. كريستوفر جانش را بر اثر مصرف بيش از حد مواد مخدر از دست ميدهد و اين جوان به توصيه يك مرد مرموز رومانيايي كه با او در جشن آشنا شده، براي طواف كوه مقدس كايلاش به تبت سفر ميكند و آنجا اسير سربازان جمهوري خلق چين ميشود. «كريستوفر لبه تخت نشست و ماهيچههاي ساق پايش را با گاز استريل ظريفي بست. قبل از آن، گارسونِ طبقه پنجم، پماد خنككنندهاي را روي يك سيني سفيد پلاستيكي آورده بود، همچنين يك سبد ميوه كه كمي گنديده به نظر ميرسيدند. به او چند دلار داده و در را دوباره پشت سرش بسته بودم. يك ساعت سپري شد. سيبي را پوست گرفتم، بعد مدتي كتابِ قرآن را ورق زدم كه روي ميز كنار تختخواب بود و محمد، مارمادوك پيكتال، آن را به انگليسي ترجمه كرده بود. قرآن را سه هفته پيش از يكي از كتابفروشيهاي انگليسي در استانبول خريده بودم و صادقانه بگويم كه اصلا نميتوانستم روي آن تمركز كنم. گاهي سورهاي را سه بار ميخواندم، بيآنكه واقعا آن را خوانده باشم. كتاب را كنار گذاشتم، مهتابي بزرگي را كه بالاي كمد نصب شده بود، روشن كردم و به سمت كمد لباس رفتم.» زمان وقوع حوادث اين رمان ۱۹۷۹است كه در تقويم شمسي با سال ۱۳۵۷ است. اين رمان يكي از مهمترين رمانهاي كريستيان كراخت نويسنده سوييسي است. اين رمان جسورانه و تاملبرانگيز از نويسنده سوييسي كريستيان كراخت است كه به دليل سبك ادبي تند و كاوش در تاريخ، سياست و هويت فرهنگي شهرت دارد. رمان با تركيب سفرنامهنويسي، طنز سياسي و تفكر وجودي، خوانندگان را به سفري در ميان چشماندازهاي ايدئولوژيك اواخر قرن بيستم ميبرد. قهرمان داستان جوان اروپايي سرخورده از جنبشهاي ضدفرهنگي دهه ۱۹۷۰ كشيده شده، اما به زودي در گردابي از سياستهاي راديكال، خيانتهاي شخصي و واقعيتهاي خشن افراطگرايي ايدئولوژيك گرفتار ميشود. با پيشروي داستان، آرمانگرايي قهرمان در برابر مناظر پرتلاطم سياسي ايران در دوران انقلاب اسلامي و سپس فضاي سركوبگر چين مائوئيستي به بوته آزمايش ميافتد. اين رماني درباره شكست روياهاي ايدئولوژيك است. كراخت تضادهاي ضدفرهنگ غربي و رمانتيزه شدن انقلاب را بررسي كرده و نشان ميدهد كه اين آرمانگرايي اغلب در برابر واقعيتهاي تلخ خشونت و سركوب سياسي ناتوان است. اين رمان همچنين به مضامين نابساماني فرهنگي، امتيازات طبقاتي و جستوجوي هويت در دنيايي در حال دگرگوني ميپردازد. يكي ديگر از موضوعات كليدي، خود تاريخ است - اينكه جنبشها چگونه اوج ميگيرند و سقوط ميكنند، چگونه افراد در جريانات ايدئولوژيك گرفتار ميشوند و چگونه سرخوردگي، پيامد ناگزير انقلاب است. كراخت از طريق سفر قهرمان داستان، محدوديتهاي دگرگوني شخصي و سياسي را به چالش ميكشد و ديدگاهي بدبينانه، اما متقاعدكننده از اين دوره ارايه ميدهد.