• 1404 شنبه 1 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6196 -
  • 1404 شنبه 1 آذر

تأملي درباره «موقعيت حساس كنوني»

هميشه بحران

محسن آزموده

همه ما اصطلاح «موقعيت حساس كنوني» را شنيده‌ايم. اين تعبير را بيش از همه سياست‌ورزان  به كار مي‌برند، براي تاكيد بر اهميت و حساسيت لحظه اكنون و شرايط فعلي و براي متمايز كردن آن با گذشته. اما آيا صرفا سياستمداران هستند كه از «موقعيت حساس كنوني» دم مي‌زنند؟ آيا واقعا موقعيت كنوني حساس است و آيا آنها اغراق نمي‌كنند و نمي‌خواهند با فوق‌العاده جلوه دادن لحظه حال اقدامات و كردارهاي خود را توجيه كنند؟ 
فكر مي‌كنم اين دو سوال به هم مرتبط باشند و پاسخ سوال اول، تا حدودي جواب پرسش دوم را هم در بر داشته باشد. براي جواب سوال اول يعني اين پرسش كه آيا اين صرفا سياستمداران هستند كه موقعيت كنوني را حساس و خطير قلمداد مي‌كنند، مي‌توان به تاريخ يا خاطرات خودمان مراجعه كنيم. چند بار اين مفهوم (لحظه حساس كنوني) را با تعابير و اصطلاحات مختلف شنيده يا خوانده‌ايد، آن‌هم از زبان آدم‌هاي مختلف؟ شخصا در اين عمر چهل و اندي ساله، بارها و بارها شده كه اين تعبير را نه فقط از زبان سياست‌ورزان و تحليلگران سياسي كه از دهان طيف وسيعي از آدم‌ها شنيده‌ام و ‌اي بسا خودم هم به كرات آن را استفاده كرده‌ام. 
اما كثرت كاربرد اصطلاح «شرايط حساس كنوني» چه ربطي به اين دارد كه آيا واقعا شرايط حساس است يا خير؟ ترديدي نيست كه اهالي سياست اهل بزرگنمايي هستند و به هر مستمسكي دست مي‌زنند براي آنكه كردار و گفتار خود را موجه جلوه دهند. اما اين بدان معنا نيست كه شرايط كنوني واقعا حساس نيست. واقعيت اين است كه انسان موجودي زمانمند است، يعني نه فقط مثل ساير موجودات محسوس در زمان (و مكان) زندگي مي‌كند، بلكه دركي عميق و ژرف از زمان (و مكان) دارد، مدام به گذشته فكر مي‌كند، نگران اكنون است و اضطراب فردا را دارد. 
ما يك لحظه حال خوشي داريم و از خودمان و دنيا راضي هستيم، اما ديري نمي‌پايد كه ياد زمان سپري شده مي‌افتيم، به گذشته افسوس مي‌خوريم يا از يادآوري خاطرات تلخ، دل چركين مي‌شويم يا آينده هنوز نيامده، مضطرب‌مان مي‌كند. دست خودمان هم نيست. زمان‌مندي آميخته با سرشت‌مان است يا به قول فيلسوفان، عين هستي و وجودمان است. 
نيچه فيلسوف آلماني در يكي از رساله‌هايش، براي تاكيد بر اين ويژگي انسان، او را با ساير جانداران مقايسه كرده. او در آغاز رساله «سودمندي و ناسودمندي تاريخ براي زندگي» چنين نوشته است: «به رمه‌اي كه در پيش روي مي‌چرد بينديش. اين حيوانات هيچ دركي از امروز و فردا ندارند جز آنكه به اين سو و آن سو مي‌جهند، مي‌خورند، مي‌آسايند، هضم مي‌كنند و دوباره مي‌جهند و از بام تا شام و از روزي به روز دگر به همين نحو ادامه مي‌دهند. خوشي و ناخوشي‌شان چندان معلوم نيست، سرمست لحظه‌اند و به همين دليل نه غمگين‌اند نه افسرده.» البته روشن است كه انسان چنين نيست، اما اين را هم نبايد فراموش كرد كه ما در درون آن رمه نيستيم و نمي‌دانيم كه آيا واقعا سرمست لحظه است يا خير. منتها براساس مشاهدات‌مان حدس مي‌زنيم چنين باشد يا دست‌كم مي‌توانيم با قطعيت بگوييم كه ما نمي‌توانيم اين‌طور وانمود كنيم كه در لحظه زندگي مي‌كنيم و در نتيجه مدام نگران و مضطربيم. 
اين وجه زمان‌مند انسان، باعث مي‌شود كه مدام در حال بازانديشي لحظه حال باشد و آن را با توجه به گذشته و آينده مورد سنجش و ارزيابي قرار دهد و آرام و قرار نداشته باشد. به عبارت ديگر انسان محصور زمان و مكان است، اما مي‌خواهد چنين نباشد يا لااقل به اين حصار خود به نحو واضح و آشكار (در مقايسه با ساير جانداران) آگاهي دارد و مي‌انديشد. به همين خاطر لحظه حال براي او حساس و خاص مي‌شود. 
البته هستند آدم‌هايي كه به دلايل مختلف لااقل هميشه چنين نيستند و خيلي به اين وجه زمان‌مندي وجودشان فكر نمي‌كنند، يعني بي‌خيال‌اند، خواه به معناي مثبت يا منفي. بعضي كه به قول معروف روي خودشان كار مي‌كنند كه چنين باشند، يعني با تمرين و ممارست مي‌كوشند به حالتي برسند كه تحولات و دگرگوني‌هاي بيروني كمتر باعث تغيير حال و احوال‌شان شود. هنوز نمي‌دانم اين كار خوب است يا بد، به هر حال اندكي خويشتنداري قطعا خوب است، اما واقعيت اين است كه اكثر آدم‌ها عموما اين‌طور نيستند و با اضطراب (ولو اندك) زندگي مي‌كنند. 
اين استرس و اضطراب كه منشا وجودي يا به قول فيلسوفان هستي شناختي دارد، باعث مي‌شود كه آدم لحظه حال را خاص و متمايز بداند. هر قدر هم آدم بيشتر فكر كند، بيشتر اهميت اين لحظه برايش پررنگ‌تر مي‌شود. به همين علت است كه فيلسوفان و آنهايي كه اصولا كارشان فكر كردن است، مدام از تعبير بحران استفاده مي‌كنند و در اكثر مواقع لحظه كنوني را نه فقط حساس كه حتي بحراني تلقي مي‌كنند. حال آنكه ديگراني كه اندازه آنها درگير فكر كردن نيستند، چنين نظري ندارند و معتقدند كه اهل فلسفه و فكر، اغراق مي‌كنند. در حالي كه در واقعيت امر، مساله اغراق و بزرگنمايي نيست، موضوع آن است كه هر كس ديگري هم به اندازه آنها به لحظه حال فكر كند، به اين نتيجه مي‌رسد كه شرايط بحراني و وخيم است!
تا اينجا درباره بحران‌انديشي به عنوان يك ويژگي وجودي انسان بحث شد، يعني توصيفي از وضع امور كرديم. اما آيا اينكه بحران‌انديشي خوب است يا بد، بحث ديگري است كه اجمال و تفصيل آن مجالي ديگر مي‌طلبد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون