به مناسبت نود و يكمين زادروز فروغ فرخزاد
فروغ، زني همچنان تنها
مهران اكبري قاضي چاكي (اِشكوري)
نگاهي به تاريخ حضور زنان ايراني در عرصههاي گوناگون به ما ميگويد كمتر زني در ايران بوده كه به ميانجي كار يا هنرش در ميان جمعيت مردان، به اشتهار رسيده باشد. طوريكه شايد در هر قرن تنها يك يا دو زن مشهور در ميان خيل مشاهير مرد داشتهايم مانند «آرتميس، آتوسا، كاساندان، آرتادخت، گردآفريد، يوتاب، زربانو، رام بهشت، ورتا، هلاله، آناهيد، رابعه دختر كعب، مهستي گنجوي، تركان خاتون، ملك خاتون، مهدعليا، فخرالدوله، سردار مريم بختياري، قمرالملوك، فرخرو پارسا، پروين، فروغ، انوشه انصاري، مريم ميرزاخاني و... .»
مهجوريتها و محدوديتها
جدا از تمام احساساتيگريهاي به ظاهر مدافع حقوق زنان، مهجوريت زن يكي از مصائب تمام ادوار بوده. تا اينكه از اواخر قاجار سوادآموزي، روزنهاي براي ورود زنان به اجتماع باز نمود ولي جامعه مردسالار سنتي-مذهبي بهشدت با آن مقابله كرد. (نخستين مدرسههاي دخترانه اواخر قاجار تاسيس و اولين شهري كه استقبال گرمي از سواد دختران كرد، رشت بود) تا قبل از آن فقط زنان دربار يا اشراف بعضا از سوادي اندك برخوردار و آنچه كلا بود قدرت بود و ثروت كه در تمام تاريخ موجب عرضاندام زن در مقياس كوچك ميشد. دوران پهلوي اول قدري از اين مهجوريت كاسته شد. كمااينكه تا آن زمان در تمام دنيا هم كلا زنان بسيار محدود در صحنههاي اجتماعي حضور داشتند مثل تحصيل، فرهنگ و گاه سياست. (مگر در محيطهاي روستايي كه دوش به دوش مردان براي امرار معاش حاضر بودند) ولي جنگهاي جهاني و خلأ حضور مردان بهعلت بودن در جبهه، سبب ورود زنان بهطور بسيار گسترده در جامعه شد. البته رنسانس در اروپا از چند قرن پيش هم تاثير بسزايي در ورود بانوان گذاشته ولي در جوامع شرق همچنان زن در پستوي خانه محبوس بود. اما با تمام اينها در همه اعصار زنان قدرتمند زيادي هم بودهاند صاحب نفوذ و حتي حكمروان در ايران، ولي خود همين هم دو مشكل اساسي داشت؛ اول اينكه نسبت به جمعيت زنان اصلا به چشم نميآمد، دوم اينكه يك زن براي برجسته شدن در جامعه يا بايد جزو دربار ميبود يا لااقل طبقه اشراف. اما در همينها هم باز معضلي ديگر وجود داشت و آن هم اينكه آن زنان اكثرا به ميانجي يا انتساب به مردي ديگر، به اين موقعيت ميرسيدند! مثلا يا مادر شخص مهمي بودند يا خواهر يا همسر يا از اقوام بسيار نزديك كه آن شخص خود باز مرد بود! يعني دراين اشتهار، باز استقلالي نبود!
استقلال پايدار براي زنان
از موارد نادر، زناني هستند كه در فرهنگ (هنر، علم، باور، رسوم و...) درخشيدند. درخشش در فرهنگ بيشتر قائم به ذات و فرد فقط به ميانجي نبوغ ذاتي به اشتهار رسيده و اين اشتهاري مستقل و استقلالي پايدار است. به ويژه با ورود زنان در عالم موسيقي از دوران پهلوي ما شاهد نامهاي زيادي بودهايم. در ادبيات نه به اندازه موسيقي ولي زنان با جديت ورود و خود را مطرح ساختند كه دراين ميان ميتوان از«پروين، فروغ، سيمين دانشور، طوسي حائري، سيمين بهبهاني و...» نام برد. اما شايد نخستين زن سدشكن در ادبيات، «مهستي گنجوي» شاعر قرن 5و6 هجري باشد كه شباهت بسيار زيادي بين او و فروغ وجود داشته، بهطوري كه فروغ را فرزند خلف او دانستهاند! مهستي كه بهعلت رباعيهاي سدشكنانه، از جذبههاي معشوق و عشق به او بيمحابا سخن گفته بود مورد هجمه قرار و انگ روسپيگري به او زده شد! بعد از او بهرغم نبود امكانات مطرح شدن يك شاعر زن بهعلت سيطره مردان، ديگر كسي اسمش چندان در ادبيات نيست تا پروين. ولي تنها تابوشكن بعد از مهستي، فروغ بوده و همچنان باز تنها او است كه اينقدر پيشتاز است. فروغ جسورانه هم در شعر و هم در زندگي تمام خطوط قرمز را كنار زد و آزادانه سرود و آزادانه هم زيست.
جنس اخلاق فروغ
فروغ بهرغم تمام آنچه موجب رشد روحيهاي خاص در او شده بود، در نهايت زني بود هنرمند، نابغه، جسور، مملو از جاذبه و دافعه، با زباني صريح كه بيشتر افراد را ميآزرد. اما چون بيشتر سخنانش منبعث از روح آزاد، مستقل و اكثرا به ويژه در حوزه ادبيات درست بود و اينكه در عين تند زباني، مهربان و صادق هم بود، خيليها دوستش داشتند. كمااينكه شرايط سختي كه گذرانده بود و دوري فرزند، حس ترحم خيليها را بر ميانگيخت. اما با تمام اينها زني سركش و گاهي آنقدر هتاك بود كه در بيان نظراتش كار را از نقد به جسارت ميرساند. كمتر مجلس فرهنگي، دوستانه يا رسمي بود كه آن را به هم نميريخت! با زبان تند و تيزش به همه حمله ميكرد و هنرشان را به سخره ميگرفت! در هر مجلس دنبال سوژه بود و خدا نياورد روزي را كه به كسي پيله ميكرد! ديگر ول كن نبود و اكثرا كار به قهر و به هم خوردن مجلس ميانجاميد! آنهاكه جلوي زبان و نبوغش كم ميآوردند، جاي ديگر تلافي و راجع به او بد نوشته و بد ميگفتند. اينها به همراه بيپروايياش در بيان احساسات در شعر و... و بياعتنايي به حرف مردم سبب شد تمام زندگياش با التهاب و جنجال همراه باشد. برايش موقعيت اشخاص هم مهم نبود. براي نمونه روزي كه به همراه «گلستان» به ديدار مادر«هويدا»رفته بود، بهطور اتفاقي«اشرف و شهناز پهلوي» هم جهت ملاقات مادر هويدا آمدند. به گفته گلستان، همه به احترام خانواده سلطنتي از جا برخاستند جز فروغ! او نه تنها برنخاست، بلكه با پررويي به اشرف گفت: «ناراحت شدي كه از جايم بلند نشدم!» فروغ با هويدا هم بسيار تند صحبت كرد و چندبار حرف نخستوزير مملكت را قطع كرد و سخنانش راجع به پيشرفت ايران و انقلاب سفيد را در حضور خانواده سلطنتي به نقد كشيد! و با اين سر بيباك نشان داد برايش شاه و گدا هيچ فرقي ندارد و اين رفتارش همه را مبهوت كرد!
تبعات صداقت در فرهنگ
بالاترين علت رسوايي و بدنامي فروغ، جسارت و صداقتش بود در شعر و سبك زندگي. مردم هزار گناه در نهان ميكنند و در ظاهر، ديگران را به توبه آمرند ولي فروغ يك گناه در خلوت كرد و آن را آنچنان در شعر آب و تاب داد كه عالم و آدم فهميدند! در واقع ظاهر و باطنش يكي بود. از طرفي بيان افكار و اميال يك زن تا اين حد شفاف در ادبيات ايران جز در قرن 5 و6 ديگر سابقه نداشت و كلا كم بودن تعداد شعراي زن هم مزيد بر علت شده بود. مثلا در ميان 143 شاعر بزرگي كه«ذبيحالله صفا» گردآورده، تنها دو تن زن هستند و باز تنها يك نفر از جنس فروغ! در واقع فروغ كاري كرد كه ديگر كسي نتواند شعراي زن را در ادبيات مردسالار ايران ناديده بگيرد! آنقدر اشعار فروغ از لحاظ مضمون بيسابقه بود كه بعد از انقلاب ممنوع شد، چون ميگفتند اشعارش جامعه را به تباهي ميكشاند! اگرچه ديوان فروغ از سوي ناشرين مختلف همچنان چاپ ميشود ولي با سانسور همراه است. البته بيان تمايلات در ادبيات منثور سبقهاي طولاني دارد نظير«هدايت» در«بوف كور»، «چوبك» در«سنگ صبور» يا «گلشيري» در«شازده احتجاب» و... كه تنها بوفكور قبل از فروغ بوده. ولي در شعر تازگي داشت. بزرگترين تمايز فروغ و هدايت و چند نفر انگشتشمار در ادبيات با سايرين، بيان صادقانهشان است. در واقع صداقتي كه موجب شد رسوايي را به جان بخرند و فاصله حقيقت و واقعيت را به حداقل برسانند.
فروغ، زني همچنان تنها
فروغ، زني جسور و سر به هوا بود با احساساتي آتشين و ذاتي بيباك كه در تمام زندگي در پي استقلالي خاص بود. استقلال در زندگي، كار و در ادبيات. علت ازدواج، روابط سرد هميشگي با پدر نظاميش، علت طلاق و دوري از فرزند، علت خارج رفتنهاي متمادي، علت تكيه به مردان مقارن مبارزه با مردسالاري، علت خودكشي نافرجامش، علت اشعار سدشكنش، علت رفتار پرخاشگرش با اجتماع و روحيه آنارشيستيش، علت شناي خلاف جريان جامعه، علت افسردگي حاد كه تا مرگ با او دست به گريبان بود و... همه و همه، همين استقلالطلبي او بوده كه سبب شده فروغ حتي در نود و يكمين زادروزش همچنان زني تنها باشد با جايگاهي انتزاعي و دست نيافتني. او سيمرغي است محبوس در قاف تنهايي خود. قاف هرچند بهعلت دوري و بلندي سيمرغ را متمايز و ممتاز كرده ولي در كنارش عزلتي سخت برايش به ارمغان آورده! فروغ زني بود فراتر از زمان. زني كه حتي هنوز همزمانهاش فرا نرسيده. نابغهاي كه اگر نبود ادبيات ما يك چيز بزرگ كم داشت. فروغ فرزند زمانه خويش نبود و متاسفانه همچنان هم نيست! چراكه به سبب اشعار، اعمال و سبك زندگي تا زنده بود حاشيه و جنجال همراهش بود و تا امروز او را در مظان بزرگترين اتهامات و بيرحمانهترين قضاوتها قرار داده و در نود و يكمين سالروز تولدش، همچنان حاشيه با او است و گويا تا اوضاع فرهنگي جامعه ما يك تحول اساسي نيابد و به يك رشد نرمال نرسد، حواشي حاصل از صفآرايي مخالفين و موافقينش تنها توجه به هنر والايش را به حاشيه خواهد برد و تنها به تنهايي اين زن بزرگ خواهد افزود!