غدير، سبب ساز تقريب مذاهب
سيد محمدرضا
احمدي بروجردي٭
اينكه خداوند تبارك تعالي به حضرت رسول در آيه شريفه سوره مبارك مائده فرمودند:«يا أيُّها الرّسُولُ بلِّغْ ما أُنزِل إِليْك مِن رّبِّك وإِن لّمْ تفْعلْ فما بلّغْت رِسالتهُ واللّهُ يعْصِمُك مِن النّاسِ إِنّالله لا يهْدِي الْقوْم الْكافِرِين» كه يعني اگر تو اين كار (اعلام جانشيني) را انجام ندادي رسالتت را انجام ندادي، بيانگر عظمت اعلام جانشيني است.
در گزارشهاي تاريخي آمده است كه قرار بر اين بود در اين حجه الوداع در صفا و مروه و بعد از اتمام اعمال آنجا بيان شود. اما حضرت رسول(ص) با توجه به شرايطي كه وجود داشت انجام ندادند.
بعد از آنكه به مروه رسيدند (قابل توجه است كه حجهالوداع بسيار با عظمت بود چرا كه اعلام شده بود آخرين حج پيامبر است و از همه شهرهاي اسلامي آمده بودند تا رسول خدا را در اين حج همراهي كنند و حضرت علي (ع) هم از يمن آمده بودند) حضرت رسول ايستادند و به بغل دست خود اشاره كردند و فرمودند اين جبرييل است و دستور حج تمتع را بيان ميكند. در گزارشهاي تاريخي آمده كه دستور جانشيني حضرت علي(ع) قرار بوده كه در اينجا مطرح شود اما پيامبر اسلام به ملاحظاتي اين كار را انجام ندادهاند. تا اينكه آيه شريفهاي كه ذكر شد خطاب به پيامبر نازل شد. پيامبر در غدير و قبل از اينكه مردم پراكنده شوند حضرت علي را جانشين خود اعلام كردند. تمام مرز بزنگاه تشيع و تسنن در همين غدير است. گزارشهايي كه در كتب مختلف بيان شده، گزارشهاي صحيحي است. كتاب مفصلي كه علامه اميني براي نگارش آن عمر شريف خود را صرف كرد (كتاب الغدير) و همچنين كتاب ميرحامد حسن موسوي هندي به نام «عبقات الانوار في مناقب الائمة الاطهار» بر همين مبنا و براي اثبات حقانيت غدير است. آنچه من در پي آن هستم تا بيان كنم بحث تاريخي و گزارش آن اتفاق نيست كه به كرات نقل شده است. تاكيد من بر عظمت غدير است؛ عظمتي كه در آيه قرآن است. بحث جانشيني و خلافت و وصايت علي ابن ابي طالب در آيه شريفه يا أيُّها الرّسُولُ بلِّغْ ما أُنزِل إِليْك مِن رّبِّك وإِن لّمْ تفْعلْ فما بلّغْت رِسالتهُ واللّهُ يعْصِمُك مِن النّاسِ إِنّالله لا يهْدِي الْقوْم الْكافِرِين بسيار با عظمت نقل شده است.
اهل بيت (س)، ناقل سنت رسولالله
جد بزرگوار بنده آيتالله العظمي بروجردي برخلاف بسياري ديگر مهر به حضرت علي (ع) و در كل اهل بيت را مبناي اختلاف بين تشيع و تسنن نميدانند. ايشان برعكس ميفرمايند كه مرز اتفاق و تقريب ما همين اهل بيت(ع) هستند. از زاويه تشيع نگاه ما به اهل بيت نگاه امامان است. امامان معصومي كه خداوند تبارك تعالي اين بزرگواران را مشخص و معين كرده است. آيتالله بروجردي ميفرمودند كه حتي اگر ما امامان را در اين مقام هم قبول نكنيم به عنوان راويان سنت پيغمبر هستند. ديگراني هم بودند كه از پيامبر مطلب نقل ميكردند اهل بيت اگر از آنها بالاتر نباشند، پايينتر كه نيستند. اهل بيت حداقل ناقل سنت پيامبر هستند و همه هم به پاكي و صداقت اين افراد اعتراف دارند.
در روايات اهل بيت كه نگاه ميكنيد ميبينيد كه اين بزرگواران به اين نكته عنايت داشتند كه هر آنچه ميگويند كلام پيغمبر باشد. مثلا ميبينيد هنگامي كه امام صادق روايتي نقل ميكنند ميفرمايند از پدر شنيدم كه او هم از پدرش و همين طور ادامه ميدهند تا به خود پيامبر (ص) برسند.
در حقيقت ناقليت سنت رسولالله توسط اهل بيت همان مرز مشترك اهل تسنن و تشيع است. البته در طول تاريخ اين را كتمان كردند. مرحوم بروجردي هم به اين نكته توجه داشتند و ميگفتند شايد اين سوال پيش بيايد كه اگر مرز مشترك ما و اهل سنت اهل بيت (ع) هستند پس چرا در طول تاريخ چنين حوادثي رخ داد؟ عدهاي اينها را كتمان كردند، نگذاشتند نشر پيدا كند. يك اتفاقي كه بعد از وفات رسولالله اتفاق افتاد بحث مرجعيت علمي اهل بيت است. ما بسياري روايت داريم كه خود اهل سنت هم نقل ميكنند. ما كتابي داريم با عنوان فضائل الصحابه كه احمد بن حنبلي يكي از امامان چهارگانه اهل سنت كه او را پايه و اساس مكتب اهل حديث و همچنين بنيانگذار فقه حنبلي ميدانند نگاشته است. در اين كتاب ايشان نزديك به 300 روايت از فضائل حضرت علي نقل ميكند و يكي از مراجع مهم روايات فضايل علي بن ابي طالب همين كتاب است. در اين كتاب از فضائل حضرت زهرا (س) و امام حسن و حسين هم رواياتي نقل شده است اما به طور مفصل به فضائل حضرت علي (ع) پرداخته است. اما آنچه در ادبيات حديثي اهل سنت اتفاق افتاد اين است كه نگاه آنها چنين بود كه حضرت علي (ع) را به عنوان انساني والا ميپذيرفتند اما مرجعيت علمي ايشان را قبول نميكردند. جلوي همين فضائل را گرفتند. در واقع يكي از علل منع حديث كه بعد از رسول خدا اتفاق افتاد همين بود كه فضايل علي (ع) و اهل بيت (ع) در قالب حديث نشر نيافت. بنابراين دو نكته وجود دارد؛ نكته اول اين است كه اجازه ندادند مشكلات علمي، سوالات شرعي و احكامالله مردم از زبان عليبنابيطالب به عنوان مرجعيت علمي منتقل پيدا كند و به ديگران ارجاع دادند. نكته دوم هم اين است كه بعد از رحلت رسول خدا و پشت سر گذاشتن بحث مرجعيت علي (ع)، بحث فضيلتهاي ايشان را مطرح كردند. اينها در واقع بحث فضيلتهاي علي (ع) را هم كتمان كردند. در آن زمان مدينه در دنياي اسلام به عنوان مركز حديث، صحابه و تابعين شناخته ميشد. انس مردم با حديث بود. در حقيقت بنيان اوليه مكتب اهل حديث به مالك (بنيانگذار مكتب مالكي) نسبت داده ميشود. اين فرآيند در عراق اتفاق نيفتاد. خليفه مردم از مبلغاني كه به عراق ميفرستاد، خواسته بود كه فقط قرآن را تبليغ كنند و از سنتهاي پيامبر چيزي نقل نكنند. گزارشهاي تاريخي اهل سنت چنين مسالهاي را منعكس كردهاند. همين عامل سبب شد كه بنيان فقه ابوحنفي در عراق شكل ميگيرد. يعني در تاريخ مذاهب فقهي، عراق به عنوان اهل راي شناخته ميشود. بنيان اهل راي بر قياس است. علت اين است كه در عراق به خاطر دور بودن از منابع حديثي، از قياس براي مشكلات احكام استفاده ميشد. حماد استاد ابوحنيفه در كوفه بود كه خود شاگرد ابراهيم نخعي از بنيانگذاران قياس و راي است. بنابراين فقه حنفي شكل گرفته در عراق، فقهي مبتني بر قياس اهل راي است. اما فقهي كه در مدينه وجود دارد مبتني بر حديث فقه مالكي است. كسي هم مثل شافعي پيدا ميشود كه هر دو نوع فقه را درك و به حديث و سنت تمايل پيدا ميكند و شاگردي هم به نام احمدبنحنبل دارد. بنابراين جغرافياي مذاهب فقهي با چنين وضعيتي مواجه بوده كه عراق به خاطر دوري از منابع حديثي و منع شدن نقل حديث بعد از رحلت پيامبر در شرايط ويژهاي قرار داشت. استدلالي هم كه مطرح ميشد از اين قرار بود كه مبادا سنت پيغمبر با قرآن مخلوط شود اما واقعيت به خاطر جلوگيري از گسترش نقل فضايل علي (ع) بود. هر آنچه امروزه در رابطه با فضايل علي (ع) در منابع اهل سنت به دست ما رسيده است، با سختيها و سختگيريهاي آن زمان به دست ما رسيده است و از قضاي روزگار، احمدبنحنبل در فضايلالصحابه يكي از منابع اصيلي است كه ميتوان اين فضايل را در آن يافت. نكتهاي كه وجود دارد اين است كه به محوريت علمي
اهل بيت قايل نبودند. لذا زماني كه به كتب مكاتب اهل سنت نگاه ميكنيد، متوجه اين مساله ميشويد. مثلا در شرح حال مالك، مينويسند اعلمتر از مالك كسي در مدينه وجود نداشته است. در حالي كه امام باقر (ع) و امام صادق (ع) در مدينه بودند. تعابيري كه ائمه مذاهب در اهل سنت بيان ميشود به گونهاي است كه گويا كسي عالمتر از اينها در عالم اسلام وجود نداشته است. حضور اما رضا (ع) در منطقه ماوراء النهر و طوس باعث تغيير و تحولاتي شد. در حقيقت بنيانهاي اين منطقه بر مباني اهل سنت بود. مذهب قديمي فقه شافعي را مكتب خراسان ميدانند. يعني بنيانهاي اين فقه در خراسان آن روزگار كه شامل مناطق زيادي از ماوراءالنهر هم ميشد، به وجود آمد. حضور امام رضا (ع) در اين منطقه و تاثيراتي كه در گسترش حديث در اين منطقه داشت، به گونهاي بود كه باعث تغييرات جغرافياي مذهبي فراواني در ماوراءالنهر شد.
غدير در نظرگاه آيتالله بروجردي
واقعه غدير در حقيقت ميتواند موجب تقريب مذاهب باشد. در پارهاي از مواقع، نگاه به زندگي عليبنابيطالب را محور افتراق در نظر گرفته ميشود اما مرحوم آيتالله بروجردي زندگي عليبنابيطالب را محور تقريب مذاهب ميدادند چون غدير جايي است كه تمام گرايشها و سلايق در آنجا و در كنار پيامبر (ص) حضور داشتند و با وي بيعت كردند. بعد از آن بود كه اتفاقاتي در بحث خلافت و همچنين وسوسههاي شيطاني به وجود آمد و از نقل حديث ممانعت به عمل آمد و مسير تاريخ منحرف شد. مرحوم آيتالله بروجردي در طول حيات خود در بحثهايي كه در رابطه با تقريب مذاهب با شيخ شلتوت در مصر داشتند بر همين محور بود. لذا اين مرحوم آيتالله بروجردي به يكي از علماي شهر قم دستور دادند كه داستان غدير را به صورت جزوه نوشتند و براي شيخ شلتوت فرستادند و در الازهر چاپ شد. يعني محوريت تقريب مذاهب را بر غديرخم و عليبنابيطالب گذاشته شده بود. اين جزوه مورد استقبال اهل سنت هم قرار گرفت چون نگاه و زاويه ديد ما به حادثه غدير بر اساس تقريب مذاهب بود. همانطور كه آيتالله بروجردي، اين حادثه عظيم را محور تقريب قرار دادند، ما هم همين رويه را در پيش بگيريم. دشمنان ما در طول تاريخ تلاش داشتهاند، غدير را محور تفريق معرفي كنند اما همه ميدانيم كه اين حادثه عامل تقريب است. در واقع آنان كه سعي در كمرنگ جلوه دادن غدير داشتهاند، بر جانب تفريق آن تاكيد كردهاند. مرحوم علامه اميني، ميرحامد حسين و... در اثبات حقانيت غدير بر همين محوريت تاكيد كردهاند.
٭پژوهشگر ديني و نواده آيتاللهالعظمي بروجردي