علياشرف درويشيان، ملقب به لطيف تلخستاني؛ داستاننويس و پژوهشگر حوزه ادبيات عامه در بستر بيماري است. نويسنده چيرهدست، مدتياست نميتواند دست به قلم شود و داستاني مثل آبشوران، سالهاي ابري و فصل نان بنويسد.
داستانهايي كه نويسنده در آنها زندگي مردم چيرهدست را به تصوير كشيد و از زندگي اجتماعي خود در محيط فقرزده شهر كرمانشاه در دهه سي و ناملايمات و محروميتهايي كه درآن دوران سپري كردهبود، نوشت.
اما حالا هشت سال است كه نويسنده، دست به قلم نشده. بيماري، فرصت نوشتن را از او گرفته و حتي توان صحبت را. همين است كه وقتي سراغ دنياي اين روزهاي درويشيان را ميگيريم، همسرش به جاي او، روايتگر ميشود و روايت ميكند: «علياشرف در ارديبهشت 86 سكته مغزي كرد و در بستر بيماري قرار گرفت. خوشبختانه روي ايشان عمل جراحي موفقيتآميزي انجام شد و نجات پيدا كرد. اما متاسفانه بعد از اينهمه سال و درمانهاي پيدرپي هنوز طرف چپ بدن او بيحس است، اين اتفاق باعث شده نتواند زياد حركت كند و در منزل باشد.»
براي نويسندهاي كه سالهاي زياد عمرش را صرف مطالعه و پژوهش كرده، سخت است كه اكنون كتاب نخواند. براي همين علاقه دروني درويشيان به مطالعه است كه همسرش در طول روز ساعتي را كنار نويسنده مينشيند و براي او كتاب ميخواند: «علياشرف دوست دارد برايش كتاب بخوانم و تا زماني كه خستهنشده از اينكار لذت ميبرد.»
درويشيان دوستان زيادي دارد، دوستان با معرفتي كه به خانهاش سر ميزنند و او را از تنهايي درميآورند: «اعضاي كانون نويسندگان مرتب به ديدار همسرم ميآيند. خندان، زرافشان و رييس دانا و خيليهاي ديگر به ما سر ميزنند. علياشرف دوستان خوبي هم در كرج دارد كه ارتباط خوبي با يكديگر دارند. علياشرف از ديدن دوستانش خوشحال ميشود.»
خاطرهنويسي يكي از سبكهاي نوشتاري موردعلاقه درويشيان بوده، سبكي كه اينروزها به صورت شفاهي آن را دنبال ميكند. همسرش ميگويد: «علياشرف خاطراتش را به صورت شفاهي براي دوستانش بازگو ميكند و از اينراه علاقهاش را به خاطرهنويسي اقناع ميكند.»
درويشيان هم مثل خيلي از نويسندگان، كارهاي زيادي را در جواني در سر داشته، كارهايي كه ميخواسته تا فرارسيدن فصل كهولتش به پايان برساند، همسر درويشيان كه معلم بازنشسته است، از كارهاي نيمهتمام نويسنده ميگويد: «علياشرف دوست داشت كتاب خاطرات زندگي مشتركمان را بنويسد اما متاسفانه اين كار را نيمه تمام گذاشت. قبل از بيماريش پژوهشهايي درباره آداب و رسوم اقوام كرمانشاه كرده بود كه متاسفانه نتوانست آنها را جمعآوري كند و به پايان برساند.»
تمام اين كارهاي نيمهتمام، همه براي نويسندهاي است كه روزي روزگاري درباره نوشتن گفته بود: «خودم هم نميدانم كه واقعاً چگونه شروع كردم. آيا شما نخستين نفسي را كه كشيدهايد به ياد داريد؟ ميبينيد كه گفتنش مشكل است؛ اما ميتوانم بگويم كه شروع به داستاننويسي براي من ادامه همان علاقهام به مطالعه بوده است. آن سالهاي پر تب و تاب حكومت دكتر مصدق و رونق روزنامهها و مجلهها، آزادي مطبوعات و دموكراسي بينظيري كه دراثر مبارزه مردم به وجود آمده بود، همه اينها در من و همسالان من، تحرك، اميد و تكاپوي عجيبي پديد آورده بود. معلمهاي ادبيات ما، موضوعهاي زنده و پر جذبهاي براي زنگ انشا ميدادند و ما با شوق و ذوق هر چه دلمان ميخواست مينوشتيم. رقابت در خواندن، رقابت در نوشتن و رقابت در كسب بينش اجتماعي و سياسي، اينها همه در رشد فكري ما در نهايت، در عشق و علاقه ما به ادبيات موثر بود.»
درويشيان كه به گفته خودش پس از مرگ صمد بهرنگي تلاش كرده تا راه او را ادامه دهد، آثار زيادي دارد كه به زبانهاي فرانسه، آلماني، انگليسي، عربي، كردي، تركي، ارمني، روسي، سوئدي، نروژي و اخيراً به زبان فنلاندي ترجمه شده است.
در دهمين دوره جايزه ادبي هوشنگ گلشيري، از علياشرف درويشيان، براي «تعهد بيچون و چرا به آزادي بيان و در امان نگاه داشتنِ حريم قلم از دستبردِ قدرت» و «تصوير صادقانهاي كه از گذر دردناك جامعهاي روستايي به جامعهاي شهري بهدست داده»، تقدير شد. سازمان ديدهبان حقوق بشر هم در سال ۲۰۰۷ علي اشرف درويشيان را به عنوان يكي از هفت نويسنده ايراني معرفي كرد كه جايزه حقوق بشر هلمن- همت به آنها تعلق ميگيرد.
از اين ولايت، از ندار تا دارا، درشتي، شب آبستن است، سلول ۱۸، همراه آهنگهاي بابام، نام تعدادي از كتابهايي است كه به قلم علياشرف درويشيان نوشته شده است.