• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3379 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۷ آبان

نسل‌چهارمي‌ها از اهداف و برنامه‌هاي‌شان مي‌گويند

دروغ چرا ؟ هدف نداريم

عليرضا رحيم‌زاده/ سوال تاريخي «از كجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود» سوالي است كه سال‌هاست ديگر ذهن هيچ‌كس را به خود درگير نمي‌كند. شايد اين سوال هم بايد لاي كتاب‌هاي ادبيات و فلسفه خاك بخورد تا ما با خيال آسوده برويم به دنبال هدف‌هاي كوتاه‌مدتي مثل كسب فالوئر و جذب حداكثري لايك در مطالبي كه در شبكه‌هاي مجازي منتشر مي‌كنيم و براي اين كسب و جذب، تمام توان‌مان را به كار بگيريم و به هر ترفندي متوسل شويم. هر چه باشد اين فضا مخاطباني جهاني دارد كه ما را مي‌بينند. اما سواي از بحث هويت‌يابي بين دهه‌هفتادي‌هاي هميشه محكوم به بي‌هويتي، بحث ديگري كه اين نسل را تبديل به سيبل اتهامات رنگارنگ كرده، بي‌هدفي و بي‌انگيزگي در زندگي است؛ نسلي كه هدفي ندارد تا برايش استراتژي تعريف و براي اجراي آن استراتژي تلاش كند. دهه هفتادي‌ها در زندگي دنياي واقعي و مجازي‌شان به دنبال چه چيزي هستند؟ از چه اتفاقات و مواردي هويت مي‌گيرند؟ هدف و انگيزه‌شان چيست و چگونه و با چه ديدگاهي به آينده نگاه مي‌كنند؟ دريچه‌شان براي تماشاي دنيا چقدر وسيع و البته عميق است. اينها سوالاتي است كه تلاش كرديم در اين صفحه از زبان خود دهه‌هفتادي‌ها پاسخش را بشنويم. خواستيم خودشان بگويند كه دنيا را چطور مي‌بينند و چطور هويت مي‌گيرند از اتفاقات دنياي مجازي و حقيقي‌شان. با يك كارشناس اجتماعي هم البته گفت‌وگويي كرديم تا تحليل او را درباره همين موضوع بشنويم.

اوايل صبح بود، در حياط دانشكده نشسته بودم تا كلاس بعدي شروع شود و با كمك پروردگار متعال سه طبقه براي رسيدن به كلاس ۳۰۵ بالا بروم. عزا گرفته بودم براي اين كلاس و مسير صعب‌العبورش. داشتم با خودم فكر مي‌كردم‌اي كاش طوري بشود كه كلاس نروم، هر چند كه غيبت‌هايم نسبتا زياد بود و نمي‌شد به همين راحتي به قول معروف كلاس را پيچاند. لحظه‌اي بعد به اين نتيجه رسيدم كه اگر كلاس نروم، تا كلاس بعدي چه كار كنم؟! داشتم به اين خلأ به وجود آمده در زمان فكر مي‌كردم كه يكي از همكلاسي‌ها از كنارم عبور كرد. چند قدم كه برداشت، برگشت و گفت: «بخشي‌زاده نميادا!» با تعجب و خوشحالي پرسيدم: «جدي؟ چرا؟» گفت: «جلسه داره. الان به نماينده كلاس مسيج داد.» دو بال به خاطر بالا نرفتن از پله‌ها براي رسيدن به طبقه سوم درآوردم. در حال پرواز با همان دو بال بودم كه تلفنم زنگ خورد. دبير بخش نسل چهارم بود.

-‌ بله؟

-‌ سلام. آب دستته بذار زمين

-‌ سلام. چي شده مگه؟

-‌ يك گزارش ميداني مي‌خواهيم از داخل دانشگاه. راجع به هدف و برنامه در زندگي جوانان نسل چهارمي. مي‌خواهيم دقت و سرعت رو با هم داشته باشي. هدف جوان‌ها تو زندگي چيه؟ اصلا هدفي دارند يا نه؟ و برنامه‌شان براي رسيدن به آن چيست؟ سعي كن تنوع رو در اولويت قرار بدي.

با همان دو بال مذكور فرود آمدم. چه موقعي زنگ زد! از پله‌ها پايين آمدم. تا به سراغ بچه‌هاي دانشگاه بروم، يكي از بچه‌ها كتاب آلماني‌اش را باز كرده و چيزي مي‌نويسد:

پرهام غروي‌زاد

۲۱ ساله / كارشناسي مديريت صنعتي

«من خودم هدف دارم ولي نكته اينه كه هدفگذاري مستلزم اينه كه آدم از توانايي‌هاي خودش آگاهي و چشم‌اندازي براي آينده داشته باشه. به نظرم ما براي مورد دوم تو جامعه خودمون كمي مشكل داريم. من با اين قضيه نمي‌تونم كنار بيام. به نظرم زندگي در جايي كه نسبت‌ درآمد به زحمت و تلاش افراد عادلانه‌تره، خيلي بهتر از جاييه كه هر چقدر تلاش كني به جاي خاصي نمي‌رسي. من معتقدم تو ايران اين نسبت به هيچ‌وجه عادلانه نيست. دوست دارم جايي زندگي كنم كه بتونم براي ۱۰ سال بعد زندگي خودم با خيال راحت برنامه‌ريزي كنم. خيلي از هم سن و سال‌هاي ما تو ايران هدف خاصي براي خودشون ندارن. البته اين صرفا به اين دليل نيست كه ما تو اين كشور چشم‌انداز مطمئني از آينده نداريم. بيشتر به اين خاطره كه خودمون هم سطح درك و آگاهي خودمون رو بالا نمي‌بريم و حتي تلاشي براي بالا بردنش نمي‌كنيم. شما يك سري به اينترنت، محافل دانشجويي و جمع جوان‌ها بزنيد. همه تمام بيوگرافي فلان خواننده رو بلدند ولي كم هستند اونايي كه درباره يك نويسنده خفن كه ادبيات دنيارو تحت تاثير قرار داده، اطلاعات داشته باشن. مطالعه كمه. من خودم خيلي كتاب مي‌خونم. به نظرم بالا رفتن سطح درك و آگاهي توسط خود افراد خيلي مي‌تونه روي هدفگذاري‌‌ها تاثير داشته باشه.»

به حياط دانشكده آمدم. ناگهان ياد دوستي افتادم كه از قضا دستي به قلم داشت. روانشناسي مي‌خواند. داشتم به سمت دانشكده روانشناسي مي‌رفتم كه ديدم جلوي در اصلي ايستاده است. سوال اول را پرسيدم و با عجله گفت: «من به‌شدت ديرمه. ولي يك ساعت ديگه ميام تا صبح برات در مورد هدف حرف مي‌زنم.» چاره‌اي جز قبول حرفش نداشتم. به ساختمان دانشكده برگشتم. صحنه جالبي توجهم را جلب كرد. دانشجويي با مسوول آموزش حرف مي‌زد. كلافه بود. گويا درخواستي داشته و مسوول، پاسخگوي او نبود. مكالمه‌اش تمام شد و به سمت من آمد. در حالي كه داشت از كنارم رد مي‌شد گفت: «مسخره كردن بابا اينا هم.» فكر كردم شايد حرفي داشته باشد.

آرمان نعمت‌پور

۲۲ ساله/ كارشناسي مديريت بازرگاني

«زمان خوبي نيامديد سراغ من. براي يك امضاي معمولي بايد برم تا دانشگاهي كه يك ترم مهمان بودم. قله قاف! بگذريم... هدف چيزي نيست كه آدم بگه الان من هدفگذاري مي‌كنم. الان مي‌نويسم. بعد كه نوشت يا به قول خودش هدفگذاري كرد، بگه الان من ديگه انسان هدفمندي هستم. تا وقتي به هدف نرسيم، به نظرم اصلا هدفگذاري معني ندارد. شما از همين الان بگو هدف من اينه كه روزنامه‌نگار مشهوري بشوم. اگر در اين زمينه تلاش نكني و سعي و كوششي كه به كار مي‌گيري در اين راستا نباشه، قطعا بهش نمي‌رسي و بعد كه نرسيدي، اسمش چيزي جز ناكامي نيست. الان شما از هر كسي بپرسي شما هدف داري تو زندگي يا نه. ميگه بله. قطعا به شما نمي‌گه من هدف خاصي ندارم. الهي به اميد تو! مهم اينه كه اگر هم هدفي داره، چقدر تا الان براي آن تلاش كرده. وگرنه همه هدف داريم! انگار مد شده! نمي‌خوام...» آرمان
همين‌طور كه با من حرف مي‌زد ناگهان يكي از اساتيد دانشگاه را ديد و حرفش را نيمه تمام گذاشت و به سمت استاد دويد. از دور نگاهش مي‌كردم. قضيه همان امضا بود. لبخند رضايت بخشي زد و برگشت و ادامه داد: «ببخشيد واقعا. اگه نمي‌رفتم، ديگه نمي‌تونستم پيداش كنم. اين مدير گروه‌هاي دانشگاه دايما مرخصي‌اند. يك روز هم كه ميان، دو ساعت هستند و زود مي‌روند. داشتم مي‌گفتم كه... من خودم شخصا دوست دارم از يك استارت‌آپ كوچيك شروع كنم و بتونم همراه با اون رشد كنم. علاقه زيادي هم به حوزه برنامه‌نويسي موبايل دارم چون تا 15،10 ساله آينده افق به‌شدت روشني داره ولي اين كافي نيست. من داشتن چنين هدفي رو مزيت براي خودم نميدونم چون هنوز يك درصد هم براي رسيدن به آن تلاش نكردم. دارم يك تيم جمع مي‌كنم ولي فعلا كاري نكردم. پس اين صرفا بيان يك هدفه.» به دانشكده روانشناسي برگشتم. دوستم آمد و گفت خيلي عجله داشته ولي سر كلاس برايم مطلبي در مورد موضوع بحث نوشته است.

دل‌آرام جمعيان

۲۳ ساله / دانشجوي ارشد روانشناسي باليني

«هرچه بزرگ‌تر مي‌شويم و رنگ دنيا بيشتر به بوم زندگي‌مان مي‌خورد و در اين مسير تكامل، در هر گامي كه برمي‌داريم، هر دانستن و هر تجربه‌اي كه به دست مي‌آوريم، خواه‌نا‌خواه براي‌مان مسووليتي را به بار مي‌آورد. مسووليت و دغدغه برآوردگي و شكوفايي يك هدف را در گوشه كنار ذهن‌مان مدام به بازيگوشي مي‌اندازد. نفع به عهده گرفتن مسووليت يك دانستن فارغ از داشتن هر نقش اجتماعي، ذهن را براي نقشه‌كشي يك آرمان آماده مي‌كند. وجود بالقوه اهداف به يك طرف اما خون دواندن به رگ آنها با رنگ اراده خودمان نيز درطرف ديگر اين طيف قرار دارد.» دوست مشترك‌مان داشت همراه با من متن را مي‌خواند كه ناگهان گفت: «عجب چيزي نوشته. اينجا فكر مي‌كنم منظورش اينه كه صرف هدف داشتن كافي نيست. بايد عمل كرد!» نگاهي به او كردم و ادامه دادم. «اينكه گاه بي‌هدفي را هدف قرار مي‌دهيم و از انعكاس روشن دستان‌مان غافل مي‌شويم شايد به اين علت باشد كه از به ثمر رساندن رسالت بشري خود به دور هستيم. از دانستن الزام ايفاي مسووليت خودشكوفايي به دور هستيم. داشتن هدف و آرمان خودش به تنهايي يك هدف نيست. يك انتها نيست. بلكه فرآيند وجودشان، چرخ‌هاي زندگي است كه قدم‌هاي روزگارمان روي آنها با سهولت بيشتري گام بردارند تا به خودشكوفايي يا به تعبير ديگر به رضايت دروني برسيم.»

تلفنم را برداشتم و در همان حياط دانشكده روانشناسي به يكي از دوستانم در دانشكده فني زنگ زدم. او گفت كسي را مي‌شناسد كه سرش براي اين حرف‌ها درد مي‌كند.

پيمان كسري‌نژاد

22 ساله/ دانشجوي كارشناسي مهندسي عمران

«هدف يك دونه نيست. دو تا هم نيست. اصلا تعداد نداره. يعني نميشه گفت من تو زندگي‌م پنج تا هدف دارم. چون من معتقدم اهداف در گذر زمان به وجود ميان و شكل مي‌گيرند و اين گذر زمان باعث بلوغ فكري ميشه و مرتب اهداف بالاتر مي‌ره و حتي تغيير مي‌كنه. همه ما وقتي 10 ساله هستيم، يك سري اهداف داريم. وقتي به ۲۰ سالگي مي‌رسيم، اهداف ديگري داريم. چون بزرگ‌تر شديم. اطلاعات بيشتري كسب كرديم. چون سطح درك‌مون از زمان حال و آينده بالاتر رفته. به نظر من تعيين هدف جدا از اينكه به آينده بستگي داره، به حال وابسته است. يعني بايد بدونيم الان كجا هستيم و بعد براي آينده برنامه‌ريزي كنيم. اگر ندونيم كه مثلا در سال ۹۴ كجا قرار داريم، هزار بار هم هدف تعيين كنيم، احتمال نرسيدن بهش خيلي بيشتر است از به حقيقت پيوستن‌ اون. من بي‌تعارف بهتون بگم. بارها و بارها هدفم تغيير كرده و در حال حاضر سردرگم هستم. نميگم هدف ندارم ولي چون اون موقع كه مي‌خواستم هدفگذاري كنم، به حال نگاه نكردم، اهدافم‌رو روي پايه‌هاي كج گذاشتم كه بعدش فرو ريخت. چون اين بلا سر خودم اومده، اينقدر تاكيد دارم. سه چيز در تعيين هدف تاثيرگذاره. توجه به زمان حال. توجه به زمان حال و باز هم توجه به زمان حال!»تلفن را قطع كردم. داشتم به چيزهايي كه نوشتم نگاه مي‌كردم كه سيمين محمدي، مشاور خانواده را ديدم. او علاقه‌مند به اين سبك بحث‌ها و موضوعات است. چند سالي هست كه بعد از فارغ‌التحصيلي‌اش با جوانان سر و كله مي‌زند و از نسل ما هم چندان دل خوشي ندارد اما با اين حال با طرح موضوع به سراغش رفتم.

 

نظركارشناس

سيمين محمدي٭ / «تعيين هدف واقعي نيازمند تفكر است؛ تفكر هم نيازمند تمركز. من معتقدم هدفي كه ديگران براي كسي تعيين كنند، ارزشي ندارد. مهم‌ترين نكته در تعيين هدف اين است كه خود فرد به درون خود نگاه كند و همزمان هدف واقعي خود را در نظر بگيرد. حالا اتفاقي كه براي نسل جوان افتاده اين است كه رسانه‌هاي مختلف از اينترنت تا تلويزيون و راديو صرفا دارند به شما اطلاعات ورودي مي‌دهند و اين ورودي‌ها اينقدر زياد است كه شما ديگر فرصت تحليل همين اطلاعات و همين طور نگاه به خود را نداريد. يك نكته ديگري هم هست كه فقط مخصوص نسل جوان نيست. متاسفانه بسياري از پدر و مادرها اهدافي را كه اصالت ندارند و واقعي نيستند، به اين معني كه خود فرد آن اهداف را براي خود تعيين نكرده را به اجبار به فرزند خود مي‌قبولانند. تو بايد دكتر شوي، تو بايد مهندس شوي. من اينقدر با اين طور آدم‌ها برخورد داشتم كه با پدر و مادرشان بر سر همين موضوع اختلاف شديد پيدا كرده‌اند كه چرا در اين فرهنگ، اين موضوع اينقدر زياد است كه پدر و مادر براي بچه تصميم بگيرد. متاسفانه به نظرم اين يك ايراد فرهنگي است. حالا بعضي‌ها هم هستند كه يا مقابله مي‌كنند يا اينكه شرايط را مي‌پذيرند. اگر خود فرد براي خودش هدف تعيين كند، مثلا بگويد كه من مي‌خواهم دكتر شوم، قطعا سوال بعدي‌اش اين است كه بعدش چي؟ بعد اين سوال به مرور زمان ادامه دارد كه همين موضوع به اهداف مرتبه مي‌دهد. دقيقا مثل يك دومينو!» ٭مشاور خانواده

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون