ادامه از صفحه اول
سرمايهداري جهاني در آستانه تحولات مهم
امپرياليسم غرب و بازوي نظامي آن ناتو در اين دو دهه يكهتاز ميداني شدند كه در آن براي خود هيچ رقيبي قايل نبودند و با توجه به همان سنت خود قدرت اقتصادي خود را از طريق ميليتاريسم و هژموني نظامي خود به ديگر كشورها و به ويژه كشورهاي پيراموني غالب كردند. بيش از همه اين اتفاق را ما در كشورهاي همسايه خود ديديم كه امريكا و ناتو زير لواي دفاع از دموكراسي و حقوق بشر به اين كشورها تجاوز كردند اما نتيجه اين تجاوزات نه تنها بهبود زندگي مردم يا دموكراسي نشد، بلكه ميزان فلاكت و ويرانيها را در اين كشورها نسبت به قبل، بهمراتب افزايش داد. برآمدن جريانات بنيادگرايي مانند طالبان با كمك مستقيم امريكا و جريانات متاخري مانند داعش هم تحت تاثير ميليتاريسم غرب در خاورميانه پا گرفت و وضعيتي را به وجود آورد كه اكنون شاهد هستيم. اما اين همه كار نيست و در طرف مقابل، قطب ديگري در حال شكلگيري است؛ قطبي كه بهجاي تحميل اتوريته نظامي، با رسوخ اقتصادي در اكثر كشورهاي جهان خود را مطرح كرد. اين كشور چين است كه در اين سالها به شكل كاملا خزندهاي توانست تبديل به يك وزنه مهم جهاني شود و امروز ديگر آن را ميتوان به عنوان يك امپرياليست شناخت. در طرف مقابل قدرتمندان، تودههاي مردم و وجدانهاي بيداري قرار دارند كه از وضعيت فوق ناراضي هستند، نسبت به وضعيت خاورميانه حساسند، از وضعيت مردم مظلوم فلسطين ناراحت هستند و نسبت به تغيير سياستهاي كنوني مصمم. برآمدن سيريزا در يونان، جرمي كوربين در حزب كارگر انگليس، حزب پودوموس اسپانيا و جرياناتي از اين دست كه جهان غرب را بسيار شگفتزده كرده نشان از همين تمايل و گرايش اجتماعي به تغيير وضعيت كنوني دارد. اتحاديه اروپا با فشاري كه به كشورهاي ضعيفتر آورد نشان داد راهحل مناسبي براي بهتر شدن زندگيها نيست و اساس اين تحولات نقد به سياستهاي تعديل ساختاري است. اينبار نميتوان مردم را متهم كرد كه فريب كشورهاي بلوك شرق و دستگاههاي تبليغي آن را ميخورند، چرا كه مردم از وضعيت كنوني خود خسته هستند و اتفاقا در جهاني يك قطبي به فكر تغيير ند. متاسفانه در سالهاي گذشته در كشور ما هم گرايشات نوليبرالي با اتكا به پشتوانههاي قدرتمند مالي توانستند براي خود دستگاه تبليغي عريض و طويلي ترتيب دهند و تلاش دارند تا ذهنيت جامعه را مهندسي كنند. بايد در مقابل چنين گرايشاتي ايستاد و آشكار كرد اگر امروز وضعيت اقتصادي جامعه با مشكلاتي رو بهرو است ناشي از سياستهاي تعديل ساختاري است كه توسط بانك جهاني و صندوق بينالمللي پول به ايران ديكته شد. بايد گفت كه اشتباهات دولت نهم و دهم نهتنها ناشي از گرايشات عدالتطلبانه آن نبود، بلكه ناشي از گرايشات نوليبرالي اين دولت بود. امروز در كشور ما بر همگان عيان شده كه سياست هدفمندي يارانهها اشتباهي بزرگ بود اما همين سياست كمرشكن را رييس صندوق بينالمللي پول ستايش كرد و گفت: بايد نحوه اجراي اين سياست تعديلي را كشورهاي ديگر از ايران الگوبرداري كنند. باز هم متاسفانه بهدليل اينكه انحصار رسانه در دست جريانات نوليبرال است از انعكاس اين گفتهها خودداري كردند و به جاي آن مشكلات كشور را ناشي از سياستهاي به اصطلاح عدالتخواهانه دولت نهم و دهم اعلام كردند. هر چند امروز اين حرف به لطيفه بيشتر شباهت دارد زيرا چنين نبود و دولت هشتساله احمدينژاد در عمل هيچ گرايش عدالتخواهانهاي از خود نشان نداد. جهان امروز قطعا در آينده دستخوش تحولات مهمي خواهد شد، زيرا نوليبراليسم و سرمايهداري جهاني امروز، ثابت كرد كفايت اداره جامعه را ندارد و ادامه اين روند، جامعه را بيش از پيش به قهقرا خواهد برد. براي اين تحول نبايد ناديده گرفت كه گرايش به عدالت اجتماعي و افزايش سطح رفاه عمومي، يك گرايش واقعي در جامعه است و در صورتي كه تحول احتمالي آتي اين گرايش دست بالا را پيدا كند، ميتوان به بهبود وضعيت اميدوار بود. ٭ استاد دانشگاه
نقطه جوش خاورميانه و نظم جديد
بالكانيزه بهصورت رسمي و غيررسمي هماكنون در سه كشور ليبي، عراق، يمن و سوريه اجرا و هريك از اين كشورها عملا به چند بخش تقسيم شدهاند. عراق بيش از مرزهاي مفهومي خودمختاري به سه منطقه جداگانه، تقسيم شده است. در سال 2006 نقشه احتمالي آينده خاورميانه توسط رالف پيترز، سرهنگ بازنشسته نيروي دريايي امريكا، مولف كتاب و تحليلگر نظامي شبكه خبري فاكس، به گونهاي طراحي شد كه در آن عراق به سه منطقه تقسيم شده است: يك عراق سني به سمت غرب، يك كشور شيعه عرب در شرق و يك كردستان آزاد در شمال. البته بعضي ديگر از استراتژيستهاي غربي براي جلوگيري از اتحاد استراتژيك شيعيان عراقي در شرق با ايران يك تقسيمبندي شمالي- جنوبي ارايه داده و در عراق يك راهحل سه كشوري: شيعيان در جنوب، سنيها در مركز و كردها در شمال را پيشنهاد ميدهند. اگرچه تركيه به عنوان يكي از اعضاي ناتو مخالف ايجاد كشور كردستان در شمال اين منطقه است، ولي اين كشور نيز ديد سنتي به اين مسائل و اين منطقه را ترك و به منابع انرژي آن به عنوان فرصتي براي توسعه نگريسته است. باوجود آنكه اين نقشه بهطور رسمي مورد تاييد مقامات پنتاگون قرار نگرفته، اما از طرز فكر برخي استراتژيستهاي ارشد نظامي خبر ميدهد كه در كنار ديگر گزارشات، تحركات و تحولات منطقه مفهوم پيدا ميكند.
دو نكته در اين نقشه قابل توجه است؛ اول سوريه هنوز يك كشور واحد و دست نخورده نشان داده شده است. دليل آن ميتواند اضافه شدن جنگهاي نيابتي به راهبردهاي قبلي و عدم برآورد صحيح از توان ايستادگي نيروهاي موثر در اين كشور باشد. دوم، رژيم صهيونيستي نيز ميتواند در آينده قلمرو بيشتري را به اشغال خود در آورد. در ليبي نيز در پي جنگ سال 2011 ناتو در اين كشور، عدم وجود دولت مركزي باعث رواج جنگهاي قبيلهاي شده است و آشوب آن را به سه بخش تقسيم كرده است؛ برقه در شرق اين كشور و غرب آن نيز به دو بخش طرابلس در شمال غربي و فزان در جنوب غربي. در يمن نيز همچنان تحولات به سمت تقسيم اين كشور به دو بخش شمالي و جنوبي پيش ميرود.