«معين» سه ماهه، از كارتنخوابي و اعتياد تا بهبودي
سپيده عليزاده٭/
پاييز 1393، كمي پايينتر از خطوط شهري تهران؛ خلازيل؛ بارانداز مواد مخدر و محل تجمع معتادان و موادفروشان مسلح. همراه با گشت فوريت خدمات اجتماعي شهرداري تهران پيگير يافتن كودكي هستيم كه گزارش شده بود سگ صورتش را گاز گرفته است. گوشهاي از تپههاي خاكي، «معين»؛ كودك سهماهه بيپناه ميگريد. به كوچكترين كارتنخواب شهر تهران معروف شد، لباسهاي مندرس و سوخته به تن دارد، اغلب كودكان در دوران نوزادي پوشك به پا دارند، اما آنچه به پاي معين بسته شده، كيسه زباله است. جلوتر كه ميرويم پدر معين فرار ميكند. مادرش را براي انتقال به سامانسراي شهرداري، به ماشين گشت هدايت ميكنند. بچه را براي مداوا به يكي از بيمارستانهاي تهران ميبرم. كودك معصومي كه آنقدر در زبالهها زندگي كرده و در آغوش مادر مصرفكنندهاش بوده كه بوي تعفن و سيگار و مواد ميدهد. به بيمارستان ميرسيم. وضعيت اسفبار كودك، لباسهاي مندرس و گريههاي بيامانش موجب جلبتوجه والديني شده كه فرزندانشان را جهت درمان به بيمارستان آورده بودند. رييس بيمارستان شخصا كودك را معاينه ميكند و دستور بستري ميدهد. پرستاران ميگفتند اين طور بغلش نكن، شايد ايدز داشته باشد. آيا پرستارها روشهاي انتقال اچآيوي را ميدانند؟ «معين» مجهولالهويه با نام فاميلي من بستري ميشود. با كمك يكي از بهياران بيمارستان، حمامش ميكنيم، واكنشهايش حاكي از آن است كه شير آب و شستوشو، اولين تجربه اوست. والديني كه فرزندانشان را به بيمارستان آوردهاند با خريد شير خشك و پوشك و دادن لباسهاي اضافي فرزندانشان، در كمك به «معين» سهيم ميشوند. «معين» بايد تا ترك اعتياد و بهبودياش در بيمارستان بماند. بعد از حمام، پوشيدن لباس مناسب و خوردن اولين شيرخشكش، به خوابي عميق ميرود. آرام زمزمه ميكنم: «بخواب معين، امشب زير سقف و در امنيت بخواب». مادر معين چند هفتهاي در سامانسرا بهسر برد و براي درمان اعتياد به كمپ ترك اعتياد موسسه كاهش آسيب «سيماي سبز رهايي» ارجاع داده شد. مددكار مركز خانواده بيمار را پيدا كرد و خانوادهاش پس از چند سال بيخبري، از وجود آنها مطلع شدند. سه ماه پس از ترك اعتياد زن، خواهرش به تهران آمد و به اصرار، او را به شهرستان برد. چندي بعد از ترخيصش، مطلع شدم كه مادر معين براي جستوجوي همسرش به تهران برگشته و مجددا مصرف مواد را شروع كرده است. افسوس من وقتي دوچندان شد كه شنيدم باردار است و معين ديگري در راه است و تكرار سرنوشت... «معين» پس از بهبودي، با حكم قاضي تحويل شيرخوارگاه شد و امروز، پسري است زيبا و سالم. بيش از يك سال دارد، در حال راه رفتن و دندان درآوردن است و حالا ديگر وضعيتش قابل مقايسه با گذشته نيست... داستان معين داستان رنج كودكاني است كه ناخواسته از مادران و پدران مصرفكننده مواد متولد ميشوند و سرنوشتشان با بيخانماني و رنج و آوارگي در خيابانها گره ميخورد. تا چند هفته آينده معين داراي خواهري خواهد شد كه قرار است دوباره زندگي بين معتادان، كرايه داده شدن براي تكديگري، سرما، گرسنگي و اعتياد را تجربه كند. چه كسي پاسخگو است؟ دولت؟ مدعيان حقوق كودكان؟ يا موسسات غيردولتي كه سال گذشته، يكجانبه ادعاي يافتن و كمك به معين را داشتند و همكاري موسسات و ارگانهاي ديگر را ناديده گرفتند؟در سالهاي اخير شاهد زحمات سازمانهايي همچون بهزيستي و سازمان رفاه، خدمات و مشاركتهاي اجتماعي شهرداري تهران در ساماندهي به وضعيت معتادان، متكديان و بيخانمانهاي شهر تهران بودهايم. شهردار تهران براي توانمندسازي زنان بهبوديافته از اعتياد و ميسر شدن امكان اخذ سرپرستي كودكانشان، شخصا مداخله و حمايت ميكند. از نزديك شاهد تلاش مددكاران، ماموران انتظامي و حتي رانندگان گشتهاي فوريت خدمات اجتماعي بودهام كه مسووليت اجتماعي خود را به خوبي انجام ميدهند و بي تفاوت از كنار «معين»ها نميگذرند، اگرچه خداقوتي هم نميشنوند. با اين حال بازهم به نظر ميرسد اندك اندك، چشمانمان به ديدن نوزاداني در سطح شهر كه دست به دست بين معتادان و متكديان ميچرخند، خريد و فروش ميشوند و كرايه داده ميشوند تا جيب سودجويان و فروشندگان مواد را پر كنند، عادت ميكند. چه آيندهاي در انتظار آنها است؟ ضرورت تصويب قانوني قدرتمند و اجرايي براي حمايت از اين كودكان احساس ميشود. قانوني كه با همكاري ارگانهاي مسوول و با مشاركت سازمانهاي مردمنهاد به اجرا درآيد و سرنوشت را به گونهاي زيبا براي اين كودكان رقم زند.
٭ مديرعامل موسسه كاهش آسيب نور سپيد هدايت