پاي صحبتهاي يلدا جبلي؛ كارگردان «داره صبح ميشه»
بيرحمانه فيلمم را تدوين كردم
شراره داودي/ يلدا جبلي، فارغالتحصيل تدوين از دانشكده سينما و تئاتر است و پيش از اينكه نخستين فيلم بلند سينمايياش را كارگرداني كند، تدوينگر بود و در سينما و تلويزيون فعاليت ميكرده است، با اين حال در همان زمان چند فيلم كوتاه و مستند و سه تلهفيلم را نيز در كارنامه كارياش ثبت كرد. مدتي است فيلم «داره صبح ميشه» نخستين اثر بلند سينمايياش كه سال گذشته در سيوسومين جشنواره فيلم فجر و در بخش «هنر و تجربه» به نمايش در آمده بود و در بخش بهترين فيلم نيز نامزد شده بود، اكران شده است. پاي صحبتهاي اين كارگردان درباره تازهترين اثرش نشستيم.
اين روزها فيلم شما در بخش هنر و تجربه اكران شده و به هر حال با عنوان فيلم خاص و مخاطب خاص روبهرو است و ممكن است در ميزان مخاطبان فليم موثر باشد. خودتان چه نگاهي به اين نوع اكران و ديدگاهها داريد؟
خيلي دوست ندارم خودم و سينما را در فضاي اين تقسيمبنديهاي عام و خاص محدود كنم، من فكر ميكنم، فيلم خوب به هر حال مخاطب خودش را جذب ميكند و ميتواند با انواعي از مخاطب ارتباط برقرار كند، البته فيلمهاي خوبي هم در تاريخ سينما هستند كه به دليل نوع نگاهشان و نوع قصه يا پرداختي كه به طرفش ميروند، بيشتر ميتوانند و البته ميخواهند كه مخاطب در اصطلاح حرفهايتر يا متخصص سينما و يا مخاطب نشان گرفته خودشان را جلب كنند. در رابطه با هنر و تجربه حالا بعد از اين يك سال به نظر ميآيد كه هم فيلمهايي را انتخاب كرده كه با انواعي از مخاطب ميتوانستند ارتباط برقرار كنند و هم فيلمهايي كه اساسا رويكردشان جلب مخاطب بوده است. ولي در كل هنر و تجربه با توجه به مخاطبي كه جذب ميكند به نظرم خيلي دايره بستهاي از نظر مخاطب ندارد، خاص بودنش در نوع فيلمهاي نو و متنوع و شايد جسورتري است كه انتخاب ميكند. بارها گفتم كه به نظرم هنر و تجربه درصد نسبتا زيادي از مخاطباني را كه در سالهاي اخير (خصوصا آن هشت سال به دليل انبوهي از كمديهاي... كه وارد سينما شد) با سينما قهر كرده بودند ظاهرا توانسته با سينما آشتي دهد. شايد تنها چيزي كه ديدن آثار در هنر و تجربه را محدود ميكند، به تعداد سالنها و سانسهاي نمايشدهنده برگردد.
به هر حال در اين روزهايي كه صحبت از فيلمسوزي در اكران فيلمهاي سينمايي ميشود، اكران آثار در هنر و تجربه هم از اين قاعده مستثني نيستند و ما مشكل اكران تعداد زيادي آثار در مدت زمان كم را داريم.
درست است، در چند ماه اخير فيلمهايي بودند كه دو يا سه هفته روي اكران بودند و در نهايت در يك ماه شاهد به نمايش درآمدن فيلمهاي زيادي هستيم كه در زمان كم و شرايط نامناسب به كمتر از نيمي از مخاطب خود هم نميرسند و واقعا ميتوان از واژه فيلمسوزي براي اين موضوع استفاده كرد. حتي اين شامل خود گروه هنر و تجربه هم ميشود، كه تعداد فيلمهايي كه در يك ماه اضافه ميكند با توجه به تعداد سينماهاي در اختيار بسيار زياد است، شايد شوراي نمايش با اين شيوه اكران ميخواهد بگويد كه همه فيلمهاي ساخته شده اكران ميشود و فيلمها ديگر پشت اكران نميمانند؛ ولي به نظرم مهمتر از تعداد فيلمهايي كه اكران ميشود كيفيت اكران فيلمهاست كه متاسفانه اين روزها اصلا خوب نيست.
البته نكتهاي كه درباره برخي فيلمها وجود دارد، به شيوه برخورد با آنها در جشنواره فيلم فجر برميگردد. بعضي از آنها بعد از جشنواره به دليل سر و صداهايي كه در آن روزها داشتهاند، به خوبي ديده ميشوند. مانند «در دنياي تو ساعت چند است؟» كه دقيقا اين اتفاق برايش افتاد.
بله، فيلم «در دنيا...» جداي از اينكه فيلم خوشايندي براي مخاطب است، ولي قطعا فضاي خوبي هم كه در جشنواره فجر برايش به وجود آمد، تبليغ خوبي بود؛ قطعا حضور در جشنوارهها تبليغ خوبي براي فيلم هم هست ولي اين ماجرا خيلي صد در صدي نيست چون فيلمهايي بودند كه در جشنوارهها خيلي مورد توجه قرار گرفتهاند ولي در اكران اتفاق خوبي را تجربه نكردند و فيلمهايي هم بودند كه در جشنوارهها به آنها كلا بيتوجهي شده و تبليغات عجيبي هم نداشتهاند، ولي هر مخاطب با خودش مخاطبهاي بعدي را آورده است به همين سادگي.
البته نوع روايتها هم به هر حال مهم است و بايد با مخاطب ارتباط برقرار كند.
قبل از روايت يا هر چيز ديگري در سينما به نظرم اول قصه آن هم از نوع جذابش است كه ميتواند با مخاطب ارتباط برقرار كند كه اين روزها، اين سالها، اعمال نظر و سليقه و محدوديتهاي بيش از حد شايد بزرگترين ضربه را به جريان قصهگويي در سينما زده، آنقدر كه شايد اگر شرايط هم درست شود تا سالها اين خود سانسوري و بسته بودن در فيلمسازان همچنان باقي بماند، قطعا قرار نيست كسي ارزشهاي اجتماعي و ملي و مذهبي را زير پا بگذارد، قرار نيست كسي از دايره اخلاق در فيلمسازي خارج شود، همانطور كه در سالهاي درخشان سينماي ايران اين اتفاق نميافتاد، فقط احتياج به فضاي بازتري هست براي سلايق مختلف تا شايد دوباره قصهگويي جذاب و متنوع برگردد، و كنار آن هم فيلمسازان جسارت رفتن سراغ تجربههاي روايتي گوناگون را بيشتر پيدا كنند.
در مورد «داره صبح ميشه» با چنين مشكلاتي روبهرو بوديد؟
«داره صبح ميشه» يك عاشقانه است آن هم از نوع ميانسالي، پس طبيعتا خود قصه و فضاي آن نميتوانست خيلي مسالهدار باشد، مطمئنا در بخشهايي از نگارش و ساخت، ما هم ضربه محدوديتهاي غيرمنطقي را خورديم ولي به هر حال اين نوع قصه نه، خيلي دچار مشكل نميشود، ولي خود من و دوستان فيلمنامهنويسم فيلمنامههاي بسياري داريم كه خط قرمزي را هم نميشكند، اتفاقا قصههاي جذابي هم دارند، ولي متاسفانه فضاي مناسبي براي ارايه آنها وجود ندارد.
در اين فيلم ما شاهد چهار داستان و روايت هستيم كه شايد هر كدام را بتوانيم در قالب يك اثر بلند سينمايي ببينيم، چرا شما اصرار داشتيد كه اين داستانها را در كنار هم روايت كنيد؟
بله؛ خودم هم كه الان با فيلم ساخته شده مواجه ميشوم همين احساس را دارم ولي در زمان طرح و نگارش نه، در ابتدا اينها طرحهاي چند خطي بودند كه من فكر ميكردم براي فيلم كوتاه يا اثري اپيزوديك مناسب هستند. اما نكتهاي كه درباره آثار مختلف پيش ميآيد، اين است كه وقتي كاراكترها زنده ميشوند و به نوعي در فيلم ساخته شده جان ميگيرند، دوست داريم قبل و بعد آنها را ببينيم و بيشتر بدانيم، اما در اين فيلمنامه به هر حال ظرف آنها به همين اندازه انتخاب شده است.
شايد همان شخصيتها را بتوان در يك كار ديگر زنده كرد و سرگذشتش را به تصوير كشيد، درست است؟
دقيقا، خودم حالا كه شخصيتهاي فيلم را ميبينم، به نظرم خيليهايشان قابليت محور يك قصه بلند شدن را دارند. براي مثال شخصيت ماهبانو با اينكه خيلي زياد نيست، اما براي خودم جذابيت زيادي دارد و اتفاقا اين هم جذاب است كه شخصيتي كه در يك فيلم كاراكتر فرعي تاثيرگذاري بوده، حالا در فيلمي ديگر كاراكتر اصلي باشد.
با توجه به اينكه شما پيش از ساخت اين فيلم، بيشتر در بخش تدوين سينما و تلويزيون فعاليت ميكرديد و تدوين «داره صبح ميشه» را هم خودتان انجام داديد، در اين مسير دلبسته پلانهايتان نشده بوديد؟
اتفاقا اين بحثي است كه درباره همه فيلمهايي كه كارگردان و تدوينگر يكي هستند، وجود دارد. به همين دليل من از همان ابتدا دايم به خودم اين تذكر را ميدادم كه «خيلي عاشق پلانها نشو و فريب زحمتهايي كه برايشان كشيدهاي را نخور» و اين تذكرها ظاهرا در زمان مونتاژ بيش از حد هم من را بيرحم كرد، جوري كه الان فكر ميكنم فيلم ميتوانست ۱۰ دقيقهاي بيشتر باشد و من خيلي بيرحمانه آن را تدوين كردم.
در جايي گفته بوديد، تدوينگري مانند كارگردان دوم است، در اين صورت كارگرداني يا تدوينگري كدام را ترجيح ميدهيد؟
قطعا كارگرداني از بابت خلق يك اثر از ابتدا تا انتها براي من خيلي جذابيت دارد. اما از نگاه تعريف شغلي تدوينگري با روحيهام سازگاري بيشتري دارد، البته تدوين واقعا به شكل خلاقانه آن و به نوعي كارگردان دوم فيلم بودن را ميگويم.
ولي به هر حال به دليل كارگرداني كردن، از تدوينگري دور ميشويد؟
متاسفانه اين اتفاق ميافتد. بخشي از آن به نداشتن زمان برميگردد و يا تداخل يك پيشنهاد خوب با زماني كه خودت ميخواهي كار بسازي، بخش ديگر هم به بيشتر شدن وسواس برميگردد، اينكه ديگر حاضر نيستي هركاري را قبول كني، بخش ديگري هم به اينكه برخي از كارگردانها هم هستند كه فكر ميكنند بهتر است با مثلا تدوينگر يا فيلمبرداري كار كنند كه كارگرداني نميكند و فقط فيلمبردار است يا تدوينگر.
چرا؟
واقعا نميدانم. شايد هم نگران اين هستند كه بالاخره كسي كه كارگرداني هم كرده مثلا در مواردي بخواهد بيشتر از حيطه تخصص خودش در كار كارگردان اعمال نظر داشته باشد يا شايد هم همان ماجراي درگيري وقت و... به هر حال من از بابت علاقه بيش از حدي كه به تدوين دارم اميدوارم همچنان كنار كارگرداني بتوانم تدوين را هم ادامه دهم.
اين روزها در حال نگارش فيلمنامه هستيد؟
بله، روزهاي پاياني آن است و اميدوارم همه شرايط كمك كند كه زودتر آن را كليد بزنيم، چون بخشي از فيلم حتما در فصل زمستان فيلمبرداري ميشود.