• 1404 يکشنبه 14 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3417 -
  • 1394 پنج‌شنبه 26 آذر

درباره شرمن الكسي، نويسنده‌اي كه در خانواده‌ فقير به دنيا آمد

روزي روزگاري يك سرخ‌پوست

اسدالله امرايي

«... اين‌طور نبوده كه پدر و مادرم در ناز و نعمت به دنيا آمده باشند. اين‌طور نبوده كه ثروت و ملك خانوادگي را سر قمار به باد داده باشند. پدر و مادرم توي خانواده‌هاي فقير و بيچاره‌اي بزرگ شده بودند كه خود آنها هم توي خانواده‌هاي فقير و بيچاره‌اي بزرگ شده بودند كه خود آنها هم توي خانواده‌هاي فقير و بيچاره‌اي بزرگ شده بودند. همين‌طور بگير و برو تا برسي به نخستين خانواده فقير و بيچاره... » شرمن جوزف الكسي جونيور معروف به شرمن الكسي، ‌زاده ۷ اكتبر ۱۹۶۶ نويسنده، شاعر، فيلمساز و فيلمنامه‌نويس معاصر امريكايي است. شرمن آلكسي نخستين‌بار در مجله گلستانه كه حالا جايش خالي است، معرفي شد و بعد برخي تك داستان‌هاي او به قلم مترجمان مختلف ترجمه شد. رمان خاطرات صددرصد واقعي يك سرخپوست پاره‌وقت او را رضي هيرمندي ترجمه كرده و نشر افق ناشر آن است و با استقبال خوبي روبه‌رو شده است. الكسي علاوه بر نويسندگي، در عرصه شعر، موسيقي و بازيگري نيز فعاليت‌ دارد. مجتبي ويسي هم مجموعه داستان رقص‌هاي جنگ او را در انتشارات مرواريد منتشر كرده است. شرمن برنده جايزه پن همينگوي و جايزه پن فاكنر است و برخي داستان‌هاي كوتاهش در مجموعه بهترين داستان‌هاي سال او. هنري منتشر شده. قلچماق‌ترين سرخپوست دنيا، از مجموعه «روزي روزگاري، ديروز» برگزيده داستان‌هاي مجله نيويوركر، ترجمه ليلا نصيري‌ها در انتشارات مرواريد منتشر شده بود كه متاسفانه ديگر منتشر نمي‌شود. شايد وقتي ديگر. تو گرو بگذار، من پس مي‌گيرم، در مجموعه خوبي خدا، با ترجمه اميرمهدي حقيقت، در نشر ماهي منتشر شد. مجتبي ويسي، در مقدمه خود بر رقص‌هاي جنگ نوشته است: «شرمن الكسي، نويسنده، شاعر، فيلمنامه‌نويس، كارگردان و كمدين، در سال 1966 در شهر اسپوكان ايالت واشنگتن چشم به جهان گشود. در شش ماهگي به علت ابتلا به بيماري هيدروسفالي (جمع‌شدن آب در مغز) تحت عمل جراحي مغز قرار گرفت. مدرك كارشناسي‌اش را در رشته مطالعات فرهنگ امريكا از دانشگاه ايالتي واشنگتن دريافت كرد و همچنان نيز فعال و پوياست.»
«گوش دروني‌ام دام‌دام صدا مي‌كرد.   چند سوسك در سر من جولان مي‌دادند؟ دكترم گفت: بايد از گوش و مغزت ام‌آرآي بگيريم تا شايد بفهميم چه اتفاقي برايت افتاده است. شايد؟ اين كلمه مرا به وحشت انداخت. مگر چه بلايي سر كله نكبت من آمده است؟ نكند آببندهاي مغزم ويران شده باشد؟ آيا قرار است در سرم سيل راه بيفتد؟»
«پرواز» شرمن الكسي هم با ترجمه سعيد توانايي در انتشارات افراز منتشر شده. داستان اين رمان در مورد نوجوان سرخپوستي به نام زيتس است كه در حين سرقت از بانك كشته مي‌شود «جوش‌هام بهم قدرت‌هاي ماورايي مي‌دن. بعد از اينكه پدرخونده رو از جا بلند كردم، شنلم رو مي‌پوشم و از روي سقف خونه پرواز مي‌كنم. من زيت‌من هستم، فرمانرواي دنيا! خيلي خب، باشه، پرواز نكردم. پس‌گردني پدرخونده‌ عصبانيمو جاخالي مي‌دم، مادرخوندمو هل مي‌دم تو ديوار و از در جلويي مي‌زنم به چاك. تو خيابوناي شهر مي‌دوم و همينجور به چپ و راست مي‌رم، اونم فقط چون دويدن حس خوبي داره. قبلا خواب مي‌ديدم مي‌تونم اون‌قد تند بدوم كه مثِ يه شهاب سنگ آتيش بگيرم و تيكه‌هاي كوچيكي ازم همه جاي دنيا بيفته. »

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون