در توهم پيشرفت يا عقبماندگي
احمد پورنجاتي
ما در واقع در جامعه با يك پديده دووجهي مواجه هستيم كه انگار دو روي يك سكه است، اما دو روي كاملا متضاد. پديده دو وجهي نامطلوبي كه از يك طرف شاهد نوعي احساس غرور، افتخار توهمآميز و يك موضع برخورداري مقتدرانه، اما گزافهگويي (اتفاقي كه گاهي به شوخي و جدي شور آريايي ناميده ميشود) و يك نگاه تحقيرآميز به بشريت هستيم و از آن طرف هم گاهي شاهد نوعي خودتحقيري، احساس عقبماندگي و سركوفت به خود هستيم كه البته اين مورد دوم فزايندهتر است و بيشتر مواقع با آن مواجه ميشويم. اين دو وجهه، چه احساس متوهمانهاي كه داريم و چه اين احساس تهيدستي و خودتحقيري و عقبافتادگي بسيار فراتر از واقعيت، هر دو آنرمالي از جنس شناخت نادرست از واقعيت است كه ميتوان آنها را در چارچوب بررسيهاي روانشناختي اجتماعي مطالعه كرد.
بايد در نظر گرفت كه پيشرفت توسعه يا عقبماندگي، شاخصهاي مشخصي دارد و حاصل تجربه جهاني بشريت است، اما در عين حال با همه سودمندي كه بهرهگيري از آنها، به مثابه الگو، ميتواند داشته باشد و حتما با اهميت است، لزوما نسخه منحصر به فرد و قابل تطبيق و نقطه به نقطه همه كشورها و جوامع نيست. براي سنجش و ارزيابي جامعه و درك درست از واقعيت كنوني كه يكي از دو مولفه نرمال بودن جامعه است، بايد به اين شاخصها توجه داشت و بعد ارزيابي كرد كه چقدر فاصله داريم و در چه بخشهايي تفاوت طبيعي و غيرطبيعي داريم. وضعيت بومي، آموزشي، دستاوردهاي فناوري، رفاه عمومي، ميزان تاثيرگذاري جامعه بر روندهاي تصميمگيريهاي سياسي، نقش جامعه در قدرت، دسترسي آزاد به اطلاعات و بسياري عوامل ديگر، مولفههاي سنجش وضعيت پيشرفتگي يا عقبماندگي است و توسط مراجع جهاني
به عنوان شاخص كيفي و كمي تعريف شده است.
اما اينكه بدون توجه به اين شاخصها و به گونهاي فلهاي، جامعه هرگاه به مشكل برميخورد يا دچار نوعي چالش دروني از هر جنس اخلاقي، روابط اجتماعي و فرهنگي يا مناسبات سياسي- دروني ميشود، بيدرنگ آسانترين شيوه تحليل و توجيه را اين بداند كه خودش را تحقير كند و تصور كند كه ريشه اين مسائل و چالشها در اين است و بخواهد نقطه به نقطه از نظر الگوي توسعه و پيشرفت به خصوص در عرصههاي فناوري علوم دقيقه و حتي مناسبات سياسي و اجتماعي راهي را برود كه ديگران (بهطور مشخص غربيها) رفتند يا اين بهانه را بياورد كه چون ما اين مسير را نرفتيم به اين وضعيت رسيديم، شيوه نادرستي است. چون اين شيوه در نوع خودش نوعي آسانطلبي و فرار از درك واقعيت است و ما در جامعه با هر دو چهره اين آسيب مواجه هستيم؛ هم برخي از موضع دنكيشوت احساس ميكنند تمام دانش فناوري و دستاوردي، بهويژه در عرصه علوم غيردقيق را بايد به چالش گرفت، داغ باطله زد و ادعا كرد: «ما بهتر از اينها را داريم و نياز نداريم» و در موضع مقابل هم برخي ديگر هم احساس تسليم محض، خودباختگي و تهيدستي مطلق ميكنند و بلافاصله ميگويند عقب ماندهايم و داشتهها را انكار ميكنند. در حالي كه اگر حافظه تاريخي برقرار و بيدار باشد و دستكم گهگاه تلنگر بخورد بهتر ميتوان به داوري از وضعيت خود و سنجش نسبت اين وضعيت با وضعيت معيار پرداخت.
درست است در اين موضوع خدشهاي نيست كه شرق به مفهوم فرهنگي و تاريخي (نه صرفا جغرافياي) در برابر غرب، از دوران صنعتي شدن دچار نوعي تاخير يا پسافتادگي بوده، اما جامعه ايران در اين تاخير 200-300 ساله، دستكم از برههاي (در جنگ چالدران در دوره صفوي)، اين فاصله را احساس كرد و دست به كار شد. نبايد فراموش كنيم كه هر چند بهگونهاي ناپيوسته و گاه با وقفه طولاني بهويژه در واپسين سالهاي دوران قاجار، ايران به عنوان جامعه پيشتاز در منطقه براي پيشرفت و بهرهگيري از تمدن مدرن با همه شاخصهاي آن زماني هم تلاش كرد و هم موفقيتهاي بسياري چشمگير داشت. در حال حاضر هم جامعه ايران به گواه بسياري از شاخصهاي جهاني در بيشتر عرصههاي زندگي پيشرفته، وضعيت به نسبت قابل قبول و البته با قيد مقتضيات فرهنگي اجتماعي جامعه ايران دارد و جامعه ايران عقبمانده نيست. اما اين وضعيت هم به معني برخورداري از همه مولفههاي يك جامعه كاملا توسعهيافته يا پيشرفته آرماني نيست. بيترديد ما به ويژه در برهههاي مختلفي از تحولات سياسي اجتماعي در جامعه ايران، از پيش از انقلاب تا امروز فراز و نشيبهايي هم داشتيم؛ گاه شتابان و گاه كند. اما آنچه كه گاه موجب نوعي احساس خود عقبافتادهبيني و برداشت عقبماندگي اجتماعي ميشود، بيش از آنكه به شاخصهاي پيشرفت صنعتي يا حتي وضعيت علمي يا آموزشي يا برخورداري از فناوريهاي روزآمد باشد، به عوامل عرصه روابط انساني و بهطور مشخص روابط اجتماعي و سياسي مربوط ميشود كه ميتوان در ذيل شاخصهاي فرهنگ ارتباطي ياد كرد. يعني اگر نوعي كاستي و پسافتادگي و كمبرخورداري در جامعه ما وجود داشته باشد، در وهله نخست در زمينه مربوط به تكوين جامعه مدني است. يعني هنوز جامعه ايران دچار نوعي خصوصيت تودهوار كه خصوصيت جوامع پيشامدرن است، شده. يعني سازمانيافتگي خودبنياد، درونزاي اجتماعي و برخورداري از مهارتها، توانمنديهاي فراگير اجتماعي براي فعاليت و كنش سازمان يافته در هر زمينهاي به ويژه در عرصههاي تاثيرگذار اجتماعي، برجستهترين كاستي جامعه ما در مقايسه با يك جامعه پايدار توسعهيافته است. به گمان من خاستگاه بسياري از داوريها يا احساسات خود كمبينانه از جنس احساس عقبماندگي، به دليل همين كاستي مهم است. به بيان ديگر اگر جامعه ايران، هم به لحاظ فرهنگي هم به ويژه فراهمسازي فرصتهاي برنامهريزي شده، سازمانيافته، پيوسته و پايدار در مسير تقويت و تحكيم روابط مطلوب اجتماعي قدم بردارد و نوعي نهادينگي در ارتباطات اجتماعياش را تجربه كند و به ويژه سودمندي اين رفتار سازمان يافته را در تغيير و تحول مثبت در همه عرصهها مشاهده كند، آن وقت طعم شيرين نزديك شدن به جامعه پيشرفته را در كام خويش احساس خواهد كرد. يكي از ابتداييترين گامهايي كه براي تحقق اين هدف ضرورت دارد، توجه و پافشاري بر آگاهي عمومي از حقوق و تكاليف شهروندي هم در روابط بيناجامعهاي و هم در روابط جامعه با نهاد قدرت است. يكي از عوامل برانگيختن احساس عقبماندگي مشاهده نمونههاي گوناگون بيقانوني يا مساوي بودن قانونمداري و بيتوجهي به قانون در سرنوشت آدمهاست. وقتي مردم جامعه ميبينند كه تفاوت چنداني ميان تعهد به يكديگر، وفاداري، مسووليت و ضرورت پاسخگويي نسبت به ادعاها وجود ندارد، ترجيح ميدهند كه به اين شاخصها بياعتنا باشند و آن وقت حاصل اين فرآيند چيزي ميشود كه بيشتر به يك جامعه توسعهنيافته و بيحساب و كتاب شبيه است؛ همان جامعه تودهوار و نابرخوردار از تعهد به مناسبات قانونمند اجتماعي در روابط گوناگون. به نظر من ما بايد بپذيريم كه درك درست از واقعيت هر چند شبيه نتيجه مراجعه به يك آزمايشگاه پزشكي به ما نشانههايي از كمبود برخي ويتامينها يا افزايشي برخي مواد مضر و گاه نشانههايي از بيماري را نشان ميدهد، اما نخستين گام براي درمان و به ويژه برخورداري از تندرستي بيشتر و زندگي بهتر است. با اين رويكرد نه دچار فوبياي بيماري لاعلاج و آمادگي براي ترك دنيا خواهيم شد و نه دچار توهم سلامت كامل. بلكه بهطور مشخص كاستيها را جبران خواهيم كرد.
در پايان و براي تاكيد بايد بگويم همچنان نقش دولت به مفهوم مجموعه ساختار ادارهكننده جامعه، در اين زمينه بسيار بااهميت است كه گاه متاسفانه با گزافهگويي درباره شاخصهاي پيشرفت وضعيت جامعه موجب اشتباه محاسبه ميشود و گاه از آن مهمتر با بيتوجهي يا حتي مانعتراشي براي مهارتافزايي جامعه در عرصه كنش سازمانيافته اجتماعي و تمرين مناسبات اجتماعي قانونمند، مجال احساس تاثيرگذاري را از شهروندان ميگيرد. اگر اين نكات مورد توجه باشد جامعه ايران به باور من جامعهاي رو به توسعه است.