حيدر نبايد از دست ميرفت...
ابراهيم عمران
دغدغه «نعمتي» است كه هر مولف و فيلمسازي نميتواند واجد آن باشد و هر كه براي پيشبرد منويات دروني خويش، بتواند با دغدغه كنار بيايد ميتواند فيلمي اثرگذار توليد كند. البته در اين نوشته كوتاه تعريف «اثرگذاري» نميتواند در نوشته آيد؛ چه براي هر فيلمسازي اين تعريف جداگانه است و براي حاتميكيا، «جداگانهتر...».
ابراهيم سينماي ايران در پس مديوم سينما در پي هويتسازي و در حقيقت فراموش نكردن «آرمانهايي» است كه بابت آن آرمانها نظامي ساخته و پرداخته شده است. «محافظ» در كلام حيدر و «باديگارد» در كلام ديگران، نگهبان نظام ميتواند باشد كه فكر و دغدغهاش با ديگراني همچون «اشرفي» فرماندهاش، يا مقام مسوول سازمان امنيت ملي، ميتواند تفاوت داشته باشد.
آنجا كه اشرفي با نشان دادن دو قاب عكس از دو مقطع متمايز تاريخي (يكي در دهه 60 و ديگري در دهه 90) به تفاوت ديدگاههاي آنان پي ميبريم. باديگارد كاراكترهاي ديگري هم دارد كه ميتوانند مابهازاهايي هم پيدا كنند. از جمله مريم دختر حيدر كه در واقع نماينده قشري از جوانان با حفظ اصول و اعتقاد كه در فكر زندگي آرامتر هم هستند، ميتواند باشد. مريم و نامزدش كه در كنار تيم حفاظتي حيدر است در واقع الگويي از جوانان اين سرزمين هستند كه با وجود خاستگاه بيچون و چراي عقيدتي و مذهبي، دچار ترديدهايي هم شدهاند.
البته شايد جنس ترديد حيدر و دو كاراكتر ديگر از هم مجزا باشد ولي نميتوان از شاكله اصلي داستان كه ترديد معنا مييابد به راحتي عبور كرد... بيغل و غش بودن حيدر با وجود نشانههايي كه فيلم ميدهد از جمله همرزم بودن با پدر دانشمند هستهاي، با دوگانه اشرفي و مامور سازمان امنيت كه او هم به واسطه نشستن بر ويلچر (نمادي ديگر) سكانسهاي درخوري جدا از «تو شاتهاي» سينمايي ميسازد. در واقع حرف اصلي و بيواسطه حاتميكيا در سه كاراكتر حيدر- اشرفي و مامور سازمان امنيت ملي شكل ميگيرد و بيان ميشود.
حال كاريزما بودن هر يك از آنها، بايد به نظر مخاطب آيد كه در پايان چه نگاهي را ميپسندد. سه شخصيتي كه هر يك لامحاله در برههاي از زمان شايد در يك دسته و تيم (جنگ) قرار داشتند ولي به جبر زمانه حاليه در سه جايگاه مجزا مشغول خدمترساني به كليت نظام هستند؛ البته با راه و روش و هدف غايي خود... كه ميتواند دولتهاي مختلف و ارگانهاي گوناگون را شامل شود.
ولي اين حيدر است كه هماره در همان شكل و سياق ابتدايي كار (اوايل نظام) باقي ميماند و شايد براي حفاظت از نظام، كلنجار رفتن و بده و بستان سياسي را، چاره كار نداند و در حقيقت نپسندد چه كه اگر در اين ورطه افتد، ساير مسائل اصلي و واجب به كناري نهاده شود كه شرح آن ميتواند سكانس به غايت داراي حرف پاياني باشد كه حيدر منفك از همه جدا، ولي همچنان پايبند به اصول حقه جان خويش را براي حفظ سرمايه كشور، ميدهد.
حيدري كه در مقام متهم قرار ميگيرد؛ چه كه مقام امنيتي او را متهم به اين ميكند فردي كه حفاظتش را به عهده داشته سپر بلاي خود كرده و چه اتهامي براي او بدتر از اينكه جانش، جاني كه حاضر است براي كليت نظام دهد، مورد پرسش قرار گيرد. سكانس پاياني و انتخاب تونل كه ميتواند نمادي از مراكز حساس امنيتي و نظامي باشد كه در گيرودار بيتكليفي حيدر از جهت شغل، ميتواند پيامرسان حرفي ديگر از دغدغه اين روزهاي كارگردان كمي ناراحت از شرايط كشور باشد. چه كه شخصيتش اهل بده و بستان و لابي كردن نبود ولي همچنان در فكر حفاظت از همه داشتههاي نظام و اينبار از دانشمند هستهاياش است كه در بگو مگوهاي اشرفي و مقام امنيتي ميتواند، لايههايي از نفوذ و وارد شده به حوزه ممنوعه را براي دشمنان مهيا كند.
فيلم حاتميكيا بايد جدا از تكنيكهاي رايج سينمايي و مسائل قصه و پرداخت درست يا نادرست آن مورد مداقه قرار گيرد و تحليلهاي اساسي و چرايي ساختش بيشتر مورد نظر. هر چند شبيه بودن شخصيت اصلي فيلمش به سردار دلاور اين روزهاي خارج از مرز ايران، ميتواند پيامي درست برساند كه در آرامش و بيتوجه به برجستهسازيهاي رسانهاي مشغول حفاظتي ديگر از نظام است كه نه قايل به تقدير است و نه آنچنان مشتاق كه كردارش رسانهاي شود.
جايزه براي حاتميكيا شايد وجه نمادين قضيه باشد و اگر هم دلخورياي از جانب ايشان باشد نه براي جايزه، بلكه براي بهتر ديدن و گرفتن مفهوم فيلمش است كه بايد جريانسازي شود براي درك و فهم.آخرين ساخته آقاي كارگردان كه اينبار «ديدباني» از جنس حيدر ذبيحي دارد كه اي كاش از دست نميرفت... كه عقبگرد سينمايي را ميشود با ساختي جديد جبران كرد ولي عقبگرد عقيده و باور به اين راحتيها جايگزين ندارد...