• 1404 شنبه 1 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3497 -
  • 1395 پنج‌شنبه 19 فروردين

يادداشت مهناز فتاحي، نويسنده كتاب «عروس‌هاي جنگ» به بهانه انتشار آن

خاطرات اين عروس‌هاي عزيز عطر خوشي دارد

 

مهناز فتاحي، نويسنده كتاب‌هاي «عروس‌هاي جنگ» كه روز گذشته در مراسمي رونمايي شد در يادداشتي درباره اين كتاب و انتشار آن در روزهاي ابتدايي بهار نوشته است: «قرار است از كتاب «عروس‌هاي جنگ» رونمايي شود. كتابي كه با آن روزها و شب‌ها گريسته‌ام. ماجراهايي تلخ و گاهي باورنكردني. اينكه تازه دو هفته از ازدواجت گذشته باشد و بفهمي همسرت شهيد شده است... اينكه كارتِ دعوت عروسيت را براي فاميل بفرستي و بفهمي كه نه اشتباه كرده‌اي ديگر نبايد منتظر آمدنش باشي... از همه بدتر زماني كه بعد از چهل روز زندگي با همسري مهربان و عزيز، او برود، شهيد بشود، تو تنها بماني و حرف‌هايي كه روحت را آزار مي‌دهند... يا نه، تازه سه ماه از ازدواجت گذشته باشد و همسرت يك روز برود و تو بعد از 30 سال هنوز منتظرش باشي كه برگردد...
«عروس‌هاي جنگ» كتابي است كه براي خود من جذابيت و تازگي داشت. از شهدا بسيار شنيده بودم اما از عروس‌هاي شهيد كمتر... از عروس‌هاي مفقودالاثر كمتر... از عروس‌هاي آزاده... اين‌بار از پنجره‌اي ديگر ديدم و نوشتم. يادم مي‌آيد دو ماهي كه با اين عروس‌ها مصاحبه داشتم از غم و غصه صدايم گرفت. هرچه هم دوا درمان كردم فايده نداشت. غمباد گرفته بودم. مگر مي‌شد ديگر حرفي زد؟ فقط بغض بود و آرزوهاي به دل مانده اما يك چيز مرهم همه دردها و زخم‌ها بود اينكه خدا با آنها بود كه توانستند سختي‌ها و دردها را تحمل كنند. اينكه مي‌دانستند اگر همسران‌شان را زود از دست دادند به خاطر ارزش‌هاي بزرگ بود.
چقدر عشق اعظم قاضي دلنشين بود وقتي مي‌گفت «علي‌اكبر كه رفت تصميم گرفتم تا پايان عمرم به او وفادار بمانم. » چقدر نگاه فاطمه ماهيدشتي منتظر بود وقتي مي‌گفت «من منتظرم و هر روز آينه و شمعدان عروسيم را پاك مي‌كنم شايد احد من روزي برگردد» و چقدر اصرار عصمت امامي قشنگ‌تر كه «خانم فتاحي مي‌خواهم اين كتاب زودتر چاپ شود تا مردم سرگذشت مرا بخوانند و بدانند من فقط 40 روز با همسرم زندگي كردم اما قدمم نحس نبود. من فقط يك نوجوان كم سن و سال بودم كه همسرم را بسيار دوست داشتم. او كه رفت روح من هم با او رفت.»
به نظر من، اين زنان نيز رزمنده بودند. رزمنده‌هاي صبور و بي‌صدا. رزمنده‌هايي كه در پيروزي در دفاع مقدس شريك بودند اما هرگز ادعايي نداشتند. رزمنده‌هايي كه بهترين بندگان خدا در زمان كوتاهي همسرشان بودند. زناني كه قلب‌شان آن زمان همراه همسران‌شان به جبهه رفت و زخمي باز آمد. عروس‌هايي كه دامادهاي‌شان با آنكه عاشقانه دوست‌شان داشتند اما عشق خدا را انتخاب كردند و رفتند. و به همين خاطر فصل‌هاي كتاب من اين‌گونه نامگذاري شده‌اند: عروس شهيد، عروس مفقودالاثر، عروس آزاده.  بهار آمده است... كتاب من هم با بهار مي‌آيد... قرار است اين غنچه بشكفد. مي‌دانم خاطرات اين عروس‌هاي عزيز عطر خوشي دارد. مي‌دانم جوان‌هاي سرزمينم مهربانانه اين كتاب را خواهند خواند و به سرگذشت جوانان سرزمين‌شان كه عاشقانه جنگيدند و صبورانه ايستادند فكر خواهند كرد. زناني كه در اوج جواني از بسياري آرزوهاي خود گذشتند تا امروز ما در آرامش و مهر زندگي كنيم. تولد كتاب «عروس‌هاي جنگ» مبارك.»

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون