چاي و قليان و تلگرام و بهار
سيد علي ميرفتاح
هنوز انگار حس كار نيست. هنوز شهر به حالت قبل برنگشته و ملت از خستگي تعطيلات كمر راست نكردهاند. هنوز انگار طفليها ناي كار كردن ندارند. هواي بهار هم تشديد ميكند اين حس كار نكردن را. بهار براي كار نيست كه. بهار را خدا ساخته تا ملت به تماشا بروند و صفا بكنند، اگر مقدماتش فراهم باشد. بهار با هواي دنگيدنگياش مال اين است كه آدميزاد حالي به حالي شود و هر ساعت به رنگي درآيد و فكرهاي عجيب و غريب به سرش بزند و دست به كارهاي پرخطر بزند. مگر نه اينكه بهار براي تداوم حيات است؟ مگر نه اينكه اين سردي و گرمي و تغير و تبدل هوا براي هوايي كردن خلقالله، در طبيعت تعبيه شده است؟ ديروز سرد بود و امروز گرم شده و احتمالا فردا دوباره سرد بشود و پسفردا گرم. تابستان زودتر از آنچه فكر كنيد به ما نزديك است. رو برگردانيم اين بهار دلنشين گذشته و جايش را به تابستاني گرم و طولاني داده است. فقط توي همين چند روز است كه ملت با هوا منقبض و منبسط ميشوند. صبحها باز ميشوند و شبها بسته؛ گاهي هم برعكس. توي اين حال و اوضاع شما به من بگوييد آيا كسي كار هم ميكند؟ اصلا آيا انصاف است كه كسي كار كند؟ حيف بهار و اين هوا نيست كه آدم مشغول به كار دنيا شود؟ صبح ساعت يازده رفتم قهوهخانه. رفتم همين قهوهخانه دم دفتر كه جاي شما خالي نيمرو بخورم. روز سهشنه ساعت يازده صبح قهوهخانه جاي سوزن انداختن نبود. همه نشسته بودند به چاي و قليان و تلگرام. موتورهاشان را پارك كرده بودند و با جديتي باورنكردني چاي و قليان و تلگرام را كنترات برداشته بودند. انگار اگر بازرس ميديد كه ساعت يازده با جان و دل، بيكاري نميكنند، توبيخ ميشدند. ملت قهوهخانه را بهمثابه يك وظيفه تمامعيار گرفته بودند و نشسته بودند به كشيدن و نوشيدن و ور رفتن به اسمارتفونهايشان... به نظرم اينها همانها بودند كه به جان و دل بهار را درك كرده بودند و خود را بيجهت در رودربايستي اداره و شركت نينداخته بودند. خيليها توي تعارف و تشريفات به سر كار ميروند، اما كار نميكنند. ميروند اداره و پشت ميز مينشينند اما معلوم است كه حس كار ندارند. گذرتان به ادارات افتاده باشد، ميدانيد چه ميگويم. صبح زود بلند ميشوند و ميروند اداره و پشت ميز مينشينند و پروندهاي را بازميكنند و چرت ميزنند. چه كاري است؟ وقتي حس كار نيست، نيست ديگر. به نظرم بايد تكليف را معلوم كرد و بيخودي فرصت ناب بهار را ضايع نكرد... البته مردم به نظرم خودشان هزار مرتبه بهتر از من ميدانند كه بهار چه اقتضائاتي دارد. در شهر چرخي بزنيد، ميبينيد كه هنوز خيليها هستند كه از سفر شمال و جنوبشان برنگشتهاند. ماشاالله مشكل مالي هم ندارند، بست نشستهاند توي ويلاهاشان تا اين حس و حال بهار را به تمامو كمال درك كنند. قديمها چهارده فروردين شهر ميشد عين اسفند. اما امسال هجده روز از عيد گذشته هنوز هيچ خبري نيست. خيلي از آقايان اطبا كه هنوز كركره مطبشان را بالا نكشيدهاند. خيلي از تجارتخانهها كه هنوز كار نود و پنجشان را كليد نزدهاند. اين نيمه دوم فروردين عين سه بعدازظهر براي بعضي كارها هنوز زود است و براي بعضي كارها دير شده. خيلي كارها را نميشود شروع كرد. بايد منتظر ارديبهشت ماند. خيلي از كارها را هم ديگر موقعش گذشته. موقعش همان نيمه اول فروردين بوده. اين ايام بهاري به شكل رقتانگيزي توقف در ساعت سه بعدازظهر است. اما جداي از شوخي اين حال و روز كشوري نيست كه هزارتا كار زمين مانده دارد. من نميدانم چطور بايد در ملت ايجاد انگيزه كرد. نميدانم چه كسي بايد اين عادت تنبلي و كرختي و بيحالي را از سر ملت بيندازد. اما همينقدر ميدانم كه اين بيحالي و لنگ روي لنگ انداختن و غرق شدن در شبكههاي مجازي و خنديدن به دابسمشهاي ايراني اگر بيش از دو، سه روز ادامه پيدا كند تبديل به مريضي ميشود. چرخي در شهر بزنيد، ميبينيد كه اين نميتواند حال و روز مردمي باشد كه كلي كار دارند. محال است شما در تايوان و فرانسه و اندونزي و آلمان و نيجريه مردمي ببينيد كه براي بيش از سه هفته هيچ كاري نميكنند. حتي آنها كه شكمشان سير است و پشتشان به اُحُد گرم است، ساعتي دست از كار نميكشند. اين تنبلي و كرختي ساري و جاري در مملكت ما متناسب با شعارهاي ما نيست. بخش دولتي بخش خصوصي را هم مثل خود كرده. مريضي ادارات به بخش خصوصي هم سرايت كرده. بخش خصوصي هم به دولتي نگاه ميكند و كار نميكند. پول نفت كم شده است اما نه آنقدر كم كه به حقوق و يارانه فروردين نرسد. بخش خصوصي هم چشمش كور و دندش نرم. از زير سنگ هم شده بايد پول جور كند حقوق فروردين تعطيل را تمام و كمال بپردازد... مديران بخش خصوصي ميدانند من چه ميگويم. بيچارهها در فروردين هيچ عايدي ندارند اما به اندازه ماههاي ديگر بلكه بيشتر هزينه دارند... فقط همينقدر بگويم كه اين وضع و حال، وضع و حال ملتي نيست كه تمناي توسعه و پيشرفت و ترقي دارد.