من خيالپردازم! براي همين هم احساس ميكنم هنوز زندهام
من از كودكي در مرز واقعيت و خيال زندگي كردهام. آمدم به مدرسه و كوچه و فهميدم ديگر به اين چيزي كه توي دست من است «جور» نميگويند، ميگويند آب! پس يك جايي جور است، يك جايي آب است و جايي هم Water ميشود! براي همين هميشه در يك فضاي شناوري زندگي كردم. اين عدم قطعيت در من نهادينه شده . اين چندلايگي محصول آن نوع زندگي است كه تجربه كردم. من وقتي ايران را ترك ميكردم قرار بود 40 روز بعدش برگردم. 19 سال بعد برگشتم! اتفاقها ميافتاد و من كشانده ميشدم. اما ديگر هميشه اين آمادگي را داشتم كه حالا ممكن است آن صندلي زير پايت نباشد.