بد است، بدتر نباشد
سيد علي ميرفتاح
حقيقتا درك اتفاقات امروز دنيا كار سختي است. شخصا از عهده برنميآيم كه بفهمم چه چيزي در شرف وقوع است. عقلم قد نميدهد كه سردربياورم چرا در بغداد و نيس، بهتر بگويم از بغداد تا نيس، آدم ميكشند. يك عده دور هم جمع ميشوند، جلسه ميكنند، قبلش لابد صورتجلسهها به آنها ابلاغ ميشود. بعد اينها مينشينند و شور ميكنند و برآورد هزينه ميكنند، اقدامات لجستيكي را سامان ميدهند، كارهاي تبليغاتي و اعتقادي ميكنند كه مامور بفرستند عراق يا فرانسه و در آنجا مردمان بيگناه را – نه يكي دوتا و دهتا و بيست تا، كه صدتا و سيصدتا و چهارصدتا بكشند. واقعا نميشود تصور كرد كه كجا و چطور نقشه ميكشند كه مردم را بكشند. حقيقتا تصور اينكه در يك اتاقي، دور ميزي چند نفر آدم بنشينند و جلويشان نقشه پهن كنند و بگويند كاميون از اينجا، از نقطه a وارد بشود و مردم را زير بگيرد و بعد از آنجا برود به نقطه b مردم ديگر را زير بگيرد و در نقطه c خودش را از بين ببرد، از ظرفيت من يكي كه خارج است. حتي در تخيل و داستانپردازي هم نميتوانيم بفهميم در اتاق فكر تروريستها چه ميگذرد و چرا جان آدميزاد اين همه برايشان بيارزش و پيش پا افتاده است. بحث وجدان و عاطفه و اين چيزها نيست. اين چيزها در محاسبات واقعي دنيا بالكل منتفي شدهاند. مگر ميشود آدم اينقدر راحت آدم بكشد؟ در بازيهاي كامپيوتري هم خون و خونريزي به اين راحتي نيست... اينها كه هستند، سر چه سفرهاي بزرگ شدهاند؟ از زهدان چه مادري بيرون آمدهاند؟ در كدام مدرسه تربيت شدهاند؟ به چه دين و چه مرام و چه آييني هستند؟ به چه چيزي اعتقاد دارند، كجا را ميخواهند بگيرند، از پس اين بمبها و قتل و غارتها به كجا ميخواهند برسند؟ به كجا برسند، بيخيال ميشوند و دست از خشونت برميدارند؟... حتي تصورش هم براي من و امثال من ساده نيست اما دنيا محدود و متوقف به تصورات ما نيست. در دنياي واقعي هر صبحي كه از خواب بيدار شوي، ميشنوي كه يك عده از خدا بيخبر زدهاند يكسري مردم بيچاره و بيگناه را كشتهاند... اما گفت اين بد است از اين بدتر نباشد. هميشه از هر بدي بدتري هم هست. داستانش را لابد شنيدهايد كه يكي لب جو نشسته بود و ديد دست بريدهاي ميآيد. گفت بد است بدتر نيايد. گفتند از اين بدتر هم هست؟ صبر كردند ديدند سر بريده دارد ميآيد و اين از قبلي بدتر است. متاسفانه هميشه از هر بدي، بدتري هم هست. بدتر از اتفاقي كه در نيس افتاده ابراز خوشحالي يا رضايت بعضي از همين دور و بريهاي خودمان است. امروز صبح ذيل فيلمهاي دلخراش و خبرهاي تلخ مربوط به نيس اظهارنظرهاي معدودي از هموطنان را – تاكيد ميكنم، معدودي- ديدم كه ترسيدم. مگر ميشود مسلماني كه در مكتب شيعه اماميه بزرگ شده باشد از كشته شدن مظلومان و بيگناهان ابراز خرسندي كند؟ قبلش برايم سوال بود كه تروريستها در كدام مكتب بالنده شدهاند، حالا اما بايد بپرسم چطور يك ايراني مسلمان شيعه ميتواند- بيآنكه وجدانش معذب شود يا دستش بلرزد- چنين كامنتي بگذارد: «تا كشته ميشوند از اينها كشته شوند...»؟
چقدر ميشود كامنتهاي ذيل يك خبر را جدي گرفت؟ اينها آيا موجودات حقيقي هستند يا يك نفر با چندتا آيدي ميآيد و آب را گل ميكند و ميرود؟ موضوع هويت كاربران اينترنت نيست، موضوع وجود چنين پديدهاي است، حضور چنين فنومني است كه بيترس و بيدلهره، بيآنكه حرفش را در لفافي از توجيهات سياسي بپيچد به صراحت ميآيد و از تروريسم دفاع ميكند. شايد شما اين پديده را جدي نگيريد و به حساب خيالات خام كودكانهاش بگذاريد. شايد فكر كنيد همه جاي دنيا هستند آدمهايي كه دلشان ميخواهد مخالفخواني كنند و خلاف جريان عمومي شنا كنند. بله؛ هر حرفي را نبايد جدي گرفت. خيليها براي اينكه جلبتوجه كنند حرفهاي چپ اندر قيچي ميزنند. اما از اتفاق اين كامنتها را بايد جدي گرفت. اين خيلي خطرناك است و جا دارد از آن پيشگيري كنيم و بترسيم كه يك عده از دور و بريهاي ما، بيآنكه با داعش نسبتي داشته باشند، بيآنكه از داعش حقوقي بگيرند، بيآنكه متوجه حرف خود باشند، وارد سايتهاي خبري بشوند و به صراحت كامنت بگذارند «نوش جونشون. من بيشتر خوشحالم تا ناراحت.» من از اين حرف ميترسم و ابراز نگراني بلكه اعلام خطر ميكنم. اين حرف را كسي دارد ميزند كه به ظاهر از داعش دور است و او را دشمن ميدارد. اما...