دانشگاه؛ دانشگاه نيست!
محمدرضا خوش سيما*
«مهمترين وظيفه دانشجو درس خواندن است» اين جملهيي است كه در روز ثبت نام هميشه به دانشجويان و اولياي آنها گفته ميشود. محيط دانشگاه مشابه يك شهر است كه جداي فعاليت اصلي خويش كه تدريس و آموزش و انجام پروژههاي علمي است، فعاليتهاي جانبي مانند زندگي شهري از قبل مسابقات ورزشي و هنري تا فعاليتهاي خيريه و گردهماييهاي سياسي نيز در آن جاري است. نام دانشگاه و محل دانش بودن آن ممكن است تلقي اشتباهي را در ذهن مسوولان ذي ربط تداعي كند كه دانشگاه كار و فعاليت اصلياش تنها آموزش است و هر فعاليتي كه اين مقوله را به هر نحوي تحت شعاع قرار دهد مذموم بوده و دانشگاه را از هدف اصلي خويش كه تربيت نيروهاي تحصيلكرده براي فعاليت در جامعه كشور است، نبايد دور كند. اين تفكر است كه گهگاه به طور مستقيم مسوولان را بر آن ميدارد كه دانشجويان را از فعاليتهاي آموزشي با تحت فشار قرار دادن شرايط كارهاي فوق برنامه باز دارند. گاه اين فشارها به شيوه مستقيم است مانند ارسال كارنامه آموزشي به در منازل و گاهي نيز اقدامات ايشان به طور غيرمستقيم اعمال ميشود مانند محدود كردن ارتباط دانشجويان فعال خوابگاهي با وروديهاي جديد (دانشگاه اميركبير در دولت نهم)، محدود و قطع كردن بودجههاي فعاليتهاي فرهنگي و عدم دادن مجوز به نهادهاي دانشجويي. اين قبيل تصميمات و قوانين و رويكردها ميتواند در تفكر حاكم ذكر شده كه تربيت نسل جوان تحصيلكرده است، امري موجه و معقول ديده شود. زماني كه اين انديشه بر برنامهريزيها نهادهاي دانشگاهي حاكم ميشود، دانشجويان براي تاسيس يا گرفتن مجوز كوچكترين نهاد غيرعلمي با هفت خوان رستم برخورد ميكنند. تا اينجا همه آنچه به ظاهر ديده ميشود هموار كردن راههاي سوق دادن دانشجويان به فعاليتهاي آموزشي و پژوهشي است كه هدف اصلي دانشگاه است.
اما عقيده نگارنده بر اين است كه فارغالتحصيلان دانشگاهها با حداكثر توان علمي كسب شده، به جامعه خدمت كنند اما و صد اما كه اين خدمت متعهدانه درصورتي رخ خواهد داد كه دانشجويان در دوران تحصيل دانشگاه، داراي چنين دغدغهيي شده باشند. وگرنه هر آنچه در نظر مسوولان ديده شد بود نقشي بر آب خواهد بود. دانشجوياني كه بهترين نتايج علمي را گرفتهاند درصدد گرفتن پذيرش براي ادامه تحصيل و اقامت در كشورهاي مختلف هستند يا به دنبال كار و شغل و زندگي در خارج مرزهاي كشورند كه تنها سود آن بالارفتن آمار مهاجرتهاي نخبگان در كشور است!
وقتي دانشجويان به سمتي هدايت شوند كه كمترين ميزان آشنايي و فعاليت و ايجاد دغدغه را در مورد مشكلات فرهنگي و سياسي و مديريتي كشورشان داشته باشند و براي آن حتي در حد برگزاري يك همايش و يك ميزگرد انرژي و وقتي نگذاشته باشند چطور ممكن است پس از فارغالتحصيل شدن، از آنان انتظار داشت كه انگيزه اصلاح مشكلات فرهنگي و مديريتي و سياستي را داشته باشند؟ صندوق بينالمللي پول همچنين در گزارش سال 2009 خود نيز اعلام كد ايران در ميان 91 كشور توسعه يافته و توسعه نيافته بيشترين ميزان فرار مغزها را به خود اختصاص داده است. بر اساس آمارها همچنين در سال 2011 و 2012 هم حدود 8/48 از كل دانشجويان فارغالتحصيل تنها در مقطع ليسانس ايران را ترك كردهاند. دليل آن جز اين نيست كه نخبگان دانشگاهي با مقايسهيي ساده از شرايط اقتصادي و رفاهي، قصد ادامه زندگي در كشوري با مشكلات كمتر خواهند داشت و اگر هم در كشور بمانند دغدغهيي جز زندگي خويش نخواهند داشت چرا كه در اوج دوران آرمانخواهيشان تنها آرمانشان منفعت خويش و گرفتن نمرات بالاتر بوده است. بنابراين اگر هدف دانشگاه تربيت نيروهاي آموزشديده و داراي دغدغه خدمت به كشور است بايد به اين امر توجه ويژه داشته باشد كه سوق دادن محض دانشجويان به سمت فعاليتهاي آموزشي و آماده نكردن بسترهاي فعاليتهاي فرهنگي و سياسي و سنگاندازي براي فعاليتهاي فوق برنامه دانشجويان و برخوردهاي تند با كوچكترين خطا و اشتباه آنان، به گونهيي كه ديگران را نيز از ادامه فعاليتهاي غيردرسي پشيمان كند، نتيجه مطلوبي دربر نخواهد داشت.
*دبير سابق كانون مطالعات و تحقيقات فرهنگي دانشگاه اميركبير/
عضو سابق انجمن اسلامي دانشجويان دانشكده فني دانشگاه تهران