روايت روبرتو بولانيو از شكست كمونيستهاي شيلي
آدمفروش
حسن همايون/ رمان «ستاره دور دست» اثر روبرتو بولانيو به ترجمه اسدالله امرايي از زبان انگليسي به فارسي ترجمه و در نشر نگاه منتشر شده است. راوي در آغاز روايت از روزهاي قبل از انقلاب ميگويد از مبارزه مسلحانه و چشماندازي نامعلوم و گنگ كه ويژگي مشترك تمام انقلابهاي جهان است. داستان «ستاره دور دست» روايت زندگي چند دانشجوي كمونيست در آن سالهاي محبوبيت آموزههاي چپ در جهان است، اين روايت فقط شرح داستان زندگي تني چند از دانشجويان كمونيست نيست؛ روبرتو بولانيو در اين داستان به اقتضاي روايت تاريخ ادبيات مدرن شيلي از سالهاي دهه چهل ميلادي تا دهه 70 در قرن بيستم را نيز مرور ميكند، اما مخاطب ناآشنا با تاريخ شعر و ادبيات معاصر شيلي تقريبا چيزي از اين بخشهاي روايت دستگيرش نميشود. راوي از آشنايي با شخصيتي با نام تاگله ميگويد.
از خواهران گارمنديا، تاگله و تني چند ديگر از همكلاسيهايشان كه در انجمن شعري همديگر را ميبيند تا اينكه ورق برميگردد و روزگار آزادانه حرف زدن از آموزههاي سوسياليستي با كودتاي پينوشه به پايان ميرسد؛ روزهاي حكومت نظامي، بازداشت، آزار و اذيت فعالان سياسي چپ در شيلي دهه هفتاد ميلادي فراميرسد. خواهران گارمنديا براي در امان ماندن از آن همه خفقان به خانه ييلاقي برجاي مانده از پدرشان ميروند؛ اما تاگله كه از مدتها قبل به يكي از خواهران دلباخته است، دست بر نميدارد و بعد از چندي به ديدارشان ميرود، تاگله با جنازه خواهران گارمنديا، خاله و خدمتكار، خانه را ترك ميكند، به همدستي رفقايش جنازهها را هم ميبرند هيچوقت از آنها ردي پيدا نميشود. راوي نيز مدتي به زندان ميافتاد و وقتي از زندان آزاد ميشود، ميفهمد كه همه آن دوستان و همفكرانش به انحاي مختلف مورد آزار و اذيت، تعقيب و بازداشت و شكنجه قرار گرفتند و كساني نيز از آن جمع مدتهاست ناپديد شدند مگر آلبرتو روئيس تاگله، همشاگردي سابقشان كه الان با نام «كارلوس وايدر» معروف شده است و كارش خلباني است و بر آسمان شعرهايي را در ستايش حكومت پينوشه مينويسد. دانشجو و شاعري كه آن روزها مشكوك و مرموز مينمود، اكنون ارادتي به كمونيستها نداشت و به عنوان ستوان نيروي هوايي بر آسمان شعرهاي تبليغي در حمايت از حكومت وقت مينويسد، اما نميداند دير يا زود وقتي ديگر ماموريتش به پايان رسيد به سراغش خواهند آمد. در آن شبي كه از ماموريت به قطب جنوب بازگشته است و عصرش برنامه شعر هوايي را براي افسران و خانوادههايشان اجرا كرده است به خانهاش رفته است تا نمايشگاهي از عكسهايش را در حضور چند تن از دوستان و افسران همكار جوانش افتتاح كند، ماموران اطلاعات دستگاه پينوشه خبر آوردند كه ديگر وقت سر به نيست شدن است. روبرتو بولانيو در روايت «ستاره دور دست» به نقد بيپرواي فرصتطلبي ميپردازد و از روزگار عسرت كمونيستها در دوره ژنرال پينوشه ميگويد، البته اين فقط كمونيستها نبودند كه در آن روزگار در شيلي تحت تعقيب و آزار بودند بلكه ژنرال ديكتاتور تمام منتقدان و مخالفانش از هر گروه جمعيتي را به انحاي مختلف مورد آزار قرار ميداد؛ اما روبرتو بولانيو، كمونيست به دليل تعلق خاطرش به چپها بر بازنمايي فجايع رفته بر كمونيستها در آن روزگار تاكيد دارد. او از استيلاي ديكتاتوري بر تمام شوون فرهنگ و هنر و ادبيات حرف ميزند و اين دخالتهاي صاحبان قدرت در حوزه فرهنگ را موجب انحطاط هنر و خلاقيت و ادبيات ميداند. روايت ِ «ستاره دور دست» بيشتر از اينكه وامدار تخيل غني نويسنده باشد، مديون تجربههاي زيست ِ بولانيو است. نويسنده در اين روايت ِ خطي با خونسردي از تجربه كمونيستهاي شيليايي ميگويد.