• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3161 -
  • ۱۳۹۳ چهارشنبه ۱ بهمن

گفت‌وگو با مجيد بيگلري، به بهانه نمايشگاه آثارش در نگارخانه آران

چيزها، هماني نيستند كه مي‌بيني

 

  مريم رهنما / مجموعه‌يي از مجسمه‌ها كه در قالبي شبيه به چيدمان به نمايش درآمده بودند؛ اشيا هماني نيستند كه به نظر مي‌آيند. اين نمايي از نمايشگاه مجيد بيگلري در نگارخانه آران است. بيگلري با اضافه كردن توضيحي كوتاه در كنار هر يك از مجسمه‌هايش كه در قالب دو قطعه در دو اندازه ارايه شده بود، كوشيده بود تا تعريف و نگاه ما را به واژگان و بالطبع مفاهيم و ايده‌ها تغيير دهد. مجموعه جديد آثار مجيد بيگلري ما را به ياد ايده معروف جوزف كازوت و ايده او مي‌اندازد؛ بازي با مفهوم واژگان. گفت‌وگو با او را مي‌خوانيم:
  مراحل ساخت اين اشيا چگونه بود، طرح‌ها را به كارگاه داديد و كارگاه براي‌تان ساخت؟

اول يك طرح از آنها زده شد، يك طرح نه چندان دقيق. بعد طراحي‌شان با يك نرم‌افزار مهندسي كامل شد، قطعات برش ليزري خورده، بعد قطعات به كارگاه آمدند و در آن‌جا سر هم شدند. يك گروه هفت، هشت نفره حدود سه ماه روي اين آثار كار كردند. با اينكه كل آثار با آهن بوده، ولي در هيچ جا جوش نخورده و كلا قطعات با چفت و بسط و پيچ و مهره به هم وصل شده‌اند، به شكل اسكلتي كه باز مي‌شود و دوباره متصل مي‌شود. مي‌شود آنها را باز كرد و دوباره از روي نقشه قطعات را به هم وصل كرد. كار خيلي ساده‌يي نيست، ولي امكان‌پذير است.

 هر قطعه با يك توضيح همراه است كه بيننده را گمراه مي‌كند و برخلاف تصور اوليه‌اش عمل مي‌كند. احتمالا اين فكر در ذهن‌تان بوده كه با اين اشيا بازي كنيد، پس آيا در لغت‌نامه گشتيد و كلماتي را پيدا كرديد كه امكان اين بازي را براي‌تان فراهم   مي‌كردند؟

نه. يك كم متفاوت بود. چيزي كه از ابتدا ايده اين جريان را در ذهن من شكل داد، چهار تا مفهوم است، ولي در نهايت قرار نيست كه من از اين نمايشگاه به اين چهار مفهوم برسم، ولي من دارم با اين چهار مفهوم زندگي مي‌كنم و دغدغه ذهني‌ام است و در فضايي كه دارم زندگي مي‌كنم، دغدغه خيلي آدم‌ها است. اين چهار مفهوم دو به دو با هم در تضادند: امنيت است در مقابل تجاوز و رفاه است در مقابل تخريب. من براي اين چهار مفهوم، چهار سمبل ساده انتخاب كردم، نخستين چيزي كه به ذهنم رسيد، تا اينجا هيچ چيز پيچيده‌يي در ذهن من شكل نگرفته بود. ما واژه‌هاي ساده‌يي داريم كه عناوين كارها هستند: «تانك»، «نوشابه» و «خانه» كه هر كدام براي من سمبل يك به يك يكي از اين مفاهيم هستند، ولي كار من از اين‌جا به بعد شكل مي‌گيرد، يعني قرار نيست كه بيننده از ديدن كارها اين مفاهيم را برداشت كند. من از اين كلمات كه كلمات ساده‌يي هستند و زياد هم تكرار مي‌شوند و مدام آنها را در رسانه‌ها مي‌شنويم، مثل كلمه جنگ كه آنقدر تكرار شده كه مفهومش را از دست داده، من مي‌آيم و نخستين كلمه‌يي كه به ذهنم مي‌رسد را انتخاب مي‌كنم. اين شكل‌ها طراحي خاصي ندارند، من صرفا ساده‌ترين شكلي را كه اين مفهوم را به ذهنم متبادر مي‌كند را انتخاب مي‌كنم. تا اينجا همه‌چيز ساده است و من ساده‌ترين و طراحي نشده‌ترين شكل را دارم، از اين‌جا به بعد سعي مي‌كنم كه با زبان كار خودم كار را ادامه دهم، يعني آنها را به ساختار تبديل كنم تا اين شكل‌ها، اين سمبل‌ها و اين كلمات ساخته شوند. سعي مي‌كنم كه در آن ساختار يك پيچيدگي به وجود بياورم، با وجودي كه به ساده‌ترين شكل تكثير آن حجم در فضا رفته‌ام، ولي براي آن سادگي هم يك ساختار پيچيده طراحي مي‌كنم كه خيلي الزامي هم ندارد، دوست دارم كه بيننده بپرسد: چرا اينقدر پيچيدگي، چرا اينها اين طوري ساخته شده‌اند، همه مي‌توانستند ساده‌تر ساخته شوند. ولي آن جريان و فرآيند ساخت برايم اهميت خيلي بيشتري داشت. برايم اين اتفاق است كه اهميت دارد و نه كلمه‌يي كه به آن اتفاق ارجاع مي‌دهد.

   اتفاق يعني چه؟ يعني لحظه‌يي كه بيننده اين‌ كارها را مي‌بيند؟

در كار من يعني لحظه‌يي كه بيننده كار من را مي‌بيند و در آن مساله كلي هم يعني موقعي كه در جريان آن مفهوم باشي، تا وقتي كه دچار تخريب نشوي، نمي‌تواني معني تخريب را متوجه شوي، تا وقتي كه خانه‌ات بمباران نشود، مفهوم بمباران را درك نمي‌كني، وقتي خبرش را بشنوي هيچ‌وقت آن احساس واقعي به تو منتقل نمي‌شود. حالا من مي‌آيم و زبان خودم را به وجود مي‌آورم و مي‌خواهم آن اتفاق اصلي را با كارم نشان بدهم، نه آن اتفاق اصلي را، نه بمباران را و نه امنيت را، بلكه اتفاقي كه دارد در حوزه خودم مي‌افتد، در حوزه مجسمه‌سازي مي‌افتد، در حوزه هنر. دوست دارم بيننده يك كم بيشتر به اين واژه‌ها فكر كند. واژه‌هايي كه در كنار اين اشياء گذاشته‌ام را طوري انتخاب كردم تا دقيقا معني آن كلمه را ندهد، به جز يك واژه كه تقريبا معني اصلي را مي‌دهد و آن هم بمب است. بقيه واژه‌ها طوري انتخاب شده‌اند كه معني ديگري بدهند و اين صرفا يك دروغ است، يك پيشنهاد است كه بياييد يك جور ديگر هم به آنها نگاه كنيد، اين پيشنهاد كه فكرهاي ديگري هم مي‌تواند وجود داشته باشد و نخستين كليدي كه هر واژه به ما مي‌دهد لزوما درست نيست. اين واژه‌ها و مفاهيم زياد به كار رفته‌اند و تكرار شده‌اند، ولي من اين ريسك را مي‌كنم تا دوباره به سراغ‌شان بروم، چون لبه تيغ است و ممكن است هر لحظه از يك سمتش بيفتم. ولي من اين لبه تيغ را دوست دارم.

   به اين ترتيب به نظر مي‌رسد كه ماده كار هم بايد مهم باشد؟ سفتي و سختي آهن.

بله. خيلي مهم است. همين سفتي و سختي يك اسكلت به وجود مي‌آورند. آهن از اين بابت خيلي برايم مهم است. اهميت ديگر ماده كار اضمحلال است، زنگ زدگي آهن. در روند كار، حدود سه ماه مانده تا وقت نمايشگاه كارهاي من تمام شد. ولي مساله من زدن يك پتينه ساده نبود كه كار را خيلي هم قشنگ‌تر مي‌كرد، بلكه يك زنگ زدگي است كه به مرور زمان حاصل مي‌آيد. اين كارها در فضاي كارگاه و در معرض رطوبت بودند و به مرور زمان، در طول سه ماه زنگ زدند، اين آثار تا روز افتتاحيه نمايشگاه هم داشتند تغيير مي‌كردندو در ويديويي كه در نمايشگاه داشتم، پيشنهاد ديگري مطرح كردم، يعني اين كارها كه از يك سطح دو بعدي به وجود آمده، يعني يك ورقه آهن را دوباره زير دستگاه پرس مي‌گذارم و آنها را دوباره به همان شكل دو بعدي برمي‌گردانم، يعني تمام شدن اين توليد و بازتوليد اين اتفاق. اينها دارند دو به دو همديگر را تخريب مي‌كنند و مدام نياز به ساخت مجدد دارند و سرمايه بايد اينها را دوباره بسازد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون