آموزه نبوي رسول اكرم (ص) و نياز بشر امروز به ساحت او
احياي سنت رسول رحمت
دكتر مسعود اديب٭
بيان قرآن مجيد درباره پيامبران عموما و درباره پيامبر اسلام (ص) اين است كه پيامبران نعمتي هستند از جانب خداوند كه خداوند حضور آنها را منتي از جانب خودش ميداند. خداوندي كه به بندگانش نعمت بيحساب و بدون استحقاق داده است وقتي به نعمت پيامبري ميرسد تعبير به منت ميكند. اين نعمت كارآمدي و ثمر بخشياش مربوط به دوران خاصي نيست. اگر با ديد تاريخي به مطالعه در فرهنگهاي بشري بپردازيم، ميبينيم كه در هر نقطه جهان كساني كه از عالم غيب براي انسانها خبر آوردهاند نقش بسيار زيادي در تمدن بشري داشتهاند. اين ادعاي قدماي ما كه تمام علوم و فنون را به انبيا ختم ميكردند به نظر ميرسد از لحاظ تاريخي قابل اثبات نيست اما آنچه مسلم است نقش بيبديل آنها در تاثيرگذاري در تمدن بشري است. شايد اگر تمام تاريخ بشر را تحليل كنيم پررنگترين عنصر، عنصر دين است. انسان معاصر شايد از قرن هجدهم به بعد كم كم احساس كرد كه با دستاوردهاي تجربي كه از دوره رنسانس به اين طرف روبه رشد بود انسان ميتواند روي پاي خود بايستد و با استفاده از عقل، قوانين دنيا را كشف كند و به تسخير طبيعت اقدام كند و از تعاليم انبيا بينياز شود. اين استغنا كمكم يك بياعتنايي به تعاليم انبيا را به وجود آورد. تا اواسط قرن بيستم همين احساسات و فضا وجود داشت. ولي دو حادثه مهم جنگ جهاني اول و دوم در قرن بيستم، بشريت را بهشدت تكان داد و اميدهاي فراواني كه به آينده بشريت وجود داشت را بهشدت متزلزل ساخت، لذا بعد از جنگ جهاني دوم بشر غربي، بشري كه در استفاده از علوم تجربي و اعتماد عقل خود بنياد، پيشقدم بود به يك نااميدي رسيد. به اين جهت در اواخر قرن بيستم شاهد حركات و اعتراضات مايوسانه و هنجارشكنانه هستيم كه محصول نااميدي از عقل و بريدن از دين هستيم. به نظر ميرسد بعد از جنگ جهاني اول و تا اواخر قرن بيستم، اين رويكرد تا حدودي عوض شد و اقبال مجددي به دين پيدا شده است. البته اين برگشت مجدد در برخي مواقع با نگاه غلطي به دين و با افراطگرايي به دين همراه شد، در نتيجه نوعي تندروي در دين به وجود آمد كه متاسفانه بيشتر هم به اسم اسلام تمام شد. اما جداي از اين وضعيت سوال اين است كه بشر امروز چه نيازي به دين دارد؟ مخصوصا رسول خدا(ص) پيامبر وحدت كه از چند ويژگي برخوردار است؛ اولا خاتم پيامبران است، ثانيا نخستين پيامبري است كه تقريبا گزارش كاملي از زندگي افعال و افكار او داريم، ثالثا تنها پيامبري است كه كتاب وحياني او همانگونه كه به مخاطبانش ارايه كردهاند باقي مانده است. تاريخ زندگي او معلوم است و گزارشهاي تاريخي خارج از متون دين درباره او وجود دارد. اما پيامبر اسلام(ص) با اين ويژگيها براي انسان امروز چه حرفهايي دارد؟ انسان در زندگي نياز به هدف و معني دارد و اين امور را بشر نميتواند به راحتي از طريق توفيقات و كاوشهاي علمي برسد. وقتي درباره اخلاق پيامبر و تاثير او در زندگي انسان امروز صحبت ميكنيم، ميتوانيم مباحث اخلاقي را به دو بخش تقسيم كنيم؛ يك بخش اخلاقياتي است كه جزو نرمافزارهاي زندگي روزمره است. همانطور كه به خانه، شهر و كوچه نياز داريم همانطور به ارتباط با همسايه و ديگر شهروندان نياز داريم و اين امور را شايد بشر همانطور كه شهر، خانه و كوچه ساخت را بتواند بسازد. بالاخره بشري راهي پيدا ميكند كه با همسايههاي خود تفاهم داشته باشد و كمتر با هم درگير شوند. البته اين بخش اخلاق وقتي رنگ دين ميگيرد لطافت بيشتري پيدا ميكند. وقتي مستند به خدا ميشود، شوقانگيز و عميقتر نيز ميشود و از ضمانت بهتري براي اجرا برخوردار ميشود.
ولي بحث مهمتر در بخشي از اخلاق است كه به زندگي روزمره مربوط نميشود، اخلاقياتي كه به نوع نگاه ما به عالم هستي برميگردد. نوع نگاهمان به خودمان و زندگي خويش برميگردد. اخلاقياتي كه به تلقي ما از خداوند و ارتباط ما با او برميگردد. اين امور از چيزهايي نيست كه بشر بتواند كشف يا اختراع كند و ما امروز شاهد هستيم كه بشر دوباره احتياج به خدا را در اين قلمروها احساس ميكند. احساس اين احتياج دوگانه پاسخ را در پي داشته است.
۱-بازگشت به اديان، توجه به اديان. از اين رويكرد ميشود دفاع كرد، البته خود اين هم گاه با سوءتعبيرها و تلقيهايي افراطي همراه است كه به آن اشاره شد.
۲-گروهي هم خودشان دست به اختراع دين زدند. لذا جريانهاي جديد ديني و عرفانهاي نوظهور را ميشود يك نوع عكسالعمل به اين احساس نياز دانست كه متاسفانه پاسخ درستي به آن نياز نيست و آثار سوء آن درعمل خود را كمكم نشان ميدهد. بنابراين به نظر ميرسد مهمترين دستاوردي كه سنت و سيره رسول خدا (ص) براي بشر امروز دارد معنا دادن به زندگي انسان امروز و هدفگذاري براي انسان امروز و ارتقاي زندگي از يك زندگي معطوف به نيازهاي اوليه فيزيكي و مادي به يك زندگي معطوف به عالم غيب و معنا و معطوف به حيات ابدي است و اين امور را نميتوان درهيچ كارخانه و باشگاهي توليد كرد. اين امر را بايد از ساحت انبيا آموخت.
اما به نظر ميرسد براي پيامبران دو گونه نقش ميتوان قايل شديكي آنكه خداوند يك سري دستوراتي به پيامبران داده و بايد انسانها به پيامبري او معتقد باشند و از اين دستورات پيروي كنند. همچنين پيامبر به عنوان يك شخصيت كامل علاوه بر پيامبري يك شخصيت معقول دارد و تلاش كرده تا زندگي را به سمت پيشرفت ببرد. در اين نگاه لازم نيست به او ايمان آورد بلكه ميتوان در اين زمينهها به او اقتداء كرد. انسانهايي كه به پيامبري او معتقد نيستند چگونه ميتوانند از اين پيامبر (ص) بهرهمند شوند؟ اينكه انبيا جدا از وحي ، خودشان هم يك شخصيتهاي ويژهاي بودند قابل انكار نيست چون خداوند وحي و غيب را در اختيار هر انسان عادي نميگذارد و طبيعي است كه يك صلاحيتهايي در آنها بوده است كه منتهي به نبوت شده است. اتفاقا آنچه مهمتر از شخصيت نبوت انبياء است خود «نبوت» است. رسول خدا(ص) به عنوان انسان حكيم، انسان اخلاقمند و الگوي عملي البته جدا از وحي و نبوت انبيا ست. ولي اگر وحي جدا شود پيامبر مثل ساير حكما ميشود. انسان امروزي ميگويد خوب، من آنها را مطالعه ميكنم و همانطور كه احوال سقراط را مطالعه ميكنم و از آن درس ميآموزم ولي استقلال خودم را و توجه به عقل خودبنياد را از دست نميدهم. اما حرف من اين است كه آن جنبه تاريخي و شخصيت پيامبران دواي درد امروز ما نيست و كفايت نميكند و ما به بيش از آن نياز داريم. به نظر ميرسد مهمترين مشكل امروز انسان، انقطاع از خداوند است يا به تعبير برخي ،كسوف خداوند است. اينكه خداوند در زندگي ما حضور ندارد و ارتباط ما با او لمس نميشود. واقعيت اين است كه ما انسانها با عقل و تجربه نميتوانيم بفهميم چگونه ميشود با خدا رابطه گرفت. چه تلقي از خدا در زندگي ما ميتواند ثمربخش باشد. تاريخ نشان داده عقل بشر سرمايه گرانقدري است كه با آن خيلي حقايق را براي زندگي روزمره ميشود فهميد چه در جهات سخت افزاري و چه در جهات نرم افزاري. اما براي زندگي ابدي و براي فهم صفات خداوند راهي جز اقدام و ابتكار عالم يعني ارسال انبيا امكان ندارد.
بنابراين شخصيت رسول خدا (ص) جدا از وحي و نبوتش به عنوان يك حكيم و به عنوان كسي كه يك جامعه متشتت، دشمن و آلوده به هزاران ناهنجاري اخلاقي را به يك گروه متمدن قدرتمند كه دنياي اطراف خود را تحت تاثير قرار داد تبديل كرد قابل توجه است. پيامبر باشد يا نباشد تاثيرش قابل انكار نيست. اكسير او مس وجود مردم شكست خورده و متفرق را به يك جامعه تمدنساز تبديل كرد. آنچه بشر امروز نياز دارد يك پيامبر تمدن ساز نيست. محمدبن عبدالله(ص) به عنوان يك حكيم تمدن ساز مورد نياز بشر امروزي نيست، آنچه جامعه بشر نياز دارد محمد بن عبدالله به عنوان يك رسول رحمت(ص) است. درس آموز عالم غيب است.
٭ عضو هيات علمي گروه فلسفه دانشگاه مفيد