زندگي و ديگر هيچ
سيد علي ميرفتاح
بازار شايعات داغ شده و جو عمومي، مستعد باور هر دروغي است. وقتي حجم «دروغ»ها زياد ميشوند، شك نكنيد كه «راست»هايي مغفول ميمانند... اخيرا عكسي از سوزن و شيلنگ پمپ بنزين منتشر كردهاند و هشدار دادهاند كه عدهاي مجهولالهويه در پي گسترش ويروس اچآيوي هستند و از طريق سوزن آلوده ميخواهند كه شما ناغافل مبتلا به ايدز شويد... چند سال پيش هم، شايع شده بود كه بعضي از مبتلايان به ايدز براي اينكه از جامعه انتقام بگيرند، با سوزنهاي آلوده به مردم زخم ميزنند. يك روز يكي از همكارانمان با گريه و زاري به دفتر مجله آمد و گفت در ازدحام خيابان، جواني به او سوزن زده و با خندهاي رعبآور توي دلش را خالي كرده كه «به جمعيت ايدزي تهران خوش آمدي». ما هر چه به همكارمان دلداري داديم كه قصه دروغ است و كسي اينطوري آلوده نميشود، به خرجش نرفت. حق هم داشت. يك مشت رذل از خدا بيخبر دختر جوان را با موقعيتي سخت و ناجوانمردانه مواجه ساخته بودند و آينده و خانواده و زندگي را جلوي چشمش تيره و تار
كرده بودند.
خدا را شكر، فردا به گواهي برگههاي آزمايشگاه معلوم شد ماجرا دروغ بوده و هيچ ويروسي منتقل نشده اما بالاخره همكار ما روز و شبي را در دلهره و نگراني گذراند و بسيار آزردهخاطر شد. الان هم كسي از طريق بنزين مبتلا به اچآيوي نميشود، اما روح و روان جامعه آزردهخاطر ميشود و ترس و بياطميناني در وجودشان خانه ميكند. قضيه اسيدپاشي هم همين است و با شايعه كردن اخبار راست و دروغ ميخواهند كه مردم را بترسانند و روند عادي زندگي را مختل كنند... اروپاييها هر بدي داشته باشند يك خوبي قابل ستايش دارند كه نميگذارند چيزي و كسي روند عادي زندگيشان را مختل كند. گيرم كه چند داعشي از خدا بيخبر به پاتوقهاي عمومي حمله كنند و ايجاد رعب و وحشت كنند. بالاتر از رعب و وحشت بسياري از بيگناهان و شهروندان عادي را كشتهاند. با اين حال مردم زندگيشان را تعطيل نكردهاند. در عراق و افغانستان هم كسي زندگياش را تعطيل نكرده. هنوز هم عراقيها به قهوهخانه ميروند، دور هم مينشينند و چاي و قليان سفارش ميدهند. در استانبول هم زندگي جريان دارد و مردم زندگيشان را تعطيل نكردهاند. در زمان جنگ و سالهاي ترور هم ايرانيها برنامه خود را تغيير ندادند. يادم هست عروسيهايي ميرفتيم كه وسطش آژير قرمز ميزدند، چراغها را خاموش ميكرديم، در تاريكي ميگفتيم و ميخنديديم تا چند صداي انفجار بيايد و اعلام وضعيت سفيد شود. معني آن چند صداي مهيب انفجار اين بود كه عدهاي از هموطنانمان شهيد شدهاند و افلقيها زهرشان را ريختهاند، اما بالاخره زندگي جريان داشت و بقيه ملت چارهاي نداشتند جز اينكه به حياتشان – با همه اقتضائات آن روزگار – ادامه دهند. جنگ بود، ترور بود، از زمين و هوا خبرهايي تلختر از زهر ميرسيد اما يادم هست در همان اوضاع در حياط خانه ربدرست كرديم، مادرم سبزيهاي مورد نياز خانواده را جلوي آفتاب خشك كرد، برادرم زن گرفت، خواهرم بچهدار شد... شبها با بچه شيرخواره و مهمان تازه رسيده و پاكتي تخمه و سبدي ميوه و كتاب دعا ميرفتيم زيرزمين و به صدام فحش ميداديم، تا هواپيماهايش بروند... جزو ذات آدميزاد است كه در هر شرايطي به زندگياش ادامه دهد و نگذارد چيزي عيش و عشرتش را تعطيل كند. اين حقيقتي است كه خوب يا بد داعش – و داعشيان- نميفهمند. آنها مردم را ميترسانند و با بمب و شايعه درصدد آنند كه زندگي را به كام ملت تلخ كنند، غافل از اينكه در وجود بشر نيرويي هست، در ضميرش قدرتي هست، در قلبش آتشي هست كه زندگي را تداوم ميبخشد. به قول قديميها «زندگان را زندگاني لازم است». در هر شرايطي و با هر عقيده و مرامي –همين كه زنده باشيد- ناگزيريد از زندگاني. خدا خودش اسم داعش و اسلاف و اخلافش را از پهنه گيتي حذف كند، اما حقيقت اين است كه بزرگترين نيرويي كه ميتواند با آنها مقابله كند همين ميل به زندگي است. آنها ميخواهند بميرند و بميرانند، ما بايد زنده بمانيم و بقيه را تشويق به زندگي كنيم. ما هر چقدر بيشتر شاد باشيم و بيشتر به زندگي و لوازم زندگي اهميت بدهيم، بيشتر داعش و داعشيها را به عقب راندهايم. آنها 17بيگناه را كشتهاند خودشان هم به درك واصل شدهاند به اين اميد كه بقيه را بترسانند و در خانهها حبس كنند. اما پدر جد داعش هم از عهده اين كار بر نميآيد... «زندگي و ديگر هيچ». زندگي جريان خواهد داشت و اينها كه نماد مرگ و نيستياند دير يا زود به عقب رانده خواهند شد. اين جمله شعار و تعارف نيست، بلكه تاريخ جهان است.