سريال نفس؛ نفسِ سريالها را تازه كرد
دكتر بهروز مرادي
جامعه شناس و مدرس دانشگاه
مدت زمان مديدي است كه سريالهاي داخلي، جاذبه و نفوذ خود را در ميان مخاطبين و گروه هدفِ خود از دست دادهاند و حتي به مقامي نازلتر از سرگرمي لغو سقوط كردهاند. اما سريال نفس به كارگرداني جليل سامان را حكايتي ديگرگونه بود. اين سريال؛ از يك سوي روابط ضدانساني اعضاي فرقه تروريستي منافقين را روايت ميكند و از سويي ديگر عشقي بديع را به تصوير ميكشد. ماجرا از دوران استبداد پهلوي آغاز ميشود و مبارزات دانشجوياني كه به سازمانهاي سياسي جذب ميشوند را در محور توجه خود قرار ميدهد. اما فعاليت تشكيلاتي روزبه پس از انقلاب نيز ادامه مييابد به گونهاي كه همچنان در مسير ترور و تحركات نظامي طي طريق ميكند. روزبه نماد يك عنصر سرسپرده به رهبران بالادستي مخوفِ خود است كه تعقل و تفكرش تعطيل شده، قوه استدلالش مختل شده، وجدان انساني در او مرده و احساسات بشردوستانه در او تباه گرديده، آنچنان كه وي تبديل شده به مهرهاي فرمانبردار و اطاعتكنندهاي ازخودبيگانه و موجودي مسخشده كه به جز اطاعت كوركورانه از مسوول بالادستي كه آن را در فضايي رعبآور، «سازمان» معرفي ميكند، به چيز ديگري نميانديشد. ازخودبيگانگي روزبه و تبديل او به موجودي تكساحتي از وي موجودي ميسازد كه غيرقابل پيشبيني است و به جز سازمان، نسبت به هيچ چيز و هيچ كس متعهد و وفادار نيست. اين موجود خطرناك در مسير آفرينش فاجعه به پيش ميتازد و به راستي سريال نفس، خروجي و برون داد منافقين را به خوبي به تصوير كشيده است كه خشونت است و جنايت و ترور. با شايبه خيانت او در زندان ساواك و لو دادن همكارانش، مشخص ميشود كه روزبه حتي به سازمان نيز متعهد نيست و داعيه مبارزه او تنها نوعي جنون قدرتطلبي و خشونتگرايي خودخواهانه است.
اين مسير به تباهسازي عشق ناهيد نيز ميانجامد. ناهيد كه پيش از انقلاب شيفته افكار و آرمانهاي به ظاهر متعالي و ضداستبدادي روزبه شده بود، عشقي آرمانگرايانه را تجربه ميكند، به تصور اينكه حقيقت زندگي را در كنار روزبه دريافته، به گونهاي كه خود را از تجربيات پدر روشنفكرش بينياز ميبيند، پدري كه مخالف پيوند ناهيد با روزبه است، اما از موضعي آزادانديشانه تصميم دخترش را ميپذيرد. اما روزگار، ناهيد را به ماهيت سرابي كه روزبه برايش ساخته بود، آگاه ميكند، هرچند كه خيلي زود دير ميشود و او در اين راه، هم فرزندش را از دست ميدهد و هم خودش را در كام بلاي تروريستها مييابد، بلايي كه به مرگ او منتهي ميشود. وفاداري ناهيد به عشق و تعهدش به احساسات مادرانه و پاسداشتن انسانيت از سوي او، مخاطب را تحت تاثير قرار ميدهد، هرچند كه روزبه به دامان فاجعه در ميغلتد و عشق ناهيد را با عمل جنايتكارانه پاسخ ميدهد: ابتدا جداكردن او از فرزند و سپس به قتل رساندن خود او.
سريال نفس در برملاسازي روابط تباه و ضدانساني و پليد حاكم بر مناسبات دروني منافقين موفق بود و توانست ماهيت ضدانساني اين سازمان جنايتكار را به خوبي نشان دهد كه هر چيز و هر كسي را ميتواند فداي افكار متوهم و فاسد و پليد عدهاي افراد مخوف بالادستي بكند، انسان را به مسلخگاه دروغ و نيرنگ و جنايت و شقاوت و خشونت ببرد و در اين ميان، سازمان، تنها اطاعت و اعمال تباهكارانه از اعضا طلب ميكند، اعمالي كه آن را پرداختن بهاي فرد براي سازمان مينامند. جايگاه فرد در چنين سازمانهايي به ميزان اطاعت كوركورانه و سرسپردگي محض به رهبران تعيين ميشود. هرگونه رواداشتن ترديد نسبت به خواست بالادستيها به مثابه مسالهدار بودن تلقي و شايسته مجازات مرگ (اعدام انقلابي) ميشود.
همچنين سريال نفس، عشقي متفاوت را به تصوير ميكشد، عشقي كه اگرچه نافرجام و ناكام ماند، اما ناهيد توان آن را يافت كه از عشقهاي خياباني هوسآلود پوك و مبتذل فراتر برود و دل در گرو آرمان و افكاري ببندد كه متعالي به نظر ميرسيدند.
سريال نفس با كارگرداني بسيار خوب و فيلمبرداري موثر نيز همراه بود به گونهاي كه تصاوير با مخاطب رابطه خوبي برقرار ميكردند و مخاطب نيز از طريق حالات چهره بازيگر و گاهي با چرخش دوربين روي عناصر موجود در تصوير، ميتوانست ذهن بازيگر را بخواند. به عنوان مثال هنگام چارهانديشي ناهيد براي خلع سلاح كردن نگهبانش (مينا)؛ دوربين در اتاق ميچرخد تا نشان دهد ناهيد در پي يافتن ابزار مناسب است و تنگ فلزي آب ميتواند مطلوب باشد. البته كارگردان ميتوانست از صحنههاي مستند تظاهرات در زمان انقلاب اسلامي استفاده و آنها را با صحنههاي بازسازي شده، تركيب (ميكس) كند تا كيفيت تصاوير را ارتقا ببخشد.
در پايان نيز بايد از بازي بسيار خوب همه بازيگران اين سريال ياد كرد كه اين اتفاق نادري است كه در يك مجموعه، همه به خوبي ايفاي نقش كنند، به ويژه بازي فوقالعاده ساناز سعيدي را بايد ستود كه وي به خوبي در اين سريال ديده شد و تواناييهاي بالاي خود را در عرصههاي مختلف نقشي به نمايش گذاشت.