عوارض ساختار غيرحزبي
هرچند اين ايرادها در سياست هيچگاه به صفر نخواهد رسيد.
مساله مهمتر نظام حزبي، برنامهمحوري است. در ايران معمول است كه هر كسي كه ميخواهند او را وزير كنند، ميگويند يك برنامه بدهد. طبيعي است او هم يك گروه را جمع كند و بهترين جملات را پشت سر هم رديف ميكند تا بتواند راي اعتماد كسب كند. برنامهاي كه بهطور معمول بيشتر به انشاهاي دانشآموزان احساساتي شبيه است كه همه جملات و چيزهاي خوب را در كنار هم قرار ميدهند و هنگامي كه نمره گرفتند، دفتر انشا را نابود ميكنند. كمتر ديده شده كه وزرا را برحسب قولها و برنامههايشان بهطوردقيق بسنجند و ارزيابي كنند. علت نيز روشن است، چنين وزيري وقتي كه از وزارتخانه ميرود هيچ چيزي از دست نداده كه خيلي چيزها به دست آورده است. در حالي كه در ساختار حزبي، اين افراد نيستند كه در مصدر كار قرار ميگيرند، بلكه در اصل اين حزب است كه متولي آن كار است. عمر حزب نيز فراتر از فلان يا بهمان وزير است. وزرا ميآيند و ميروند، ولي احزاب باقي ميمانند. احزاب هزينه رفتارهاي نادرست اعضاي سابق خود را نيز امروز و در آينده پرداخت ميكنند، از اين رو حداكثر نظارت را بر آنان اعمال ميكنند. ولي اكنون كدام حزبي را داريم كه هزينه سياستهاي نادرست وزراي گذشته خود را بدهد؟ هيچ. حتي در اين انتخابات ديديم كه برخي از نامزدها به سادگي از همجناحهاي خود كه در گذشته در مصدر كار بودهاند فاصله ميگيرند و خود را مبرا از مسووليتهاي آنان ميدانند. در حالي كه در نظامهاي حزبي چنين امري مرسوم نيست. دولتها و احزاب، بايد درباره رفتارهاي اعضاي سابق خود مسووليتپذير باشند. قرار نيست كه آنان را بهجاي قبليها مجازات كرد ولي رفع كلي مسووليت نيز پذيرفتني نيست. تا هنگامي كه نظام حزبي در ايران شكل نگيرد، همچنان با چنين مشكلاتي در انتخاب وزراي كممسووليت و حتي ابنالوقت و نيز ارايه انشا به جاي برنامه و گريز از مسووليتپذيري مواجه خواهيم بود.