30 سال سابقه و تخلف؟!
ابراهيم عمران
حكم امحاي بيش از 224 تن آبليموي غيرقابل مصرف انساني در محل كارخانه توليدكننده كه «30 سال قدمت» در توليد دارد، اجرايي شد. تخلف اين كارخانه توليدكننده كه با چند عنوان تجاري و بدون مجوزهاي لازم بيش از «30 سال» اقدام به توليد محصولات خانگي همچون رب گوجه فرنگي، آبليمو، مربا، آبميوه و غيره كرده بود، مهر ماه سال جاري در گشت مشترك كشف و پس از بررسي برابر قانون حكم اين پرونده صادر شد. ميزان كشف از اين كارخانه مشهور 224 تن و 400 گرم آبليموي تاريخ مصرف گذشته و بيش از 30 تن خيارشور، سركه، مربا، آبميوه بوده است كه بنا به آزمايشهاي انجام شده توسط بهداشت آبليموي كشف شده غيرقابل «مصرف انساني» است. خب شنونده و خواننده نميداند چه موضعي در برابر اين تخلف و در واقع «بياعتنايي» به حق همشهري و هموطن، اتخاذ كند! چه توليدكنندهاي كه با اين سابقه دست به چنين كردار ناپسند و ناموجهي ميزند، چگونه ميتواند در نهان خويش، به داوري عمل خويش بپردازد؟ صحبت بر سر نظارت هميشگي نيست كه در بازه زماني خويش، لاجرم انجام پذيرفته بود و اگر هم اينگونه نميشد، هر چند نقصي است به نوبه خود، ولي اينكه بزرگان كارخانهاي و آناني كه سودشان از خريد مردم صورت ميپذيرد، چگونه ميتوانند به اين كار غيراخلاقي دست يازند؟ براستي نقص از كجاست؟ و چرا گهگاهي از اين دست خبرها شنيده ميشود؟ بنمايه فردي و اعتقادي هر فرد تا چه اندازه ميتواند بازدارنده باشد و آيا زير ساخت ذهني فرد ميتواند در بزنگاهي اينچنين، ياري رسانش باشد... ؟ آدمي تا چه حد ميتواند با آموزش لازم در دوره خاص كه باورپذيرياش، شكل ميگيرد، به سويي هدايت شود كه در آتيه كاري و رفتارياش، شاهد كج رفتاري خويش نباشد؟ هر چند جواب اين پرسشها بايد از سوي كساني داده شود كه باورشان به «آموزش ابتدايي» است، ولي نكتهاي كه نبايد مورد غفلت قرار گيرد پاشنه آشيل بسياري از رفتارهاي ماست كه خودمان هم تلاش نداريم كمي به خويشتن تلنگر زنيم و پرسشي از خود داشته باشيم كه چه شد اينچنين شديم؟! باري فقط لحظهاي خلوت با خود و دست كشيدن از سود و منفعت دنيايي، شايد دريچهاي به رويمان باز كند و اين ابيات عطار نيشابوري را با تامل زمزمه كنيم در باب «توبه» كه: كرده بود آن مرد بسياري گناه/ توبه كرد از شرم و باز آمد به راه/ بار ديگر نفس چون قوت گرفت/ توبه بشكست و پي شهوت گرفت/ بار ديگر چون شكستي توبه پاك/ دادمت مهلت نگشتم خشمناك/ باز آي آخر كه در بگشادهايم / تو غرامت كرده ما استادهايم.