• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4068 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۳۰ فروردين

قصه‌هاي مبتني بر تاريخ بسازيم

مصطفي رحماندوست

چندي پيش يك كارگاه قصه‌گويي براي راهنمايان موزه داشتم. يكي پرسيد چرا اين كارگاه را براي مربيان مهدكودك‌ها نگذاشتيد كه به واسطه شغل‌شان قصه‌گويي براي بچه‌ها را ياد بگيرند. چرا راهنمايان موزه، جامعه هدف شما شده‌اند؟ پاسخ دادم كه بچه‌ها متوجه نمي‌شوند «اين شيء قديمي در چندين قرن پيش ساخته شده» يعني چه و «آن تابلو اثر يكي از نقاشان معروف دنياست»، دقيقا چه ارزشي دارد و واقعيت اين است كه اصلا اهميتي هم براي‌شان ندارد. ما بايد براي اين اشياي قديمي كه از نسل‌هاي گذشته به ما رسيده، تاريخ بسازيم. نه اينكه آنها تاريخ ندارند اما ما بايد براي بچه‌ها تاريخ داستاني بسازيم و در خلال قصه‌هايي كه براي بچه‌ها جذابيت دارد، اشياي تاريخي را معرفي كنيم كه هم در ذهن‌شان ماندگار شود و هم مشتاق شنيدن شوند. مثلا بگوييم اين جامي كه الان اينجاست، روزي دست پادشاهي بوده كه در آن نوشيدني ريخته و به همسرش پيشنهاد داده آن نوشيدني را بخورد و جام از دست همسرش افتاده و شكسته. بعد اضافه كنيم كه اين جام مربوط به هفتصد سال پيش است و باقي قضايا. يعني اگر ما به دنبال معرفي آثار باستاني براي كودكان نسل جديد هستيم و مي‌خواهيم از خلال آنچه در گذشته ما بوده، فرهنگ اصيل ايراني را به كودكان خود آموزش دهيم تا اين فرهنگ مانند ميراثي براي نسل جديد حفظ شود، بايد از معجزه قصه‌ها و داستان‌ها استفاده كنيم تا شنيدني و ماندگار شود. پيشنهاد من اين است كه به بهانه روز جهاني بناها و محوطه‌هاي تاريخي با موضوع «ميراث نسل‌ها»، براي اينكه ارزش‌هاي آثار قديمي حفظ شود و به درستي به نسل كودك و نوجوان امروز انتقال پيدا كند، براي اين آثار قصه‌هاي مبتني بر تاريخ‌شان بسازيم؛ قصه‌هايي كه در آن بازي‌هاي كودكانه داشته باشد و بچه‌ها دوست داشته باشند به عنوان يك يافته جذاب براي ديگري تعريف كنند و به اين ترتيب قصه‌ها زبان به زبان نقل شود و ادامه پيدا كند. يادم مي‌آيد يك بار مي‌خواستم «اشك‌دان» را براي بچه‌ها معرفي كنم. راستش خودم هم نمي‌دانم «اشك‌دان» در روزهاي قديم دقيقا چه كاربردي داشته اما فكر كردم بهترين راه اين است كه قصه‌اي بسازم و از ميان داستاني كه نقل مي‌كنم «اشك‌دان» را براي بچه‌ها معرفي كنم. قصه «اشك‌دان» را اين‌طور ساختم و تعريف كردم: در زمان‌هاي قديم وقتي مردها به سفرهاي طولاني مي‌رفتند و مدت زمان زيادي از خانه دور بودند، زن‌ها در فراغ‌شان اشك مي‌ريختند و اشك‌هاي‌شان را در اين ظرف‌ها جمع مي‌كردند كه بگويند ما چقدر منتظر بازگشت شما بوده‌ايم. هر چقدر ميزان اشك‌ها بيشتر مي‌شد، يعني دلتنگي زنان براي مردان‌شان بيشتر بوده است. بعد به شوخي اضافه مي‌كردم كه فكر كنم آب‌نمك هم با آن قاطي مي‌كردند وگرنه اشك يك سال نمي‌ماند و خشك مي‌شود. بعدا همين قصه را از زبان كودك ديگري شنيدم كه آن يكي هم از بچه ديگري كه در آن برنامه حضور داشت، شنيده بود. به همين دليل من معتقدم بهترين راه براي انتقال ارزشمند بودن اين آثار كه به هر حال ريشه‌هاي فرهنگي ما در آنها نهفته، اين است كه داستان‌هاي مبتني بر تاريخ‌شان را بسازيم و براي كودكان نقل كنيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون