آن سوي ابرها*
جواد طوسي
حال و روز الان خودم را با سالهاي دور جواني مقايسه ميكنم و به اين واقعيت ميرسم كه چقدر «روحيه داشتن» براي حضور اجتماعي و فرهنگي مهم است. آن موقع با چه شور و عشق و علاقهاي، همراه با كار كردن و درس خواندن و غلبه بر مشكلات زندگي، مشتري پروپاقرص «جشنواره جهاني فيلم تهران» در آبان ماه بودم و بدو بدو از سينما «دياموند» در ميدان 25 شهريور و «پارامونت» و «سينهموند» در سر چهارراه تختجمشيد به سينما «پوليدور» در ميدان وليعصر فعلي و «آتلانتيك» (آفريقا) ميرفتم و سعي ميكردم هيچ فيلم خوب و بهدردبخوري كه در موردش شنيده و خوانده بودم را از دست ندهم. بولتنهاي روزانه را در صفهاي طويل جلوي اين سينماها آنقدر باز و بسته ميكردم و ميخواندم كه خيلي زود رنگي از كهنگي ميگرفتند. عناوين فيلمها و آدمها برايم حسي از كنجكاوي داشتند: «شاه لير» و گريگوري كوزنيستف، «رگبار» بهرام بيضايي، كن راسل، كريستف زانوسي، پي تروير، فرانچسكو رُزي و «جسدهاي عالي»، «گوزنها»، «شازده احتجاب»، ليليانا كاواني و «نگهبان شب»، «كندو»، «مهر گياه»، «شطرنج باد»، «گزارش»، «كلاغ»، نيكيتا ميخالكوف، «درخت آرزو» و چنگيز ابولاذره، «پيروسماني»، «راننده تاكسي» و «آليس ديگر اينجا زندگي نميكند» مارتين اسكورسيزي، «قاضي و قاتل» برتران تاورنيه، مرور فيلمهاي ويليام وايلر، فدريكو فليني، آنتونيوني... جلسات پرسش و پاسخ در تالار رودكي با اجراي منوچهر انور و...
اما حالا «جشنواره جهاني فيلم فجر» برگزار ميشود و خبرهاي گوناگون آن لحظه به لحظه در فضاي مجازي انعكاس مييابد، ولي مرا سر ذوق نميآورد تا «پرديس چارسو» برايم كعبه آمال شود. فكر اينكه در اين لوكيشن پرهياهو با آدمها و ميهمانهاي جورواجور قرار بگيرم و اتيكت جشنواره را به گردنم بيندازم و بيخيال همه چيز جولان بدهم و با اين و آن احوالپرسي كنم و ژست روشنفكرانه بگيرم، عذابم ميدهد، ميدانم مشكل از بنده است و انسان ميبايد به اميد زنده باشد. ولي بدون آنكه بخواهم خودم را لوس كنم و ماسك انساندوستي به چهره بزنم، واقعا در اين روزگار از همه رنگ و جامعه لبريز از تناقض كه عدهاي فقط فكر خودشان و خوب زندگي كردنشان و روي هوا زدن موقعيتها هستند و خيل بيشماري اندر خم يك كوچهاند و با تنگدستي و افسردگي و چه كنم چه كنم و ترس از آيندهاي موهوم زندگي بختكزدهشان را سپري ميكنند، نميتوانم فقط به فكر عشق و حال خودم باشم. اين همه دم زدن از ايام شعبانيه و مهرورزي و تحقق عدالت كجا و اين نشانههاي آشكار خشونتطلبي و تحملناپذيري و قدرتطلبي و امر به معروفهاي زوركي و تبعيض و ناديده گرفتن بديهيترين حقوق اوليه اقشار آسيبپذير جامعه كجا؟ وقتي فكر و ذهن متمركز و روبهراه نداري و ميبيني در دو قدميات فقر و بيعدالتي جا خوش كرده، چطور ميتواني در كارگاه فلان تدوينگر ايتاليايي پايت را روي پايت بيندازي يا به رازهاي بازيگري از زبان آقارضاي كيانيان گوش بدهي و در نشست خبري فرانكونرو شركت كني و ياد «تريستانا» و «ترينيتي» بيفتي و با اليور استون و ژان پيير لئو محشور شوي؟
عضو گرامي شوراي شهر برگزاري اين جشنواره را ايجاد نشاط اجتماعي و مهمانان خارجي را سفيران فرهنگي ميداند، ولي با خود ميگويم چرا اين نشاط شامل حال خيلي از افراد سيليخورده سرزمينم نيست؟ چرا نبايد آن گونه بستر عدالتخواهانه فراهم سازيم كه آب خوش از گلوي همه پايين برود؟ چند روز ديگر نيمه شعبان است و چند روز بعد ماه رمضان. واقعا قرار است اين گونه در مفهوم «انتظار» ذوب شويم و همه با هم به سوي خدا برويم؟!
*نام آخرين فيلم مجيد مجيدي كه در جشنواره جهاني فيلم فجر به نمايش درآمد.