همي دانم كه رنج خود فزايم / كه چيزي آزموده آزمايم
سيد محمد بهشتي
طي يادداشت ششم در بررسي «كتابچه جمع و خرج كل سنه ۱۳۰۴ ق»، به موضوع استيفا و مستوفيان پرداختيم و درباره نقش آنان در آبادي سرزمين و اشرافشان بر كجايي و كيستي آن گفتيم. در اين روزگار كه صحبت از مبارزه با فساد فراگير است، نگاهي دوباره به آن تجربه ناصواب نيست.
امروزه به قدري درباره اهميت شفافسازي در مبارزه با فساد مبالغه شده كه اغلب آن را باطلالسحر فساد ميدانند. به همين مناسبت درباره نقش رسانهها بسيار گفته ميشود و تصميم بر آن شده تا اسناد و قراردادها و... در معرض ديد همگان قرار گيرد.
غايت شفافسازي آن است كه جاي ديوارهاي كدر اتاق تصميمگيران را ديوارههاي شيشهاي بگيرد تا از وراي آن همهچيز قابل مشاهده باشد. البته جدار شيشهاي وقتي نافع است كه درون اتاق روشن باشد. اگر نه در تاريكي جنس ديوار چه اهميت دارد. همچنانكه قرار دادن مشتي ارقام و اطلاعات جلوي چشم مردم را از حد اطلاع فراتر نخواهد برد و عملا به رفع تبعيض و فساد نميانجامد. در آن ميان به واسطههايي امين و آزاده نياز است كه بتوانند اطلاعات را به مفهوم تبديل كنند و بدينترتيب چراغي بيفروزند كه در پرتو آن، اتاق روشن شود. روشنايي خودبهخود موجب بازگشت هر چيز بر جاي خود و برقراري عدل ميشود.
دكتر محمد مصدق كه هم مستوفيزاده بوده و هم تجربه كافي وزارت و وكالت داشته و هم كسي در نيت خير و تكاپويش براي اصلاح امور شك ندارد، در يادداشتهاي دورانِ تبعيدش نوشته: «چيزي كه سبب شد در جواني از خدمت دولت منصرف شوم اين بود كه بعد از مشروطه تبليغ عليه مستوفيان روز به روز شدت ميگرفت. زيرا اين فكر در جامعه قوت گرفت كه نو شدن دولت مستلزم جديد شدن تشكيلات است». بنابراين عدهاي از هواخواهان تجدد با اتكا بر اطلاعات سطحي كه در خارج از دور ديده بودند، زبان به انتقاد از يگانه تشكيلات منظم مملكت گشودند و اهل ديوان استيفا را خفيف و بدون استثنا همه را دزد خطاب كردند؛ طوري كه لفظ مستوفي و دزد مترادف شد.
مرحوم مصدق در فصلي كه به توضيح «تنظيم كتابچه» ميپردازد، مواردي از تحولات جديد را ذكر ميكند كه به روشنتر شدن منظور ما از تاريكي كمك ميكند. مثلا ايشان درباره شيوه مميزي ماليات املاك مزروعي در نظام سابق توضيح ميدهد كه مواقع لازم، مستوفي محل از كدخدا و زارعين درباره آب و خاك و بذر و محصول تحقيق و براساس بصيرت اندازه ماليات را تعيين ميكرد كه معمولا مالك و دولت هم معترضش نبودند. ضمن اينكه تعيين ماليات هر محل اختصاصاً براي همان جا انجام ميشد.
در نظام جديد، ابتدا كار به مستشاران اروپايي واگذار شد. دكتر مصدق از ملاقات با آن كارشناسان در باغ رستمآباد مشيرالدوله يادي به ميان ميآورد و تعجب خود را پنهان نميكند كه چطور مامور بلژيكي مميزي ورامين ميكوشيد با برساختن معادلهاي سه مجهوله (محصول و آب و زمين) در يك روستاي نمونه و تعميم آن به همه جا فرمولي براي تعيين ماليات اختراع كند. حال آنكه خود را از مطالعه چندين مجهول ديگر مثل حاصلخيزي و زارع خوب و مالك بصير و... مستغني ميپنداشت و نميفهميد در ايران از خاك و آب مهمتر، دانايي منحصربفرد اهل يك جا است.
اين رفتار نامربوط در نظام جديد به قاعده تبديل شد و با وجود ناكامي، نه تنها پس از رفتن مستشاران ترك نشد بلكه يكسره كمر به قتل نظام قديم بسته شد كه مانع تحقق اهداف جديد انگاشته ميشد. حال آنكه هرچند نظام قديم مشكلاتي داشت اما راهكار قطعا ترك آن و ابتناي صرف بر دستاوردهاي غربي نيست؛ شايد روزگاري در اروپا شيوه رايج اين بوده كه نتايج مطلوب در يك نقطه به همه جا تعميم يابد اما اعمال كوركورانه آن در ايران با اين همه تنوع جز تاريك كردن فضا دستاورد ديگري نداشته.
زماني كه غلزاييها توانستند پس از 9 ماه محاصره، پايتخت باشكوه صفويه را بگشايند و تكليف شاه سلطان حسين را يكسره كنند، به فتواي ملا زعفران كه اصفهانيان را رافضي خواند و تصرف در اموالشان را آزاد، همه اموال دولت جزو غنائم شد و تمام اسناد و رقبات ديوان را به رودخانه افكندند. آنان خوب ميدانستند كه شرط قرارگيري ناكسان در قدرت، تاريكي است و اين اسناد مانع. پس همه را به آب زايندهرود شستند تا در فقدانش بيدغدغه هر كاري ميخواهند بكنند. نادر شاه براي اصلاح امور تنها با شمشير قيام نكرد بلكه همزمان كمر همت به تدوين دوباره «رقباتِ نادري» بست.
دكتر مصدق بارها با ارجاع به «كتابچه» از اين سخن ميگويد كه تشكيلات وقتي مفيد است كه به نفع مردم اجتماع تمام شود و اگر نه دولت عريض و طويل هيچ فايدهاي ندارد. او حكايتي از پدرش به خاطر دارد كه شاطرباشي ناصرالدينشاه در سفر عتبات براي حل مشكل شكستن مردنگي (حباب بلورين چراغ) اختراعي كرده بود كه طي مراسمي از آن رونمايي كرد: حبابي از مس كه وقتي روي چراغ گذاشتند، فضا تاريك شد و وقتي سوراخش كردند تا نور عبور كند، باد چراغ را خاموش كرد. در واقع تشكيلاتِ نامربوط به زمينه همچون حباب مسي جز تاريكي حاصل ديگري ندارد و به آساني نميتوان مردنگي را كه حاصل تجربهاي تاريخي بوده، دور انداخت.
مستوفيها در واقع واسطههايي حكيم بودند كه به دليل داشتن تخصص تاريخي در يك محيط، و نه فقط يك رشته، به شناخت در روشنايي، يعني شناختي همهجانبه و ذومراتب و ذومقياس، نسبت به محيط نايل شدند. الگوي مستوفي است كه ميتواند نقش چراغ را ايفا كند و به برقراري عدل در ظلم و ظلمت فساد مدد رساند. در تشكيلات موجود اگر نقصاني هست بايد آن را با روزآمد
ساختن حل كرد.