دغدغههاي تكراري
حسن لطفي
انگار ديگر دود از كنده بلند نميشود. اگر هم ميشود كسي متوجه اين دود نيست. شايد هم اين باور فقط توي جشنواره جهاني فيلم فجر و درباره سينماي ايران گفتني است. آن هم در روزي كه فيلمهاي ايراني نسل جوان (هومن سيدي، بهرام توكلي و...) در كنار فيلمساز كهنه كاري به نام بهمن فرمانآرا به نمايش درميآيد. فرمانآرايي كه هميشه برايم تجسم شخصيت منحصربهفرد و جذابي است كه صراحت لهجه، طنز كلامي، وفاداري به رفقا، بيان دغدغهها و تيپ خاصش را دوست دارم. البته اين علاقه مانع از آن نيست كه بعد از ديدن تئاتر مردي براي تمام فصول و فيلمهايي مثل حكايت دريا با خودم نگويم، كاش دغدغهها و شوخيهايش از كلام و حرف به لحظات دراماتيك، تصوير و سينما وصل ميشد. كاش به جاي آنكه مثل اورسن ولز عمل كند و نقش اصلي فيلمش را به خودش بدهد، همانند هيچكاك به حضور در يك پلان كوتاه فيلمش بسنده ميكرد. كاش... ... البته اينها را نمينويسم تا بهمن فرمانآرا به آن عمل كند. مگر ميشود دغدغهها و باورهاي هنرمندان را به مسيري كه ميخواهيم هدايت كنيم؟ گمان نميكنم امكانپذير باشد. فرمانآرا و ديگران فيلمهاشان را آن طور كه خودشان ميخواهند ميسازند و ما ميتوانيم براي ورود به سالني كه نمايشش ميدهد صف بكشيم يا... . البته حكايت برنامهريزان جشنوارههاي سينمايي و متوليان بازار فيلم چيز ديگري است. بايد به فكر فراهم كردن، شرايط و فروش بيشتر فيلمها باشند وگرنه در اكران بخش بازار فيلم تماشاگراني حضور مييابند كه نهايتش پول يك بليت را بابت آن فيلم ميدهند. اين در حالي است كه بازار بايد به دنبال جذب مشتريان گسترده باشد. درست است كه فيلم اگر مخاطبپسند باشد مسير خودش را پيدا ميكند، اما نبايد نحوه عرضه آن را ناديده گرفت. بگذريم از آنكه جاهايي مثل جشنوارهاي جهاني و ملي فجر جاي خوبي براي راهاندازي بازار فيلم نيست (شايد هم چون نتيجه آن گزارش نميشود اين طور فكر ميكنم) بايد فرآيند بازاريابي فيلمها را جايي بيرون از كشورمان دنبال كرد. البته با فيلمهايي مثل انقلاب خاموش ساخته لارس كراومه از كشور آلمان كه يك داستان واقعي را به شكل جذابي بيان ميكند. اما نه ! هر بازاري مشتريان خاص خودش را دارد. شايد در بعضي از بازارها جايي براي فيلمهايي مثل مغزهاي كوچك زنگزده، تنگه ابوقريب، حكايت دريا، درساژ و... باشد. چقدر خوب بايد باشد، تماشاي فيلمهاي ايراني در سينماهاي كشورهاي ديگر.