آيا با سرنوشت فرزندم بازي كردم؟
رامين رادفر
آموزش و پرورش مملكت ملغمهاي است از منافع سياسي و اقتصادي كه به باندها و گرايشهاي متعددي ميدان عمل وسيع بخشيده است. درباره منافع سياسي تا حدي صحبت شده ولي منافع اقتصادي كمتر مورد اعتنا قرار گرفته است. كلاسهاي كنكور، آزمون و تست (از ورود به پيشدبستاني تا دانشگاه)، حجم گردش پولي اين بخش جانبي به بركت ادا و اطوارها و ژستهاي بعضي از مدارس غيرانتفاعي و نمونه مردمي و... به ميلياردها تومان در سال ميرسد. به يمن اينكه پسرم بايد در پايه هفتم ثبت نام كند چند تجربه را عرض ميكنم. اين تجربه شخصي من است و مايلم اين تجربه را بيان كنم تا آسيبهاي نظام آموزش را بهتر بشناسيم. روشن است كه چون تجربه شخصي است براي تعميم آن بايد شواهد ديگري هم فراهم كرد. با اين حال خوب است كساني چون ما خانوادهها كه درگير اين وضعيت قرار داريم اين تجربيات را بنويسيم تا توجه متخصصان و سياستگذاران را به اين مشكلات جلب كنيم. نظام آموزش سرنوشت فرزندان من و شما يا حتي نسل كنوني را تعيين نميكند بلكه نظام آموزش آن چنان كه گفتهاند بر سرنوشت يك ملت و كشور اثر دارد. به همين علت پرداختن به مسائل آموزش يك وظيفه ملي قلمداد ميشود.
چند تجربه را مثل تصاوير يك رمان بيان ميكنم:
تجربه نخست: چند ماه پيش به صورت ناگهاني اعلام شد آزمون ورودي مدارس تيزهوشان امسال برگزار نميشود، اين خبر چندبار تكذيب و تاييد شد و سرگرداني و بلاتكليفي را در خانوادهها دامن زد. تا اين لحظه كه ابتداي خرداد 97 است هنوز شيوه امتحانگيري و تاريخ دقيق آزمون مشخص نيست. در ميمانم كه وقتي نميتوانيم براي يك آزمون برنامهريزي كنيم چگونه ميخواهيم برنامههاي بلندمدت براي تربيت نسل آينده اجرا كنيم؟ اين همه سند و منشور و چشمانداز به چه كار ميآيد وقتي در يك امر كوتاهمدت و جزيي مثل برگزاري آزمون بلاتكليف و سرگردانيم؟
تجربه دوم: برنامههاي فرهنگي، مذهبي بخش زيادي از بار مدارس غيرانتفاعي مشهور (مشهور به اين معني كه قبولي بالايي در كنكور دارند) را حداقل در اصفهان بر عهده دارند. اين مدارس براي ورودي مصاحبهاي با پدران و مادران و جداگانه با فرزندان در كنار آزمون علمي برگزار ميكنند.
در اين مدت بارها و بارها شاهد مادراني بودهام كه سعي كردهاند با ظاهر و پوششي به مدرسه بيايند كه با ارزشهاي رسمي در تقابل نباشد. البته بايد بگويم كه اين ارزشهاي رسمي هم در دايره تنگي تعريف شدهاند كه از ناخن و لاك تا بسياري از جزييات لباس و چهره را شامل ميشود. برخي مادران دستكشي در دست كرده تا ناخنها و لاكشان مشخص نباشد هم اولياي مدارس ميدانند بخش زيادي از اين ظاهر فقط ظاهرسازي است و هم والدين. در واقع همه ميدانند منتها اندك هستند كساني كه به اين رياكاري اعتراض علني داشته باشند.
تجربه سوم: در حياط مدرسه ايستادهايم منتظر آزمون پسرم، تني چند از والدين تحصيلكرده و هيات علمي را كه ميشناسم ميبينم. ظاهرشان متفاوت با چيزي است كه از آنها ميشناسم. به پسرم گفتهام اگر هر سوال خصوصي درباره باورها و شيوه زندگيات پرسيدند بگو طبق قانون اساسي تفتيش عقايد است و ممنوع. من مجبور نيستم به اين سوالات پاسخ بدهم. نگاه معصومانهاش وقتي گفت بابا اگر اين را بگويم مرا رد ميكنند! و (اضطرابش را هميشه با خود خواهم داشت) در جمع مواجه ميشوم با هجمه پوزخند، نگاههاي عاقل اندرسفيه و توصيههاي خردمندانه كه اگر دورو نباشند بچهها تو اين مملكت به هيچ جايي نميرسند! و بايد دروغ بگويند تا بتوانند گليمشان را از آب بكشند... . پاسخي ندارم. گوشهاي ميايستم تا پسرم بيايد.
تجربه چهارم: عاقلهمردي در حال مصاحبه است. همسرم تنها خانم مانتويي و حجابي كامل و مورد قبول و رسمي. از بين مادران تنها مراجعهكنندهاي چنين است. عاقلهمرد جز يك سلام سرسري نگاهي به او نينداخت و هيچ سوالي هم نكرد. بعد از چند سوال با ربط و بيربط پرسيد انتظارتان از مدرسه چيست؟ داشتم ميگفتم انتظارم اين است كه كرامت انساني فرزندم را بپروراند، تا به كرامت همه آدمها احترام بگذارد در بزرگسالي، او را به نحوي تربيت كند كه براي كشورش فردي سودمند و اخلاقي باشد و... انتظارم اين است كه اسلام و مسلماني در مدرسه به روايت حضرت علي(ع) معرفي شود، انتظارم اين است عشق دين و اخلاق را در دل او بپروراند و... حوصله نكرد پاسخم تمام شود، گفت خيلي ممنون آقاي دكتر، موفق باشيد!
تجربه پنجم: پسرم آمد. ميگويد از او پرسيدهاند چه شبكههايي را ميبيني، بابا ميخواستند ببينند ماهواره داريم يا نه، گفتم آيفيلم و تماشا. پرسيدهاند آخرين بار كي فيلم خارجي با زيرنويس فارسي ديدهاي؟ پاسخ داده دو روز پيش (پسرك اينجا را رودست خورده است، لابد آن عاقلهمرد لذت اخذ اعتراف از يك مجرم اطلاعاتي را برده).
سوال آخر. آيا با سرنوشت فرزندم بازي كردم؟
فلوشيپ مطالعات اعتياد