قائم مقام يا فرمانده لشكر؟
محمدجواد جواديحصار
دفتر رسول منتجبنيا، قائممقام پيشين حزب اعتماد ملي روز يكشنبه با انتشار بيانيهاي كه متن آن را در اختيار خبرگزاري تسنيم قرار داده بود نسبت به انتخاب «الياس حضرتي» به عنوان قائممقام جديد تشكيك وارد كرد. همچنين در اين بيانيه دفتر منتجبنيا گزارههايي در مورد مصاحبه روزنامه «اعتماد» با قائممقام جديد مطرح كرد كه در چند بند به آنها پاسخ ميدهم:
«البته آغاز اختلافات در حزب اعتماد ملي، بازگشت يكي از اعضاي از خارج كشور و آزادي دو تن از اعضاي شورا از زندان بود كه بسيار جاي تامل و تاسف است.» كسي كه اتهامي را در مورد فردي مطرح ميكند و كل نيروهاي حزب را مخاطب قرار ميدهد بايد آنقدر شهامت داشتهباشد كه با ذكر نام صحبت كند. مراد از اين گفته كه با بازگشت فردي كه خارج از كشور بوده اختلافات آغاز شد، آقاي گراميمقدم است كه هند بود و بعد به ايران بازگشت. اختلافات در حزب نه از زمان بازگشت گراميمقدم به ايران بلكه درست از زماني آغاز شد كه آقاي منتجبنيا به همراه 8 حزب ديگر بيانيهاي عليه آقاي خاتمي و شوراي سياستگذاري اصلاحطلبان امضا كردند. بعد از اين اتفاق آقاي گراميمقدم اعتراض كرد كه بدون مصوبه شوراي مركزي حق چنين كاري وجود ندارد اما آقاي منتجبنيا در دفاع از خود تاكيد داشت كه من قائممقام هستم و تصميم ميگيرم. عده زيادي هم تلاش كردند ايشان را مجاب كنند تا به رفتار حزبي و جمعي تن دهد، متاسفانه ايشان قانع نشد. بنده شخصا در اين راستا تلاش بسيار زيادي كردم. عدهاي از دوستان در حزب را مجاب كردم كه وارد گفتوگو و تعامل با ايشان شويم. من همراه با دوستان ديگر همچون آقايان حضرتي، اميني، افشاني، ابوالحسني و... با آقاي منتجبنيا صحبت كرديم و از ايشان خواستيم دست از تكروي بردارد. متاسفانه آقاي منتجبنيا همراهي نكرد و ادعاهايي داشت كه قابل اثبات نبود. تصور ايشان از حزب هم اين بود كه ايشان به عنوان فرمانده لشكر دستور دهد و باقي اعضا به عنوان سربازان لشكر از او حمايت كنند گويي هيچ دركي از كار حزبي ندارند. اختلافات زماني از سوي آقاي منتجبنيا دامنزده شد كه شوراي مركزي حزب اعتمادملي شورايي را براي تعامل با گروهها و احزاب ديگر انتخاب كرد. در شوراي مركزي مصوب شد قبل از انتخابات (دوره قبل) كميتهاي تحت عنوان «كميته تعامل» تشكيل شود و در راس اين كميته هم آقاي منتجبنيا را قرار دادند تا به عنوان رييس كميته و همراه با 6 نفر ديگر با احزاب، شوراي هماهنگي و شوراي مشورتي، شوراي عالي سياستگذاري و... وارد تعامل شوند. ايشان يك جلسه برگزار كردند و پس از آن جلسات متوقف شد و تا جايي پيش رفت كه به ديگران نيز تاكيد ميكرد حق حضور و برگزاري اين جلسات را ندارند. ايشان حتي نفس كميته تعامل را زير سوال بردهبود. جالب اينجا است كه اختيارات شوراي مركزي را در خود خلاصه كرده بود. اين جلسات را هم تق و لق گذاشت و ميگفت شما براي ديگران خوش خدمتي ميكنيد.
«اين سخن كه منشأ اختلافات در حزب اعتماد ملي عضويت در شوراي عالي سياستگذاري بود نيز دروغ محض است چون در شوراي مركزي مصوب شد با آن شورا و شوراي هماهنگي اصلاحات تعامل شود اما با حفظ هويت حزبي. متاسفانه با وجود حضور قائممقام محترم حزب و دو تن ديگر در آن شوراي عالي بهدليل خودباختگي و مقهور شدن تعداد 5ــ4 نفر عضو شوراي مركزي در برابر شخصيتها و احزاب ديگر و تاكيد اكثريت شورا بر حفظ استقلال حزب، اين اختلاف شدت گرفت.» شوراي مركزي مصوبهاي براي تشكيل كميته تعامل داشت تا در اين راستا حزب با ساير احزاب و گروهها و البته با حفظ استقلال وارد تعامل شود. ايشان وارد تعامل كه نشد هيچ در دوره قبلتر كه آقاي منتجبنيا نماينده تامالاختيار حزب در شوراي عالي سياستگذاري و شوراي هماهنگي بود حزب هيچ دستاوردي نداشت و حتي يك نيروي حزبي ما وارد فهرستهاي انتخاباتي نشد. ايشان اعليحضرتي تصور ميكنند بايد در جلسات شوراي هماهنگي و سياستگذاري بنشينند و ديگران از ايشان بپرسند ما چكار كنيم. اجازه ميدهيد حركت كنيم يا نكنيم. اين طور كه كاري پيش نميرود. بالاخره در همين دوره اخير آقايان گراميمقدم و حق شناس از طرف اعتمادملي در شورايسياستگذاري بودهاند و بيشترين تاثير را داشتهاند. من از طرف حزب در جلسات شوراي هماهنگي شركت ميكردم و مواضع حزب را هم محكم و مستدل بيان و استقلال حزب را هم حفظ ميكردم. آقاي منتجبنيا دچار بدبيني مفرط يا ذهنيت متوهمانهاي شده است كه تصور ميكند هركس به ايشان خدمت نكرد، مزدور است. حرفهاي منتجبنيا مصداق عيني و بيروني ندارد اتفاقا اگر اعتمادملي مقهور ديگران بود چطور توانست در فهرست شوراي شهر نيرو و در مجلس نماينده داشتهباشد. ايشان تصور ديگري دارد و عدهاي هم دور و بر ايشان هستند كه تا نوك بينيشان را ميبينند و مشاركتهاي سياسي و اجتماعي براي آنها مهم نيست. فكر ميكنند اعتماد ملي جايي است كه آنجا پستها را تقسيم كنند و تصوري از اين ندارند كه بايد با ديگران تعامل كرد و آنها را به رسميت شناخت. ميخواهند همه كرسيها براي آنها باشد كه اين مفهوم كار سياسي نيست.
«در جلسه مزبور از تعداد 61 نفر اعضاي اصلي و عليالبدل شوراي مركزي زمان رايگيري فقط تعداد 25 نفر صاحب راي حضور داشتند كه جلسه رسمي نبوده و مصوب آن فاقد اعتبار است، ضمن آنكه بهدلايل متعدد آن جلسه غيرقانوني و كودتاگونه بوده و نميتوان آن را جلسه حزبي نام گذاشت و لذا 36 نفر از اعضاء اكثرا تعمدا شركت نكردند چون آن را غيرقانوني ميدانستند. » آنقدر اين بيانيه داراي تناقض است كه آقاي منتجبنيا مدعي شده اين نامه را ننوشته و دفتر ايشان بيانيه را تدوين و منتشر كرده است كه اگر واقعيت دارد بايد بيانيه را تكذيب كند. اما در مورد تشكيكي كه به رايگيري وارد ميكنند بايد توضيح بدهم جلسه شوراي مركزي روز پانزدهم از دو هفته پيش اعلام شده بود. هفته گذشته هم آقاي منتجبنيا و دوستانشان با اعضا تماس ميگرفتند و ميخواستند در اين جلسه شركت نكنند. كساني كه در جلسه شركت كردند افرادي بودند كه ميدانستند چه ميكنند و به رغم تمام تهديدها در جلسه حضور يافتند تا حزب را از بنبست خارج كنند. 33 نفر در جلسه شركت كردند و از اين 33 نفر 2 نفر بعد از لحظه رايگيري وارد شدند كه حتي راي اين دو نفر پذيرفته نشد چون رايگيري شروع شدهبود. يك نفر هم در زمان شمارش آرا رسيد كه برگه راي را از او تحويل نگرفتند. از 33 نفر حاضر در جلسه هم 30 نفر به آقاي حضرتي راي دادند. كل اعضاي شوراي مركزي 55 نفر است كه چند نفر از اين 55 نفر هم حضور ندارند. براي مثال آقاي كروبي كه حصر هستند. آقاي نوري شاهرودي سفير ايران است و شرايطي براي حضور ندارد. وزير ورزش كه از حزب ما رفتند و نيستند. دو نفر فوتي داشتيم كه از 55 نفر كم ميشوند. فرض را بر اين بگيريم كه به جاي اين افراد اعضاي عليالبدل شركت كنند در كل رقم دقيق اعضاي شوراي مركزي 55 نفر است. شوراي مركزي با نصف به علاوه يك رسميت مييابد كه جلسه روز پانزدهم هم رسميت داشت و 33 نفر حضور داشتند.
آقاي منتجبنيا ميگويد 25 نفر در جلسه شركت كردند و مصداق و مثالشان اين است كه چرا آقاي فلاني كه از حزب استعفا داده و به عضويت حزب ديگري درآمده، حضور داشته و راي داده است. چرا آقاي منتجبنيا در كنگره قبلي افرادي اينچنيني را در ليست خود قرار دادهبود و حالا معترض حضورشان است؟ چطور وقتي قرار است رايشان را به حساب شما بريزند هم عضو حزب هستند و ميتوانند كانديداي شوراي مركزي باشند اما اگر مقابل منتجبنيا قرار بگيرند حق راي ندارند؟
«همه حضار كنگره شاهد بودند كه جنابعالي و چند تن از آن حلقه خاص تاكيد بر ممانعت از رايگيري براي شوراي مركزي بين نامزدهاي عضويت در شورا داشته و در ميان حدود 2000 نفر اكثرا غيرحزبي براي ابقاي شوراي مركزي يازدهساله با قيام و قعود رايگيري باطل و غيرقانوني بلكه مسخرهآميز كرديد كه مورد اعتراض اعضاي رسمي حزب واقع شد و دوستان شما با توسل به فحاشي، هتاكي و حتي ضربوجرح خواستند به مقصود خود برسند كه موفق نشدند و شكست مفتضحانهاي خوردند و هماكنون تاييد يا ابطال اصل كنگره در كميسيون ماده 10 احزاب مورد ترديد است و در هر حال بايد كنگره قانوني ديگر تشكيل شود و در آن، افراد شايسته براي عضويت شوراي مركزي انتخاب شوند.» آقاي منتجبنيا معتقد است حزب يا بايد مطابق ميل ايشان بچرخد يا بايد تعطيل شود. ايشان اول بايد همان نامهاي كه مدعي است براي برگزاري كنگره به وزارت كشور نوشته است را رسانهاي كند. ضمن اينكه برگزاري كنگره هم بايد در روزنامههاي كثيرالانتشار اطلاعرساني ميشد. همان را به مردم نشان دهد تا مشخص شود راست و دروغ كدام است. اين طيف اصلا در پي برگزاري كنگره نبودند. ميخواستند حزب را تعطيل كنند. ما كنگره برگزار كرديم و آنها سوار موج شدند و عدهاي را هم دور خودشان جمع كردند تا شلوغ كنند. هر چه ما ميگفتيم آرام باشيد تا گفتوگو كنيم رعايت نميكردند. همين آقاي بيگدلي كه الان بيش از همه مدعي است بيشترين شلوغي را در كنگره به راه انداخت. اگر واقعا بحث بر سر اين است كه اين طيف در كنگره راي دارد چرا با وجود همه تلاشها براي منع كردن اعضا براي شركت در جلسه روز پانزدهم اعضا باز هم شركت كردند؟ همين مشخص ميكند كه اين طيف مقبوليتي ندارد. حالا هم، چون ميدانند در شوراي مركزي راي اكثريت را ندارند اين بحثها را به راه مياندازند چرا كه به غوغاسالاري معتقدند. بايد منتظر بود و ديد كه دوشنبه چه كساني در جلسه آقاي منتجب نيا شركت ميكنند.
«هر استعفايي از نامبرده بهدنبال يكي از چهار كودتاي حزبي دوستان شما بوده است كه مكمل آنها در 15/4/97 صورت گرفت و در هر نوبت، دبيركل محترم با استعفاي ايشان مخالفت كرده است. » اين يك اتهام روشن و بهتان آشكار و قابل پيگرد قضايي است. اتهام كودتا و نفوذيگري و... كه در مورد اعضا مطرح كردهاند قابل پيگيري است اما دوستان نجابت ميكنند و چيزي نميگويند از همين رو ايشان تصور ميكند حرفهايشان درست است. اگر اين طور است پس حتما آقاي كروبي هم با كودتاچيان همراه است. آقاي منتجبنيا كه آنقدر سنگ آقاي كروبي را به سينه ميزند مگر در جريان نيست كه آقاي كروبي دو هفته قبل نامه نوشت و تمام اختيارات را به شوراي مركزي واگذار كرد. يكي از اختيارات دبيركل انتخابات قائم مقام است كه به شوراي مركزي تفويض شده است. ضمن اينكه آقاي كروبي در جريان كامل مسائل حزب قرار دارد. بعد از اينكه ايشان دو بار و سه بار حزب را به بنبست رساند آقاي كروبي شوراي اجرايي به رياست آقاي الياس حضرتي تشكيل داد. برخي همراهي نكردند. آقاي منتجبنيا هم به اين شورا نيامد و در جلسات شركت نكرد. در تمامي يك سال گذشته ايشان در هيچ جلسهاي شركت نكرده است. بنابر اساسنامه كسي كه بدون دليل در سه جلسه شوراي مركزي حضور نداشتهباشد اخراجي تلقي ميشود. آقاي كروبي نامهاي به شوراي مركزي نوشت كه با توجه به شرايط دبيركل و اينكه شوراي مركزي استعفاي ايشان را قبول نكرده همچنين با توجه به اختياراتي كه شوراي مركزي به دبيركل داده است همه اختيارات را به شوراي مركزي تفويض ميكند. گويي آقاي منتجبنيا فراموش كرده كه دبيركل را هم شوراي مركزي انتخاب ميكند و اختيارات دبيركل در واقع اختياراتي است كه شوراي مركزي به او داده است. شوراي مركزي حزب تصميم گرفته در غياب دبيركل، حزب را از بنبست خارج و فردي اجرايي را به عنوان قائممقام انتخاب كند. اين اختيار مسلم شوراي مركزي است كه ميتواند دبيركل و قائممقام را عزل كند.