• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4165 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۲۹ مرداد

ضيا دري؛ هدفمند و هنرمند

محمد‌علي ابطحي

اولين بار ضيا دري را در ستاد انتخاباتي آقاي كروبي ديدم. خيلي صادقانه براي فيلم انتخاباتي آقاي كروبي در تكاپو بود. نمي‌دانم يادتان هست يا نه؟ در انتخابات ۸۸ خيلي از چهره‌هاي سرشناس كشور در كمپ آقاي كروبي بودند. دوربيني در حياط كاشته بود كه وقتي افراد معروف به ستاد مي‌آيند از آنها مصاحبه بگيرند. وقتي من را نشاند پشت دوربين و حرف زديم دوستي شخصي‌مان شروع شد. از اتفاقات تلخ بعد انتخابات ۸۸ كه ياد كردن از آن موجب ملال است كه بگذريم در سال ۹۰ كه اولين رمان سياسي خود را به پايان برده بودم، با هم ديدار كرديم. براي مجوزي كه تا امروز صادر نشده هنوز نرفته بود. بعد از مدتي زنگ زد كه آن را خوانده و دوست دارد، گپ بزند. رفتم خانه‌اش. دختر و پسر و همسرش هم بودند. از كنايه‌هايي كه براي فيلم‌هايش مي‌شنيد گلايه مي‌كرد. اهدافش را از كيف انگليسي و كلاه پهلوي توضيح مي‌داد. اهداف ملي و فراجناحي براي ساخت اين فيلم‌ها تعريف كرده بود و دوست داشت آن اهداف ديده شود و با مترهاي له يا عليه حكومت آثارش اندازه‌گيري نشود. آن شب با هم خيلي حرف زديم. يكي از بحران‌هاي جدي جامعه ما قضاوت‌هاي صفروصدي است. از دوطرف ماجرا. اگر فيلم و سريالي مخالف منويات حكومت باشد، گروهي چنان به آن مي‌تازند كه تمام نكات هنري و فني و تاريخي و محتوايي آن ناديده گرفته شود و اگر برعكس، يك اثر هنري در راستاي اهداف حاكميت باشد، بي آنكه محتوا و هنر آن مورد دقت قرار گيرد، به آن حملات تندي آغاز مي‌شود كه نگو. سيد ضيا دري علاقه‌مند بود كه هم كيف انگليسي را بسازد و هم فيلم تبليغاتي آقاي كروبي را و مي‌دانست كه محتواي ضد انگليسي يك اجماع ملي است. بيشتر كه آشنا شديم و رفت و آمدمان زياد‌تر شد واقعا پي بردم اهداف بلندي در ساخت كارهايش بود. همان شب كه منزلش بوديم، اصرار داشت كه رمان مجوز نگرفته من، با حذفيات مختصري قابليت فيلم شدن دارد. مي‌گفت سرمايه‌اش را پيدا كنيم و يا علي بگوييم. چند بار هم تلفني پيگير بود. اين همه خوش‌بيني براي يك هنرمند كه معمولا بيشتر به بدبيني متمايل هستند، جالب بود. يك بار هم بعد از انتخابات دوم آقاي روحاني تلفن زد. به دفترم آمد. مفصل محتوا و اتفاقات جلسه‌اي را كه در آن اعلام شده بود او طرفدار قاليباف است، تعريف كرد. نمي‌دانم بعد درگذشتش مجاز به نقلش هستم يا نه. اما در فكر راهي بود كه آن كار جبران شود. آخرين باري كه ديدمش در جشن امضاي كتاب «ما باختيم» نوشته من بود. شيك و تميز و دستمال‌گردن بسته آمد به شهر كتاب الماس. كتاب‌هايم را برايش امضا كردم. رنگ رخساره‌اش حكايت از مريضي داشت. گفت مبتلا به مريضي‌اي شده است كه سخت است اما نااميد نبود. مريضي را قابل معالجه مي‌دانست.

آخرين باري هم كه صدايش را شنيدم، در فرودگاه تهران بود. به سمت شيراز مي‌رفت. مي‌گفت خانه‌اي در شيراز تهيه شده كه وي چند ماهي بتواند در آنجا باشد تا مراحل پيوند كبد انجام شود. قرار بود در اين ايام كه شيراز هست پيشش بروم و حرف بزنيم كه نشد. از صدا وسيما تشكر مي‌كرد كه براي اجاره خانه كمكش كرده‌اند. همه اينها بهانه‌اي بود كه از اين مرد هنرمند تاريخدان و پر‌دغدغه و ملي يادي كرده باشيم.

به خانواده‌اش و به جامعه فرهنگي كشور ضايعه رحلتش را تسليت مي‌گويم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون