خوانش سياسي يا تاريخي؟
در واقع اسناد پس از گذشت 30 سال تبديل به يك اثر تاريخي ميشود و از حوزه سياست بيرون ميآيد. ولي براي ما هماكنون حتي كوروش هم تاريخي نيست، بلكه سياسي است. همه اينها را گفتم تا بپردازم به نامهنگاريهاي اخير ميان آقاي حسين كروبي و فرزندان آقاي هاشميرفسنجاني. مطمئن هستم كه ميتوانيم در گذشته بگرديم و مواردي را له يا عليه اين و آن پيدا كنيم. ولي اين كار به چند دليل مفيد فايده نيست. هرچند اين نگاه بنده به معناي بيتوجهي به تاريخ نيست. اتفاقا تاريخ بسيار هم خواندني و آموزنده است؛ به شرطي كه تبديل به تاريخ شده باشد، نه آنكه همچنان در سياست مانده باشد. اين مثل تغيير انگور به شراب است كه از مرحلهاي به بعد تحولي كيفي در آن رخ ميدهد. تبديل سياست به تاريخ مساله مهمي است كه بايد در نظر بگيريم. ولي تا هنگامي كه در چارچوب سياست هستيم تاريخ جز ابزار سياسي چيزي نخواهد بود. در وضعيت سياسي، تاريخ درست خوانده نميشود. بلكه تاريخ در ذيل منافع سياسي و موقعيت روز بازخواني ميشود؛ به تعبير ديگر تاريخ دستكاري ميشود يا حداقل اينكه سوگيرانه بيان و تفسير ميشود و اين رفتار بيشترين لطمه را به فهم و درك تاريخي وارد ميكند. بنده البته مخالف اين نحوه خوانش گذشته نيستم ولي معتقدم دو نكته را بايد در نظر داشت؛ اولين نكته اينكه بايد بدانيم اين يك خوانش سياسي و نه تاريخي است و نخواهيم آنها را در چارچوب تاريخ عرضه كنيم و نكته دوم اين است كه چون سياسي است در اين صورت بايد منافع و ضرورتهاي اين خوانش را در هر مورد بيان كنيم؛ در حالي كه در مطالعه تاريخ چنين ضرورتي نيست، هر مطالعهاي تاريخي مفيد و ضروري است. از سوي ديگر گمان نكنيم كه سياست را بدون سوگيري ميتوان گفت يا شنيد. اگر امروز محققي پيدا شود كه درباره كوروش يا هخامنشيان يا صفويه يا پهلوي مطالعهاي عميق ارايه دهد چون آن تاريخ در حال حاضر تبديل به سياست شده طرفداران يا مخالفان پيشاپيش آن را رد يا تاييد ميكنند. به علاوه اين نوع نگاه به گذشته نهتنها ما را از نگاه به آينده بازميدارد، بلكه مُخِلّ سياست روز نيز هست. يكي از علل بياعتباري تاريخي در ايران همين سوگيري سياسي نسبت به آن است كه تاريخ را از وجه علمي و به نسبت بيطرفانهاش دور كرده است؛ از اين رو پيشنهاد ميكنم كه نه فقط ميان اين دو خانواده بلكه سايرين نيز اجازه دهند داوريهاي تاريخي به آيندهاي موكول شود كه اثرگذاري سياسي آنها در معادلات روز به حداقل برسد. هر چند اين نافي انتشار اسناد متقن و نه فقط خاطرات نيست.