شما كه بنويسيد جهان جاي زيباتري ميشود
اسدالله امرايي
«تا زماني كه امكاني وجود دارد، آدم بايد دست به هر تلاشي بزند اما موقعي كه ديگر كاري از دستش ساخته نيست بايد همه چيز را فراموش كند.» اريش ماريا رمارك(زاده ۲۲ ژوئن ۱۸۹۸- درگذشته ۲۵ سپتامبر ۱۹۷۰) نويسنده مشهور آلماني بود كه عمده شهرتش را مديون رمان ضد جنگ «در جبهه غرب خبري نيست» ميشناسند. رمارك بين سالهاي ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۹ خانهاي در سوييس بنا كرد و بر آن بود كه حتي موقتي در آن زندگي كند لكن رژيم نازي كتابهاي او را در آلمان توقيف و تابعيت او را لغو كرد. ژان به هيچ چيز فكر نكن، سوال هم نكن. چراغهاي كوچه و هزاران تابلوي تبليغاتي درخشان را ميبيني؟ ما در قرني رو به زوال زندگي ميكنيم، حال آنكه نبض زندگي در رگهاي شهر ميتپد. همه چيز از ما گرفته شده است و جز قلبهامان برايمان چيزي باقي نمانده. من توي ماه گم شده بودم و به طرف تو برگشتم، چون تو زندگي هستي. چيز ديگري نپرس، گيسوانت هزاران پرسش در خود نهفته دارد. ما شب را پيش رو داريم، چند ساعت... ابديت را تا موقعي كه صبح بيايد شيشههاي پنجرهمان را بلرزاند... اصل اين است كه آدمها به يكديگر عشق بورزند. دلانگيزترين و در عين حال معموليترين چيزهاي اين دنيا، آن چيزي است كه من وقتي كه شب همچون بوتهاي غرق در گل ناگهان فرود آمده و باد از رايحه توتفرنگي عجين شده، احساس كردهام. بدون عشق، آدم مردهاي است كه به مرخصي آمده، كاغذي با چند تاريخ و يك اسم... «از عشق با من حرف بزن» عنوان كتابي است از اريش ماريا رمارك كه با ترجمه خوب و خواندني پرويز شهدي در انتشارات بهسخن منتشر شده است. از اريش ماريا رمارك، كتابهاي در غرب خبري نيست در انتشارات اميركبير، ناهيد و صداي معاصر منتشر شده. ترجمه ديگري از اين كتاب هم با عنوان در جبهه غرب خبري نيست به قلم رضا جولايي در نشر جويا منتشر شده بود. رمارك در سال 1962 در مصاحبهاي گفته بود:«من مجبور شدم آلمان را ترك كنم، دولت آلمان تابعيت مرا لغو كرد. زندگيام در خطر بود. من نه يهودي بودم نه كمونيست. هماني بودم كه امروز هم هستم، يك صلحطلب فعال.» خانواده رمارك در اصل فرانسوياني بودند كه بعد از انقلاب كبير فرانسه به آلمان فرار كردند. اريش پس از جنگ اول جهاني نام مادر خود را جايگزين اسم وسط خود كرد و به اين ترتيب اريش پل رمارك به اريش ماريا رمارك تبديل شد. اين رمان پيشتر با عنوان طاق نصرت در انتشارات دشتستان منتشر شده بود.