ريورپلاته قهرمان ليبرتادورس شد
بوينسآيرس در تسخير ثروتمندان
علي ولياللهي
تصور كنيد هوادار بوكاجونيورز هستيد. در فينال كوپاليبرتادورس، در بازي قرن، در مواجهه با بزرگترين دشمن فوتباليتان. شما موفق شدهايد خودتان را از آرژانتين به پايتخت اسپانيا برسانيد و به هر زحمتي شده يك صندلي در ورزشگاه پنجستاره و گرانقيمت سانتياگوبرنابئو رزرو كنيد براي اينكه بتوانيد شاهد قهرماني تيمتان باشيد. سكه انداختن ابتداي بازي و جابهجايي بين نيمهها و البته توان مالي شما باعث شده كه در نيمه دوم وقتهاي اضافه پشت دروازه خودي نشسته باشيد. در آن پانزده دقيقه آخر بازي. ابتدا دقيقه 109 ضربه خوان فرناندو كوئنترو را ميبيند كه زوزهكشان و دور از دستان آندرادا راهي زير طاق دروازه ميشود. بعد وقتي تنها اميدتان به چند دقيقه آخر بازي است، دقيقه 120 و در حالي كه گلر تيمتان جلو كشيده تا روي يك ضربه كرنر بتواند گل تساوي را به ثمر برساند، ببينيد كه توپ از دست رفته و بازيكنان ريور از روبهرو به سمت دروازه خالي تيمتان نزديك ميشوند. آرزو ميكنيد كه مارتينز در اين 50، 60 متر مانده به دروازه خالي بخورد زمين، پايش پيچ بخورد، يك نفر از غيب برسد و جلويش را بگيرد. اما...
هيچكدام از اين اتفافات رخ نداد. بازيكن ريور به سمت دروازه خالي حركت كرد و آخرين اميدهاي آبي و زردپوشان را بر باد داد. تصور كنيد در آن لحظه طرفدار بوكا بوديد. در چند قدمي فاجعه، در آستانه فاجعه قرار داشتيد اما هيچ كاري از دستتان ساخته نبود. نميتوانستيد همين فاصله چند متري را بپريد تا روي چمن سبز برنابئو و بدويد و جلوي توپ را بگيريد. در حالي كه با تمام وجود ميخواستيد اين كار را انجام دهيد. فرصت كافي هم بود، اما توان نه. چند هزار نفر قطعا همين حس را داشتند در آن لحظات. عجب ناخودآگاه جمعي غريبي! اينكه خواستن حتي نزديك توانستن هم نيست. حس استيصالي كه طرفداران آبي و زرد در فينال كوپا و روي صحنه گل سوم داشتند واقعا وحشتناك است. حس عبور دشمن از دروازههاي بيدفاع شهر. حس اينكه ميداني مرگ در راه است و از آن گريزي نيست.
گل مارتينز در دقيقه 120 با همه گلها فرق داشت. بازي يكشنبه شب با همه فوتبالها فرق داشت. ديوانههاي فوتبال حضور داشتند در فينال معتبرترين جام باشگاهي قاره امريكاي جنوبي جلوي چشم بزرگترين ستارههاي فوتبال جهان و صد البته دربي هم بود؛ دربياي كه در نهايت با برتري 3 بر 1 ريورپلاته به اتمام رسيد و نتيجه كلي بازي شد 5 بر 3 به نفع ريور. در حالي كه در پايان نيمه اول اين طرفداران بوكاجونيورز بودند كه در حال روياپردازي با جام قهرماني بودند. بازيكنان ريورپلاته جام قهرماني را بالاي سر بردند تا خيابانهاي بوينسآيرس تا چند ساعت آيندهاش در تسخير هواداران سفيد و قرمز قرار بگيرد. در تسخير متمولان مركزنشين آرژانتين. گل مارتينز همان مجوز حضور طرفداران ريور در كف خيابانهاي شهر بود. حضور براي جشن و پايكوبي؛ جشني كه هيچ غيرخودي جرات نزديك شدن به آن و خراب كردنش را نداشت.
البته كه ماجراي پولدار بودن ريوريها و كارگري بودن بوكاييها خيلي سال پيش به اتمام رسيده. چطور ممكن است بوكاجونيورز با آن آرم نايك در گوشه و تبليغ Qatar air ways وسط پيراهنش بگويد تيم كارگري است. در اين سالها هر چقدر ريور هزينه خريد بازيكن كرده، بوكا هم كرده. دستمزد بازيكنان هيچ فرقي با هم ندارد و ماجراي فقير و غني بودن دو تيم الان تبديل به يك افسانه شده. با اين حال هنوز بخش مهمي از طرفداران بوكا را افراد قشر ضعيفتر آرژانتين تشكيل ميدهند؛ آنهايي كه يكشنبه شب شاهد فروريختن شهر بيدفاعشان مقابل پولدارها بودند. مثل جنگهاي قديم كه وقتي ارتش محافظ شهر شكست ميخورد، فاتحين با غرور و بدون مزاحمت از دروازههاي شهر عبور ميكردند و وارد ميشدند. به كرمان، به سبزوار، به آذربايجان، به تروا، به رم... بعد كشت و كشتار را شروع ميكردند. آنهايي هم كه در شهر باقي مانده بودند كاري از دستشان برنميآمد و با غرور لهشدهشان مجبور بودند براي رسيدن مرگ لحظهشماري كنند. با اينكه ميخواستند بروند جلوي دشمن را بگيرند، با تمام وجود هم ميخواستند، اما اين كار ممكن نبود. شهر سقوط كرده بود و همهچيز در خون و خاكستر مدفون ميشد. مثل دروازه بوكا در دقيقه 120.
ريورپلاته بعد از آن همه ماجراي عجيب و غريب و بحث و جدلهاي بيپايان بالاخره فينال قرن را برنده شد و جام قهرماني كوپا ليبرتادورس را بالاي سر برد. در مسابقهاي كه دروازهبان بوكا از دقيقه 115 به بعد جلو بازي ميكرد. مثل تيمهاي فوتسال كه وقتي يك گل عقب هستند و دقايق آخر بازي است، اصطلاحا power play ميكنند. همينقدر جنونآميز. جنگ كلاسيك بين داراها و ندارهاي پايتخت آرژانتين به نفع اغنيا به اتمام رسيد. با زخمي كه بر پيكر تماشاچيان پشت دروازه بوكا نشست؛ زخمي كه شايد هيچوقت التيام پيدا نكند. مثل زخمي كه مردمان شهرهاي ويرانشده قرنها قبل توسط دشمن برداشتهاند و هيچوقت التيام پيدا نميكند. زخم شكسته شدن غرور.