• ۱۴۰۳ شنبه ۲۲ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4291 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۴ بهمن

برخيز و اول بكش (133) فصل سيزدهم

مرگ در خمير دندان- تصفيه حساب با سلامه

نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف

يكبار ديگر موساد براي اجراي اين طرح پيچيده كه شخصا نمي‌توانست، انجام دهد خواستار همكاري نزديك با واحدهاي عمليات ويژه ‌اي‌دي‌اف شد. رينا در اكتبر سال 1978 وارد بيروت شد و خودش را به عنوان كارمند يك سازمان مردم‌نهاد (ان‌جي‌او) معرفي كرد كه خواهان ياري دادن به كودكان يتيم فلسطيني كه در اردوگاه پناهندگان تل زعتر هستند، است. او براي مدت دو ماه در بيروت بود و همراه با يك مامور عملياتي ديگر به‌طور مخفيانه شروع به جمع‌آوري اطلاعات درباره جابه‌جايي‌هاي سلامه كرد. در اوايل سال جديد ميلادي او يك آپارتمان فلت در طبقه هشتم يك برج در خيابان بكا كه بر آپارتمان سلامه اشراف داشت، اجاره كرد. در 16 ژانويه، دو مامور عملياتي ديگر به‌طور جداگانه وارد بيروت شدند، يك نفر با پاسپورت بريتانيايي و ديگري با يك پاسپورت كانادايي.

در 18 ژانويه، يك تيم سايرت متكال كه با خودشان يكصد كيلوگرم مواد منفجره پلاستيك و يك چاشني انفجار داشتند از مرز اردن رد و وارد وادي عربه در جنوب بحرالميت شدند. در طرف ديگر مرز، يك عامل واحد 504 منتظر بود . او مواد منفجره را در خودروي خود گذاشت و به سمت بيروت حركت كرد. او در 19 ژانويه در يك پاركينگ زيرزميني با دو مامور عملياتي ديگر ملاقات كرد و كلمه عبور را كه دو لغت انگليسي بود، گفت و آنها در پاسخ دو واژه از پيش تعيين شده دادند. اين مامور سپس به آنها مواد منفجره و چاشني انفجار را داد و خداحافظي كرد و رفت. وظيفه او در عمليات تمام شده بود. ماموران عملياتي بمب را در صندوق عقب اتومبيلي كه از دو روز قبل اجاره كرده بودند، گذاشتند و چاشني انفجار را تنظيم و خودرو را در پايين خيابان بلوك آپارتمان سلامه پارك كردند. حراري شخصا به بيروت رفت تا در حد اعلي بر عمليات «ماوير» نظارت كند. او نمي‌توانست شكست ديگري مانند ليلهامر را ببيند. گذاشتن خودرو پر از بمب آن هم در يك خيابان شلوغ و براي زمان طولاني يك مساله بود. اين امر مي‌توانست سوءظن مامور پاركينگ را برانگيزد. راه‌حل اين شد: «در زماني كه مطمئن هستيم سلامه عبور نمي‌كند، خودرو را عوض مي‌كنيم. آن هم براي اينكه مطمئن شويم نقطه پاركينگي كه محلش در عمليات مهم است از دست نمي‌رود.» در 21 ژانويه سال 1979، حراري با اطمينان از اينكه به اندازه نياز ماموران عملياتي در ميدان هستند، رينا و دو مرد را ترك كرد و رفت.

روز بعد، كمي پس از ساعت 3 بعدازظهر، سلامه ناهارش را با همسرش تمام و خانه را ترك كرد. سلامه سوار شورولتش شد و در ساعت 3: 23 دقيقه به سمت دفتر «فورس 17» حركت كرد، در حالي كه محافظانش در خودروي لندروور جلويي و تويوتا پشت سرش بودند. او تقريبا 60 پا حركت كرده بود كه شورولتش درست همسطح با خودرو پر از بمب شد، رينا در اين لحظه دكمه را فشار داد . يك انفجار بزرگ بيروت را تكان داد و شورولت مثل توپي از آتش شد. يكي از مردان عملياتي كه از دور شاهد اين حادثه بود بعدا به دوستانش گفت كه سلامه در حالي كه لباس‌هايش آتش گرفته بود از خودرو بيرون آمد و روي زمين افتاد. اين مامور عملياتي زير لب مي‌غريد: «بمير، بمير!» ابوداوود (محمد عده)، فرمانده عمليات مونيخ سپتامبرسياه كه بر حسب تصادف از آنجا رد مي‌شد، دويد و سعي كرد تا به او كمك كند. او يك تركش فلزي بزرگ در جمجمه سلامه ديد. سلامه را به سرعت به بيمارستان دانشگاه امريكايي‌ها رساندند در آنجا او روي تخت جراحي جان سپرد. هشت نفر ديگر در اين انفجار كشته شدند: راننده سلامه و دو محافظ، سه شهروند لبناني، يك آلماني و يك بريتانيايي. حراري اذعان كرد كه يك عملياتي مانند اين با انفجار بزرگ در يك ناحيه‌اي با رفت و آمد زياد هرگز در يك كشور غير عربي تاييد نمي‌شد. رينا و دو مامور عملياتي در ساحلي نزديك جونيه، شمال بيروت، منتظر يك قايقي بودند تا فلوتيلا 13 آنها را در حوالي نيمه شب بردارند. يك فرمانده جوان نيروي دريايي رينا را سوار قايق كرد. نام اين مرد كه اين ماموريت يكي از ماموريت‌هاي اوليه‌اش بود، هاليدي بود كه روزي سرپرست قيصريه مي‌شد. اين تيم در نيمه دريا سوار قايق تندروي نيروي دريايي شدند و چند ساعت بعد در حيفا بودند. كشته شدن سلامه ضربه بزرگي به ساف بود. عرفات چند ساعت بعد از انفجار در يك مصاحبه تلويزيوني با اندوه بزرگي اظهار داشت: «من به آنها هشدار داده بودم . من به برادرانم هشدار داده بودم كه مراقب باشيد. موساد به ما ضربه مي‌زند. يكي پس از ديگري. فرمانده به فرمانده.» عرفات در تشييع جنازه بزرگ سلامه، حسن، فرزند او را كه نام پدربزرگش، فرمانده فلسطيني در جنگ سال 1948 را داشت روي زانوانش نشانده بود، در حالي كه يك كلاشينكوف 47 - KA در دست داشت؛ درست مثل 25 سال پيش كه او خود علي را در مراسم يادبود پدرش گرفته بود. فرانك آندرسون، سرپرست ايستگاه سيا در بيروت يك نامه احساسي به حسن نوشت: «من هم زماني پدرم را از دست دادم كه در سن تو بودم. امروز دوستي را از دست دادم كه بيش از هر انسان ديگري براي او احترام قائل بودم. من قول مي‌دهم ياد پدرت را زنده نگه دارم و آماده‌ام كه در كنار دوستانت باشم.» اسراييل حسابش را با علي سلامه تصفيه كرد اما اين منجر به آن نشد كه رابطه ايالات متحده و ساف قطع بشود. رابرت آمز با مرگ دوستش خيلي غمگين شد و خيلي سعي كرد تا با فرد ديگري، هاني الحسن كه ساف او را جايگزين سلامه كرده بود، ارتباط برقرار كند. او بعدا در فرمول طرح ريگان كه در واقع اولين شناسايي رسمي حق فلسطيني‌ها براي تاسيس دولت‌شان بود، نقش كليدي را ايفا كرد.

پايان فصل سيزدهم

توضيح: استفاده از واژه تروريست‌هاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است،
نه اعتقاد مترجم و روزنامه.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون