• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4291 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۴ بهمن

کتاب مستطاب حسین کرد شبستری/ 3

ابوتراب جلی

اشاره: «کتاب مستطاب حسین کرد شبستری»، از یادگاران زنده‌یاد استاد «ابوتراب جلی» است که چند دهه پیش با اسم مستعار «فلانی» و در قالب پاورقی، در نشریه فکاهی «توفیق» منتشر می‌شد. هر هفته، طنز منظوم و شیرین جناب جلی را در ستون «طنز مستطاب» بخوانید.

 

آنچه گذشت:

قسمت سوم

رفتن غضنفر به خانه مرشد خراساني و بردن حسين را و سر کتاب باز کردن و باقي داستان:

غضنفر کودک خود را بغل کرد

نگاهي با پسر رد و بدل کرد

نگاهي با همان چشم سياهش

هزاران نکته، پنهان در نگاهش

...

غضنفر جانب مرشد روان شد

رسيد آنجا و بي تاب و توان شد

دلش در گير و دار بيم و امّيد

نشسته روي مسند، مرشدي ديد

 

ادامه ماجرا:

رُخش نوراني و ريشش حنايي

زبانش آلت مشکل‌گشايي

در انگشتش جهان را چون نگين داشت

علوم اولين و آخرين داشت

دعا مي‌خواند و جن احضار مي‌کرد

علاج قطعي بيمار مي‌کرد

کسي که از پري انديشه مي‌کرد

پري را بهر او در شيشه مي‌کرد

يکي طاس مسين پر آب کردي

نهان در زير آب، اسباب کردي

رساندي از ميان آب شيرين

به گوش مردم، آواز شياطين

که مي‌گفتند: «آقا، توبه کرديم

که ديگر گرد بدجنسي نگرديم»

خلاصه، حضرتِ آقا چنين بود

ز کف‌بيني گذشته، شانه‌بين بود

غضنفر بوسه‌اي بر دست او داد

پس آن‌گه لب به عجز و لابه بگشاد...

 

قسمت چهارم:

... که اي جان و تنم قربان جانت

«فداي کاکل بي استخوانت»

بيا بهر خدا بنما ثوابي

براي بنده بگشا سرکتابي

دعايي خواند و آنگه رمل انداخت

به استخراج حکم رمل پرداخت

بگفت: آري، دلالت مي‌کند رمل

که اندر برج حمل افتاده اين حمل!

به بازوي چپش باشد يکي خال

که آن باشد نشان بخت و اقبال

شود اين طفل در ايام مشهور

به قزوين و صفاهان و نشابور

فرنگستان و هند و چين و ماچين

حجاز و نجد و عمان و فلسطين

حريف او اگر خود پور زال است

به گاه رزم، همچون پيرزال است

ببندد پردلان را دست از پشت

بخواباند دليران را به يک مشت

همي بينم ز روي هوشمندي

به روي او نشان سربلندي

ز پررويي به روي او نشان‌هاست

دليل قدر و جاه او همان‌هاست

در اين دور و زمان، هرکس که پرروست

فلک افساردار مرکب اوست

تو در علم عمل بحرالعلومي

اگر کم‌رو شوي مشدي غلومي

گر بي‌عقل و بي‌علم و سوادي

برو تحصيل «رو» کن؛ اوستادي

که يک جو «رو» ز صد خرمن طلا به

خر پرزور زاسبِ باحيا به

اگر طاووس گلزار بهشتي

مشو کم‌رو که بدترکيب و زشتي

کليد گنج دولت،‌ «رو» بوَد «رو»

دليل راه عزت، «رو» بوَد «رو»

عزيزان، قدر روي خود بدانيد!

به دست آريد «رو» تا درنمانيد

بپرهيزيد از حجب و خجالت

خجالت مي‌دهد تغيير حالت

«اگر خود هفت سبع از بر بخواني»

در آن حالت، «الف- ب- ت» نداني

ادامه دارد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون