• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4300 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۱۵ بهمن

تاملي بر نمايشنامه‌نويسي در زمانه ما

اكنون‌زدگي و راديكاليسم شخصي

محمدحسن خدايي

 

 

به شكل تاريخي مي‌توان سير نمايشنامه‌نويسي اين سال‌ها را در نسبت با فضاي سياسي سنجيد. همه‌چيز البته از گشايش سياسي دوم خرداد آغاز نشد اما كيست كه انكار كند اين رخداد سياسي چه نسبت معنادار و پر بركتي داشت با پديده اجتماعي تئاتر. سالن‌ها كه رونق گرفت، نمايشنامه‌نويسان و البته مترجمان وارد عرصه شدند و با تاليف و ترجمه نمايشنامه‌هاي تازه، تلاش كردند به اين نياز استراتژيك پاسخ دهند. همچنين ترجمه متوني در رابطه با مطالعات اجرا، به مثابه نقشه راهي عمل كرد تا به ميانجي فرم‌هاي تازه، معناهاي بديع خلق شود. از پس اين ديالكتيك فرم و محتوا، «چگونه گفتن» انضمام استراتژيك «چه گفتن» شد. حال شورمندانه مي‌شد به سراغ متون فراموش شده رفت و بار ديگر با فرمي تازه، آنان را خطاب كرد. تئاتر در تمناي تعين بخشيدن به زمانه‌اي بود كه پيش از آن چندان امكان صورتبندي‌اش فراهم نشده بود. گشايش‌هاي اوليه در نهايت با به محاق رفتن سياست، به محافظه‌كاري و روزمرّگي بدل شد. دوران اصلاحات كه به پايان رسيد، به تدريج حمايت مالي از گروه‌ها كم شد و در عوض نظارت‌ها قوت گرفت. وضعيت تازه همزمان شد با تاسيس سالن‌هاي خصوصي و صد البته امكان توليد تئاترهاي بيشتر. انتخاب متون نمايشي اهميت يافت و پرسش از نسبت نمايشنامه‌ها با جامعه. سياست فرهنگي دهه هشتاد، نظارت بيشتري را اعمال كرد. خطوط قرمز افزون شد و اهالي تئاتر دست به عصاتر. حال نمايشنامه‌هايي نوشته مي‌شد كه گرفتار نظام زيباشناسي دولت مهرورز نشود. فرآيندي كه در نهايت، به متوني منجر شد كه اتصال چنداني با امر تاريخي نداشتند و بي‌تفاوت به سياست بودند. اوج سياست‌زدگي و سياست‌زدايي، در بيان چند تكه كلام از رييس‌جمهور وقت يا تقليد ژست‌هاي شناخته‌شده‌اش مشاهده مي‌شد. همان «بگم! بگم!»ها و پچپچه‌هاي تماشاگران و لابد خنده‌هاشان. دوراني از بي‌مساله‌ شدن نمايشنامه‌ها و در نهايت سياست‌‌زدايي. حال كه از آن دوران پر فراز و نشيب فاصله گرفته‌ايم و گويا اعتدال‌گرايي روح زمانه است، وضعيت اينجا و اكنون ما چگونه است؟ آيا با جرياني پويا طرف هستيم كه نسبت خود را با جامعه برقرار مي‌كند يا با خيل نويسندگاني مواجهيم كه محافظه‌كارانه، منقاد دستورالعمل‌ها و چارچوب‌ها، رابطه ارگانيكي با واقعيت‌هاي جامعه‌ ندارند؟ فردريك جميسون در كتاب «پسامدرنيسم يا منطق فرهنگي سرمايه‌داري متاخر» در قبال «فيليپ كي‌ديك» اشاره مي‌كند كه چگونه رمان اين نويسنده، نه بر اساس واقعيت موجود يا واقعيت‌هاي تاريخي، بلكه از كليشه‌ها و ايده‌هايي در باب واقعيات موجود و واقعيت‌هاي تاريخي تشكيل شده بود. رمان فيليپ كي‌ديك، دهه پنجاه ميلادي در امريكا را روايت مي‌كند. دوران آيزنهاور و سرخوشي‌هايش. گويي جريان نمايشنامه‌نويسي ما هم اغلب نه بر اساس واقعيت‌ها، كه بيشتر متكي به كليشه‌هايي در باب واقعيت جامعه است. در تفوق منطق سرمايه بر تئاتر، در اتميزه شدن بيش از پيش آدم‌ها، نوشتن از خود و تاريخ شخصي، اهميت مي‌يابد. اين روزها اجراهايي ديده مي‌شود كه مساله‌اي ندارند الا بازنمايي جهاني به‌شدت ايزوله، شخصي و بي‌تاريخ. چسبندگي عجيب به زمان حاضر و ساختن يك جهان منزوي و گاه به‌شدت راديكال و اغلب ملال‌آور. مملو از مواد مخدر و خوشباشي نيهيليستي. روي ديگر بازنمايي وقاحت‌آميز فقر و نمايش آن با يك رئاليسم كاذب.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون