نقش تئاتر خصوصي در وضعيت نمايشنامهنويسي امروز
تئاتر رئاليستي ايران بيهويت شده است
سيدحسين رسولي
تعاريف بسيار زيادي براي رئاليسم داده شده است. رئاليسم با مساله انسان در زندگي روزمره كار دارد. واقعگرايي يا رئاليسم بر تفسير همهجانبه زندگي اجتماعي و تجسم دقيق سيماي زمانه تاكيد ميكند. اغلب نويسندگان رئاليسم دغدغه عدالت اجتماعي دارند و از شكافهاي طبقاتي مينويسند. آنها شخصيتهايي را انتخاب ميكنند كه ملموس هستند و معمولا از طبقات پايين يا به قول معروف «جنوب شهري» هستند. نويسندگان رئاليسم مردم را دقيقا همانگونه كه هستند بازنمايي ميكنند. بسياري از كارگردانان رئاليستي به «ديوار چهارم» در تئاتر اهميت دادند. عكسهايي كه از اجراهاي «در اعماق» به نويسندگي «ماكسيم گوركي» و «باغ آلبالو» به قلم «آنتوان چخوف» در دسترس است به خوبي شيوه اجرايي رئاليستي را نشان ميدهد. نويسندهاي مانند «اميل زولا» به تئاتر روزگار خود ميتازد و كلام آن را مغلق و غيرواقعي ميداند. او از احساساتگرايي و آثار رمانتيك پرهيز ميكند و پيشنهاد ميدهد تا نويسندگان دست به پژوهش علمي درباره دنياي واقعي بزنند. دو دانشمند روي زولا تاثير بزرگي گذاشتند؛ «كارل ماركس» و «چارلز داروين.» اين نظريه به تئاتر و ادبيات ناتوراليستي انجاميد كه بهشدت علمي هم بود. «آنتوان چخوف» را هم استاد خلق زندگي روزمره ميدانند. او انسانها را صرفا آنگونه كه در زندگي ديده بود، به نمايش ميگذاشت. شايد بايد شعار هزاران كار پيشپاافتاده كه به زندگي شور و هيجان ميدهد، به عنوان شعار رئاليسم انتخاب شود. نبايد فراموش كنيم كه انقلاب صنعتي، شكلگيري محلههاي بهشدت فقير و انديشههاي عدالتطلبانه قرن نوزدهم تاثير بسيار زيادي بر هنر رئاليستي گذاشت. به نمايشنامههاي «هنريك ايبسن» نگاه كنيد. او از مسائل بهشدت جدي در زندگي روزمره خود ميگويد. «گئورگ لوكاچ» به مسائل اجتماعي و تاريخي زندگي جنوبشهريهاي رنجبر علاقه داشت؛ پس او سراغ «رمان تاريخي» رفت. نوشتن اين شكل از رمان احتياج به مطالعه و دانش گسترده دارد. او مينويسد: «فقط رمان تاريخي است كه ميتواند، توتاليتر بودن تاريخ را نشان دهد.» رمان تاريخي هم در اوايل قرن 19 توسط «والتر اسكات» به وجود آمد. اين نوع از تفكر با كليد واژه «انسانگرايي آزاديخواهانه» پيش ميرود. مثلا به رمانهاي «رومن رولان» نگاه كنيد. با توضيحاتي كه ارايه شد به خوبي مشخص ميشود چرا كارگردانان و نويسندگان معاصر ايراني از رئاليسم گريزان هستند. اين تفكر با دغدغههاي جدي همراه است. اين انديشه به مطالعه گسترده و زمانبر نياز دارد. كارگردان بايد درد جامعه خود را درك كند، ولي متاسفانه اكثر تئاترهاي خصوصي براي طبقهاي نوكيسه و اشرافي روي صحنه ميروند، بنابراين بليتهاي گراني هم دارند. نظريهپردازان رئاليسم با نويسندگان آوانگارد مشكل دارند. اين قشر از هنرمندان به سوي جامعهاي خيالي و مفاهيم تو خالي ميروند كه به جامعه توجهي ندارد. با اين حال جالب است كه لوكاچ، «برتولت برشت» را بزرگترين نمايشنامهنويس قرن بيستم ميداند. او بهشدت مخالف نويسندگان آوانگاردي مانند «جيمز جويس» و «دوس پاسوس» بود. تئاترهاي رئاليستي ايران شعاري هستند. آنها ادا
در ميآورند، مانند «شبه هنرمندان» بورژوايي كه عينك گرد ميزنند و سبيل خاصي هم ميگذارند تا ظاهر هنري جالبي داشته باشند. تئاتر رئاليستي ايران بيهويت شده است.