• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4302 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۱۷ بهمن

نگاهي به فيلم «كتاب سبز» ساخته پيتر فارلي

چشمت به جاده باشه*

احسان صارمي

 

 

در كتاب‌هاي ژانرشناسي ادبيات، اصلاح تعليمي براي آثاري استفاده مي‌شود كه در آن قرار است سجاياي اخلاقي و محتواي اجتماعي در شكل انساني و بيشتر اوقات مذهبي‌اش ترويج شود. نمونه مشهورش در ادبيات خودمان اشعار حضرت سعدي است كه در پس هر حكايتش، مي‌خواهد ما را به معروفي امر كند و از منكري نهي.

واژه تعليمي را مي‌توان براي بخش مهمي از سينماي جهان نيز به كار برد، مخصوصا سينمايي كه شالوده‌اش در هاليوود شكل گرفته و ملاكش گريفيث است. گريفيث همان كارگرداني است كه الگوي روايي خود را از ميان آثار ديكنز برگزيد. نظام اخلاقي امريكايي كه گريفيث بنا مي‌كند در «تولد يك ملت» به اوج مي‌رسد و اين الگو تا امروز پابرجاست. نظام تعليمي كه در آن طبقات اجتماعي و گروه‌هاي نژادي از منظر اخلاق شرايط برابري ندارند.اين الگو در هاليوود روز به ‌روز با تغييرات عمده‌اي روبرو بوده است. مدام بالا و پايين شده است. با جنبش سياهان رنگ و بوي سياسي پيدا مي‌كند و در ماجراهاي درگيري پليس و سياهان جنبه اجتماعي با انتخاب اوباما شعار مي‌شود و با رفتنش اسطوره. با اين حال اين نظام فكري گريفيث در ساختن سينماي تعليمي با مدنظر قرار دادن نظام طبقاتي هنوز بر سينماي امريكا حاكم است. با اينكه به نظر مي‌رسد نگاه به ماجرا انتقادي است اما مي‌توان با تماشاي «كتاب سبز» به اين نتيجه رسيد باطن اين سيستم تعليمي تغييري نكرده است.

«كتاب سبز» داستان توني ليپ، ايتاليايي نژادپرستي است كه مي‌پذيرد به مدت دوماه راننده شخصي موزيسين رنگين‌پوستي به نام دكتر دن شيرلي باشد. دوماه همزيستي اين دو موجب مي‌شود توني در نگاه خود نسبت به سياهان تجديدنظر كند و در چند بزنگاه از شيرلي در ايالات جنوبي امريكا – كه هنوز در دهه شصت قوانين ضدسياهان بر آنها حاكم است – دفاع كند.

ابتداي فيلم با عبارت «ملهم از يك داستان حقيقي» همه‌چيز مصادره مي‌شود. اين بخشي از رويكرد تعليمي سينماي هاليوود است. نوعي مشروعيت دادن به آنچه به تصوير در‌مي‌آيد و بايد آن را بپذيريم. به نوعي كارگردان به ما مي‌گويد خدشه‌اي بر اين روايت وارد نيست. واژه الهام (Inspired) نيز فرصتي است براي آنكه كارگردان بگويد من نيز براي زيبا كردن ماجرا اندك دخل و تصرفي كرده‌ام. همه‌چيز جذاب پيش مي‌رود. همه‌چيز اخلاقي و انساني است. مرد سفيد ايتاليايي، سياه‌پوستي را در آغوش مي‌كشد و با موسيقي او به وجد مي‌آيد. شيرلي نه آرتا فرانكلين است و نه ليتل ريچارد. او در بند موسيقي Jazz سياهان نيست، شوپن و استراوس مي‌نوازد.مخاطب با پايان مردانه فيلم بغض مي‌كند. سينماي تعليمي ما را متاثر مي‌كند. كاتارسيس رخ داد؛ اما صبر كنيد. توني را رها كنيد. اين راوي سفيد‌پوست را كنار بگذاريد و به سياه‌پوست نشسته در عقب ماشين خيره شويد. توني ليپ مدام به شيرلي مي‌گويد او همانند سياهان نيست و از الگوهاي رفتاري آنان تبعيت نمي‌كند. عاشق مرغ كنتاكي نيست و هيچگاه موسيقي Jazz ننواخته است. در پايان سفر اما شيرلي سياه‌پوست كاملي مي‌شود. او مرغ كنتاكي مي‌خورد، در كافه سياهان موسيقي Jazz نابي مي‌نوازد و از خلوت مخصوص سفيدها خارج مي‌شود و كريسمس را در ميان يك خانواده - ايتاليايي - سپري مي‌كند. روح گريفيث هنوز در سينماي امريكاي جاري و ساري است.

*تكيه‌كلام دن شيرلي خطاب به توني ليپ.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون