• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4307 -
  • ۱۳۹۷ شنبه ۲۷ بهمن

يادداشتي بر رمان «شكارِ كبك» اثر رضا زنگي‏آبادي

روايت زوال

رامين سليماني

 

 

وجوه اشتراك فراوان ميان قاتلين سريالي، حتي با مروري اجمالي بر سرگذشت هر يك از ايشان اولين نكته‏اي است كه توجه خواننده را جلب مي‌كند. يك قاتل سريالي برخلاف بسياري از تصاويري كه پس از دستگيري از او منتشر مي‏شود ظاهري عادي دارد، ميان مردمان سرزميني زيست مي‌كند، خواب و خوراك دارد و در مواردي حتي خانواده و شغل و تخصصي. تفاوت اما در گذشته است؛ گذشته‏اي كه گويي قاتل توان رهايي از آن را ندارد. اختلالات روحي و رواني، مشكلات دوران كودكي، قرباني تعرض‏هاي جنسي قرار گرفتن و... از جمله مواردي است كه در سرگذشت يك قاتل سريالي به چشم مي‏خورد. قاتلين سريالي به محض ظهور خبرساز مي‏شوند، پس از دستگيري واكاوي رواني مي‏شوند و درنهايت اعدام و فراموش مي‏شوند.

رمان «شكار كبك» اثر آقاي رضا زنگي‏آبادي از ناياب‏ترين نمونه‌هاي پرداخت به معضل قتل‏هاي سريالي است. نويسنده به قصد درگيري كردن خواننده، رمان را با شروعي كوبنده و جذاب آغاز مي‌كند. «قدرت» قهرمان اصلي رمان به بيماري‏اش وقعي نمي‌گذارد و ناتوان در برابر ميلي آتشين به قتل كه در وجودش رخنه كرده از بستر بلند مي‏شود و دنبال شكار مي‏رود.

نويسنده پس از صفحات ابتدايي رمان با بازگشت به گذشته مسير رمانش را از يك رمان جنايي جدا مي‌كند، بازگشتي هوشمندانه با اين نيت كه روايتي از مسيري داشته باشد كه از انساني قاتل مي‏سازد. قدرت، قرباني تازه‏اش را رها مي‌كند و به بستر مي‏رود، براي تسكين بيماري سراغ گل‏هاي ختمي مي‏رود، دمنوش بنفش‏رنگي كه هميشه در خانه دارد و فارغ از خواص درماني يادآور مادرش است و تونل بازگشت نويسنده به دنياي داستان؛ دنيايي كه نقطه‏‌ ضعف و نياز قهرمان، خاطرات تلخ گذشته، آرزو و خواسته‌هايش آنجاست. چيدمان حوادث رمان معماري دقيقي دارد و رفت و برگشت‏ها بي‏مفهوم نيست. هر قدم قهرمان كه هيولاي درون وجودش را بيدار مي‌كند برمبناي ضايع شدن يك ارزش بنا شده. ارزش‌هايي كه دايم در نوسان است؛ مانند قوت و ضعف، مرگ و زندگي و وفاداري و خيانت؛ نقاط عطفي در زندگي هر انساني كه بهترين لحظات براي نمايش خوي اصلي شخصيت و عميق‏ترين ابعاد انساني يا غيرانساني او است.«گمان مي‌كرد از آبادي كه بيرون بزند همه‏چيز درست مي‏شود، اما همه‏ آن آدم‏ها همراهش آمده بودند. مراد، خاور، فالي، پدرش، مي‏آمدند و زير درخت گيلاس مي‏نشستند. شب، روز، غروب، صبح زود، بعد به طرف اتاقش هجوم مي‏آوردند و ميان كابوس‏هايش مي‏دويدند؛ مراد به طرفش مي‏آمد، قدرت بچه بود، مي‏ترسيد، نمي‏توانست فرار كند. گاهي پيرزن هم ميان آدم‏هاي آبادي بود. همه زير درخت گيلاس جمع مي‏شدند.»

نويسنده اعمال قهرمان را نه بر پايه‏ تصادفات كه برمبناي عليت بنا كرده. تحقير ميان جامعه كوچك آبادي اولين عامل شكاف قهرمان و جامعه است كه با مرگ مادر و اتفاقات تلخ ديگري همراه مي‏شود؛ شكافي كه نويسنده با روايت خواسته‌هاي شخصيت و آنچه درنهايت برايش امكان‏پذير است نمايش مي‌دهد. اتفاقاتي كه قهرمان را، كنش‏هاي جبران‏ناپذيرش را و عاقبت تاسف‏بارش را براي خواننده قابل درك مي‌كند. پويايي شخصيت همچنين براساس كنش‏هاي جامعه و خانواده نسبت به او شكل مي‌گيرد. جلب همدلي خواننده با قهرمان رمان شايد دشوارترين چالش نويسنده در نگارش اين رمان بوده است كه با تكنيك‏هاي گفته شده امكان‏پذير شده است و با نمايش تمام كنش‏هاي قهرمان براي فرار از سرنوشتي كه حتي خود نيز دوست ندارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون