انقلابيترين جمله بيانيه
اگر قرار بود از ميان آن پنج، شش هزار كلمه يك جمله را بر پيشاني روزنامه بنشانم همين جمله را انتخاب ميكردم: انقلاب اسلامي همواره آماده تصحيح خطاهاي خويش است، چرا كه معتقدم اين جمله انقلابيترين جمله آن بيانيه راهبردي است. آنكه معتقد است؛ انقلاب اسلامي در بهمن ۵۷ به پيروزي رسيد و انقلاب را تمام شده ميپندارد، حافظ وضع موجود است نه انقلابي. اگر كار انقلاب به سرانجام رسيده بود كه ديگر نيازي به تكرار شعارهايي همچون مبارزه با فقر و فساد و شكاف طبقاتي و ساده زيستي مسوولان آن هم پس از چهار دهه نبود. آنكه خود را عاري از هر عيب و خطايي ميبيند هر كه هست نسبتي نه با انقلاب دارد و نه با اسلام. صاحب قدسيترين حكومت در طول تاريخ بشريت از مردم ميخواست اگر جا پاي سنت و رسول نگذاشت و خلاف آموزههاي آسماني رفتار كرد به او گوشزد كنند تا احتمال شكلگيري استبداد و ديكتاتوري را به حداقل برساند. كدام شيرپاك خورده منصفي را ميتوان يافت كه از بن جان معتقد باشد، انقلاب اسلامي عاري از هر عيب و خطايي است؟ كدام آدم شريف و دلسوزي را سراغ داريد كه بگويد بهتر است خبط و خطاهاي انقلاب را ناديده بگيريم و به همين كه هست، قانع باشيم؟ انقلاب اگر از حقيقت خود فاصله نگرفته باشد و كماكان به معناي دگرگون كردن مباني و بنيانها باشد، لحظهاي نبايد به آنچه دارد، راضي باشد. انقلاب دستاوردهاي بزرگي داشته؟ بر منكرش لعنت، اما آيا كسي ميتواند مدعي شود از حيث فرهنگي يا اقتصادي در وضعيت مطلوبي به سر ميبريم؟ از حيث سياسي و اجتماعي چطور؟ آن همه خونها و جانبازيها استقلال اين سرزمين را تثبيت كرد اما ديگر شعارهاي انقلاب نيز همشأن استقلال توانستند، محقق شوند؟ همه ما خوب ميدانيم كه از صدا و سيما گرفته تا دستگاه مجريه و مقننه و قضاييه با آن چيزي كه بنيانگذار انقلاب براي ما ترسيم كرد فاصله بسياري دارد، اتفاقا اگر در همان ساليان نخستين انقلاب محافظهكاري پيشه نميكرديم و با صداقت و شرافت يك انقلابي مسلمان سراغ اصلاح اين كژيها ميرفتيم كار امروز اين قدر دشوار نبود. غرض اينكه: انقلابي بودن را در دشنام دادن و رگ گردن كلفت كردن خلاصه نكنيم. انقلابي همانقدر كه در مقابل دشمنان اين آب و خاك مقتدر و باصلابت است، در مقابل خواهران و برادران هم وطنش سراپا فروتني و مهرباني است. انقلابي همانقدر كه غيرت و تعصب دارد عقل و تدبير هم دارد. يك انقلابي حقيقي انقلاب را موجودي زنده ميپندارد و هم از اينرو خوب ميداند كه موجود زنده نياز به مراقبت دارد وگرنه ممكن است يك بيماري ساده بر اثر بيتوجهي تبديل به يك بيماري مهلك شود و در آن هنگام بيش از همه كساني را ميتوان مقصر دانست كه از ابتدا وجود يك بيماري ساده را منكر ميشدند و همه دلخوشيشان پرداختن به نقش ايوان بود.