• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4310 -
  • ۱۳۹۷ سه شنبه ۳۰ بهمن

وقايع‌نگاري يك روز بد

آقاي بكان امروز سه‌شنبه است

نيوشا مزيدآبادي

 

 

بنا بود يكشنبه عصر در حاشيه جشنواره موسيقي فجر با ماري دوالا، نوازنده پيانو ايرلندي مصاحبه كنم ولي متاسفانه مدير محترم روابط عمومي كه از قضاي روزگار از دوستان گرمابه و گلستانم نيز هست، آدرس محل اقامت او را اشتباه اعلام كرد و من ماندم و خيابان‌ها و اتوبان‌هاي مركز شهر كه هر روز عصر از شلوغي و ازدحام، ولوله مي‌شود. با هر زور و زجري بود، پيش از اجرا به فرمايش مدير اجرايي جشنواره خودم را دوباره به تالار وحدت رساندم تا چند دقيقه‌اي پاي صحبت‌هاي هنرمند مدعو بنشينم و از چند و چون رپرتوار اجرايي‌اش بپرسم اما دست بر قضا آنجا هم يك آقايي كه بعدها متوجه شدم از اعضاي هيات انتخاب اين دوره از جشنواره است و هيچ سمت اجرايي‌اي هم ندارد، مانع كارم شد و با پرخاشي غيرمنتظره از من خواست آنجا را ترك كنم. طبيعي بود كه پرس و جو كنم چه كاره است و در چه مقامي قرار دارد كه چنين متبكرانه و قلدرمآبانه با يك خبرنگار سخن مي‌گويد؟ اما سوال پرسيدن همانا و متورم شدن رگ آن آقا همانا. وقتي فهميد به كل نمي‌شناسمش مانند اسپندي بر روي آتش از جا جهيد كه: «مرا نمي‌شناسي؟ چطور جرأت مي‌كني با من اينطور حرف بزني؟» و من كه تا آن لحظه نمي‌دانستم نشناختن يك نفر چه جرم سنگيني است متحير ماندم كه اين جا چه خبر است؟ داشتم خودم را جمع و جور مي‌كردم كه اگر خطايي از من سر زده يك جورهايي جبران مافات كنم كه زمان اجراي گروه فرا رسيد و من به خيال خود از آن مخمصه نجات يافتم. بعد از اجرا خواستم بي‌خيال مصاحبه شوم و به منزل بروم كه مدير روابط عمومي و مديراجرايي جشنواره از من خواستند آنچه را پيش آمده فراموش كنم و به حساب يك اتفاق بگذارم. به حرمت دوستي و همكاري بار ديگر عزمم را جزم كردم تا وظيفه خبرنگاري‌ام را فداي مناسبات شخصي نكنم اما آن آقاي محترم يك بار ديگر سر راهم سبز شد و انگار هنوز حرف‌هاي ناگفته‌اش را تمام نكرده باشد با داد و فرياد گفت: «تو چه كسي هستي؟» «كي تو را اينجا راه داده؟» «برو با همان خالتورهايي كه هميشه مصاحبه مي‌كني، مصاحبه كن» و... خدا را شكر اين ‌بار دوستاني شاهد اين ماجرا بودند كه اگر به چشم خود نمي‌ديدند تا قيام قيامت هم باور نمي‌كردند يك آقايي كه ادعاي آهنگسازي دارد صاحب چنين خلق و خوي حميده و ادبيات پسنديده‌اي هم باشد.

شرح مفصل‌تر اين ماجرا قطعا مي‌ماند براي خاطره‌نگاري‌‌هاي بعدي. تكليف من و اين آقا را هم دادگاه صالحه‌اي مشخص مي‌كند كه ان‌شاءالله به زودي با حضور شاهدان عادل برگزار خواهد شد.

و سخن آخر اين كه: جناب آقاي بكان! فرموده بوديد: سه‌شنبه مي‌فهمي من كي‌ام! خواستم به حضرتعالي يادآوري كنم امروز سه‌شنبه است. اميدوارم عصبانيت زياد حافظه‌تان را دچار آسيب جدي نكرده باشد. الوعده وفا!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون