درباره نسبت آقاي دريابندري و زبان فارسي
تجليل از ترجمه
علياصغر حداد
تجليل از نجف دريابندري تجليل از هنر ترجمه است و تجليل از هنر ترجمه منوط به شناخت جايگاه و تاثير آن بر سر تحولات فرهنگي- ادبي ايران است. زبان فارسي در گذار از فارسي متكلف، مصنوعي و اديبنماي دوران قاجار و رسيدن به زباني امروزي، راهي صدساله طي كرده است و نقش مترجمان در تحقق اين دگرگوني و تحول نه كمتر از نقش مولفان بوده است و هست. بزرگان ادب فارسي، شاعران و انديشمندان ما، زبان فارسي را بهگونهاي پروردهاند، رام و نرم دست خود كردهاند كه به كار سرودن شعر بيايد. نثري هم اگر در گذشته نوشته ميشد، سنگيني و سترگي شعر را بر شانههاي خود حس ميكرد و بيشتر ترجيح ميداد در حال و هوايي شاعرانه سير كند و از شرح و بيان رويدادهاي زندگي و ثبت وقايع به شيوهاي واقعنگرانه، منطقي، چه بسا خشك، اما معطوف به واقعيت و در خدمت واقعيت بپرهيزد. زبان فارسي در آستانه قرن بيستم نيازمند جولانگاهي تازه بود، نيازمند عرصهاي كه در آن ببالد، پوست بيندازد و متحول شود. ايران نيازمند داستاننويساني بود كه سوژه خود را در كوچه و خيابان بجويند و نه در دربار حاكمان يا در پستوي ذهن گزافهگوي خود. ما به رماننويساني نياز داشتيم كه بتوانند در قالب رمان ظرفيتهاي ذاتي فارسي را محقق كنند و نشان بدهند كه اين زبان قادر است به مسائل امروزي بپردازد و حتي ميتواند برخي از موضوعات فلسفي و پيچيده غربي را بيان كند. اما پرورش چنين نويسندگاني كار آساني نبود. سلطه شعر بر زبان فارسي در چند قرن گذشته به داستاننويسي مجالي نداده بود. داستانپرداز چيرهدستي مانند نظاميگنجوي هم خمسه خود را در قالب منظوم نوشته است و نه منثور. داستانهاي عيارانه هم به هر دليل تداوم نيافتند و متحول نشدند. داستاننويس ايراني اگر ميخواست بيش از اين از قافله عقب نماند، ناچار بود كار خود را با نسخهبرداري از آثار اروپايي آغاز كند و از كساني كه دستي در ترجمه داشتند، مدد بگيرد.
داستاننويس امروز ايران وامدار سلسله مترجمان چيرهدستي است كه در روندي صدساله گنجينه ادبيات جهان را در ظرف زبان فارسي ريختند و زبان فارسي را آماده نگارش رمان كردند. در
50-40 سال اخير مترجمان برجستهاي مانند محمد قاضي، عزتالله فولادوند، منوچهر بديعي، پرويز سيار، قاسم هاشمينژاد و... با ترجمه آثاري ماندگار نقاط عطفي درخور توجه در هنر ترجمه پديد آوردند. نجف دريابندري هم يكي از اين ستارههاي درخشان عالم ترجمه است. هر يك از آثاري كه اين مرد فرهيخته ترجمه كرده است، يك رويداد ويژه ادبي به شمار ميآيد. اما من مايلم از آن ميان ترجمه «پيرمرد و دريا» اثر ارنست همينگوي را برجسته كنم. اين ترجمه بيبديل همراه با مقدمه بلندي كه دريابندري بر اين كتاب نوشت، ذهنيت نسلي از مترجمان را كه در سالهاي بعد از انتشار اين كتاب پا به عرصه ترجمه گذاشتند، دگرگون كرد. اين كتاب در عالم ترجمه يك نقطه عطف به شمار ميآيد، بهگونهاي كه بياغراق ميتوان تاريخ ترجمه ادبي را در ايران به دو دوره پيش و پس از انتشار آن تقسيم كرد. نامش بلند باد.