عبدالله كوثري يكي از مترجمان پيشكسوت و تمامحرفهاي ايران است كه توانسته چهرههايي بزرگ از ادبيات جهان، بخصوص ادبيات امريكاي لاتين را به خوانندگان فارسيزبان معرفي كند. كوثري در گپي كوتاه از ويژگي خاص ترجمههاي نجف دريابندري گفته است. كوثري معتقد است، دريابندري نه تنها يك مترجم بلكه يك متفكر است. متفكري كه به زيبايي توانسته براي هر ترجمه، زباني منحصربهفرد ابداع كند.
آقاي كوثري! شما يكي از مترجمان باسابقه كشور و يكي از همنسلان نجف دريابندري به شمار ميرويد. بنابراين حتما ملاحظاتي پيرامون ويژگيهاي ترجمه ايشان داريد. به نظر شما چه عواملي باعث شده كه كارهاي اين مترجم تا اين اندازه مورد توجه خاص و عام قرار بگيرد؟
من بارها در مورد ويژگي كارهاي دريابندري حرف زدهام و حرفم هم هميشه اين بوده كه ايشان يكي از بهترين مترجمهاي كشور هستند. آقاي دريابندري حسي را در ترجمههايش دخيل ميكند كه منحصر به خود او و برخاسته از نوعي دانش فردي است. دريابندري فقط يك مترجم نيست، بلكه يك متفكر جامعالاطراف است. متفكري كه حتي در ترجمه هم ردپاي خود را به جا گذاشته است.
يكي از ويژگيهاي ترجمه دريابندري، ساخت و كاشت نوعي از نگاه در زبانآوري است. شما فكر ميكنيد اين ساخت زبان براي هر ترجمه تا چه اندازه به جسارت مترجم ربط پيدا ميكند و تا چه اندازه قابليتهاي زبانفارسي را به رخ ميكشد؟
بله، زبانآوري يكي از مشخصات بارز كارهاي دريابندري است. اين مترجم به خوبي توانسته با استفاده از شناخت ذات ادبيات فارسي به نوعي ديگر از ترجمه دست پيدا كند. او در هر يك از ترجمههايش با استادي تمام، زباني خاص ابداع كرده و به كار گرفته است. بارها گفتهام ترجمههاي اين مترجم را بايد با ديد حضور در يك كلاس ترجمه خواند، زيرا توجه به ظرافتهاي زباني و تسلط بر زبان مبدا در آنها موج ميزند. من از دهه 40 با ترجمههاي اين مترجم آشنا شدم. دريابندري كسي است كه براي نخستينبار نويسندگان بزرگي از امريكاي شمالي را به ما معرفي كرد. ترجمههايي كه هنوز هم خواننده دارند.
تا جايي كه من خواندهام، شما بارها در مورد وجوه مختلف شناخت ادبي دريابندري هم حرف زدهايد. ميخواهم بپرسم كه اين شناخت تا چه اندازه به كار مترجمان ديگر براي سختگيري بيشتر در ترجمه آمده است؟
همانطور كه خودتان هم گفتيد، زبانآوري يكي از مشخصات بارز اين مترجم است. او به مترجمان ديگر ياد داد كه ترجمه صرف كلمات ميتواند جاي خود را به نوعي دخالت مثبت بدهد و از مترجم شخصيتي متفكر بسازد كه توانايي خلق و ارايه بهتر اثر را داشته باشد.
دريابندري شخصيتي چندبعدي دارد كه تاكنون نشان داده روي تمام اين شخصيتها به دقت مطالعه و كار كرده است. پيام او به ديگر مترجمان اين بود كه كار مترجم فراتر از آن چيزي است كه درآن زمان رايج بود.
يكي از ديگر ويژگي كارهاي دريابندري در امر ترجمه، جسارت در انتخاب آثار است. در ميان هيچ يك از ترجمههاي اين مترجم به كارهايي سطحي و دمدستي برنميخوريم. منظورم اين است كه او نوعي تعهد همهجانبه به ترجمه دارد. تعهدي كه باعث ميشود چندبرابر مترجمان ديگر از خودش كار بكشد.
درست است. علاوه بر جسارت در انتخاب، شناخت كامل نويسندهاي است كه سراغش ميرود. دريابندري سعي نكرده مانند بعضي مترجمان ديگر فقط كتابسازي كند. سادهتر بگويم كه او هيچگاه شانسي سراغ ترجمه يك كتاب نرفته و پيش از آغاز ترجمه سعي كرده زير و بمهاي اثر و شخصيت نويسنده را مورد مطالعه قرار دهد. باز هم تكرار ميكنم كه دريابندري يك مترجمِ متفكر است. نكتهاي كه من تاكنون در مواجهه با كارهاي اين مترجم به آن رسيدهام، اين است كه ايشان در امر ترجمه فقط در حد يك انعكاسدهنده ظاهر نميشود، بلكه يك انتخابگر حرفهاي هم هست. شما زماني ميتوانيد در انتخابهايتان به بهترينها برسيد كه مدام در حال زير و رو كردن كتابهاي مختلف باشيد.
به عنوان يك مترجم حرفهاي فكر ميكنيد كه خوانندگان بايد چه ويژگيهايي را دركارهاي دريابندري در نظر داشته باشند كه متوجه شوند اين مترجم يك سر و دست از ديگر مترجمان بالاتر است؟
در درجه نخست بايد اين موضوع را در نظر داشته باشند كه سراغ ترجمههاي مترجمي رفتهاند كه حرف براي گفتن دارد و نيتش صرفا اين نيست كه مثلا يك نويسنده را به فارسيزبانان معرفي كند. جايگاه مشخص دريابندري در ترجمه و درك تفاوتها زماني پيش ميآيد كه فرد به عنوان يك كتابخوان حرفهاي مطرح باشد. مواجه شدن خواننده با نويسندگاني چون همينگوي با «وداع با اسلحه» و «دكتروف» با شاهكاري به نام «رگتايم» خود به خود اهميت اين مترجم را يادآوري ميكند. خود بنده زماني كه رمان همينگوي به صورت كتاب جيبي درآمده بود، فهميدم كه با مترجمي عالي و آيندهدار طرفم. مترجمي كه نميشود به صرف سرگرمي كارهايش را خواند.
از آنجايي كه شما شناخت خوبي از فلسفه داريد، ميخواستم نظرتان را درباره ترجمههاي فلسفي اين مترجم هم بپرسم.
پيشتر عرض كردم كه دريابندري مترجمي جامعالاطراف است و به هركاري كه دست زده، سربلند بيرون آمده است. به گمان من ترجمههاي فلسفي ايشان دست كمي از ترجمههاي ادبي ندارد. بر هيچ كس پوشيده نيست كه علم دريابندري همانطور كه در ادبيات به دردش خورده در ترجمه كتابهايي چون «فلسفه روشنانديشي» نوشته ارنست كاسيرر، «تاريخ فلسفه غرب» نوشته برتراند راسل و «متفكران روس» به قلم آيزايا برلين هم به كارش آمده است.