• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4333 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۲۷ اسفند

درباره نمايش «ما داريم از اين خونه ميريم»

بازگشتم اما رنج تو را به ياد نمي‌آورم!

محمدحسن خدايي

 

 

نمايش «ما داريم از اين خونه ميريم» مبتني است بر يك فضاي دوپاره خانوادگي. يك طرف آنان كه قصد ترك خانه را دارند و طرف ديگر آنان كه قصد ماندن. «آرش» پسر خانواده بعد از 17 سال به خانه بازگشته تا پدر را ملاقات كند. پدري افليج كه نه توان شنيدن دارد و نه امكان حرف زدن. پيرمردي تنومند اما فاقد اقتدار كه اين‌ روزهايش متكي است به مراقبت زني‌ كه قبل از آن پرستار او بوده و حال بعد از مرگ مادر خانواده، عملا همه‌كاره خانه شده. زني با لبخندهاي هميشگي، در پي حفظ ظاهر و به ‌شكل بيمارگونه‌اي حساس در قبال چيدمان آشپزخانه. گويي اين گرايش به نظم، نوعي مكانيسم دفاعي است در برابر تهديد بيروني و شايد بسط اقتدار در مواجهه با اتمسفر دروني. اما بازگشت آرش، پاياني است بر اين آرامش كاذب و در نتيجه آشكار شدن رازها. از پس اين آشكار شدگي است كه زن اعلام مي‌كند ديگر حاضر نيست در آن خانه زندگي كند و به ‌همراه پسرش قصد ترك آنجا را دارد. براي زني چون او، گذشته همچون امري سپري‌ نشده، احضار مي‌شود و حال و آينده را واجد مازادهايي غيرقابل تحمل مي‌كند. درست برعكس شخصيتي چون آرش كه ادعا مي‌كند گذشته را فراموش كرده و در زمان حال زندگي مي‌كند. آرش به خانه پدري بازگشته، همان مكاني كه سال‌ها پيش در همين آشپزخانه‌ كه مشغول تناول طعام است، حريم مقدس زن را شكسته و باردارش كرده.

صحنه نمايش، يك آشپزخانه مدرن و انتزاعي را بازنمايي مي‌كند. مكاني براي جمع شدن و شركت در مناسك تناول. پدر خانواده دستور داده تمام پرده‌هاي خانه را بسوزانند تا همگان خلوت خانه را تماشا كنند. گويي قرار است، اعضاي خانواده در مقابل نگاه خيره ديگران، نقش هر روزه را بازي كنند تا خانواده تطهير يابد. گاه البته اين سكوت قبرستاني با مشدد شدن صداهايي چون «ضربه زدن با قاشق بر كاسه سفالي سوپ» دچار وقفه شده و آرامش خانه دچار گسست مي‌شود. نوعي مقاومت و تاكيدگذاري بر اتفاقات گذشته كه گويا انعكاس آنان تا اكنون ادامه يافته و لحظه حال را كيفيتي هيولاوش بخشيده. نمايش «ما داريم از اين خونه ميريم» تذكاري است بر آن نوع مناسبات خانوادگي كه اخلاق جمعي در آن دچار بحران و تضاد است. پسراني كه توان سخن گفتن با پدران را نمي‌يابند و به تمامي هم نمي‌توانند از آنان بگسلند. يك ساختار معيوب خانوادگي كه در آن امكان بخشايش و رستگاري چندان مهيا نيست و مكانيسم‌هاي يادآوري، موجب حرمان و در نهايت غيرقابل تحمل شدن اكنون و لاجرم ميل به ترك خانه مي‌شود.

بهزاد آقاجاني در مقام نويسنده و حسين اكبرپور در جايگاه كارگردان، در انتهاي نمايش بسيار گشاده‌دستانه تمامي نقاط مساله‌ساز و پرايهام را توضيح مي‌دهند و به تخيل مخاطبان اجازه چنداني نمي‌دهند كه در پي كشف و شهود و خلق جهاني تازه شوند. ‌اي كاش فضاسازي آغازين نمايش بسط و گسترش طبيعي خود را ادامه مي‌داد و ما را با اجرايي مدرن‌تر و تفسيرناپذيرتر مواجه مي‌كرد. اما با تمامي اين نكات، نمايش توانسته نوري بر مناسبات مبهم زمانه‌اش بتاباند و حرفي تازه بزند و اين امر مباركي است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون